سرنوشت فرزندان ازدواج موقت



 

 

ازدواج موقت, فرزندان ازدواج موقت

 

آنها جثه های ضعیف و لاغر با صورت های برنزه شده زیر تیغ آفتاب تابستان، هیچ کس نیستند و به همین خاطر اگر زیر برف زمستان یخ بزنند یا در گرمای تابستان از دست بروند یا وقت دستفروشی زیر چرخ های خودروهای عبوری له شوند، روی جسد های نحیف شان می نویسند مجهول الهویه؛ مجهول الهویه هایی که در زمان زنده بودن حتی همین اسم را هم نداشته اند.

 


آنها در هیچ آماری به حساب نمی آیند، شمرده نمی شوند، در قانون نمی گنجند، می شود به هر اسمی صدای شان زد، سن شان را هم می شود از کوچکی دست ها و پاهای شان یا جای خالی دندان های شان حدس زد، آنها حق مدرسه رفتن ندارند و در صورت بیماری در بیمارستان بستری نخواهند شد.

 

این چندمین بار است که به محله دروازه غار آمده ام، اما حالا پی کودکان بی شناسنامه شان می گردم، بچه هایی که قرار است میان بیغوله های انباشته از زباله ها، ویرانه ها، سرنگ ها و پایپ ها قد بکشند و حتی حق داشتن هویتی به اندازه اسم و فامیل هم از آنها دریغ شده است.

 

مجتبی، بی شناسنامه فرزند ازدواج موقت و اعتیاد

 

مجتبی یکی از بی شناسنامه هاست. مادرش در 15سال گذشته خمارتر از آن بوده است که بتواند جسمش را از لای زباله ها بیرون بکشد، از جا بلند شود و از این و آن بپرسد برای گرفتن شناسنامه پسرش چه باید بکند و اصلا، مگر شناسنامه دارشدن پسرک کجای زندگی او را عوض می کرده است؟!

 

اما بی شناسنامه بودن، زندگی مجتبی را به کلی عوض کرده است. هیچ مدرسه ای بی شناسنامه ها را قبول نمی کند، نهضت سوادآموزی هم اگرچه در بدو تاسیس قرار بوده رسالتش صرفا باسوادکردن مردم باشد، بی شناسنامه ها را جزو مردم به حساب نمی آورد. به همین خاطر است که مجتبی تا 14 سالگی سواد نداشت و حتی وقتی مسوولان سازمانی مردم نهاد با نگرانی برایش توضیح می دادند که نباید زخم های روباز مادرش را لمس کند و ممکن است آلوده به ایدز شود، گنگ و ترسان نگاه شان می کرد و سخت می فهمید منظورشان چیست.

 

کودکان مادران ایرانی تا سن 18 سالگی از برخی حقوق شهروندی برخوردار خواهند شد ولی پس از رسیدن به سن 18 سالگی در صورتی می توانند از این حقوق برخوردار شوند که به تابعیت ایران درآیند آن هم در صورت نداشتن سوء پیشینه ی کیفری !

 

مجتبی، تا همین سال گذشته، پیش از آن که با سازمانی مردم نهاد برای حمایت از بچه ها آشنا شود کارش دزدی بود؛ دزدی نمی کرد که آرزوهایش را برآورده کند، دزدی می کرد چون باید خرج مادر، دایی ها و مادربزرگ معتادش را می داد و اگر نه می گفت کتک می خورد.

 

پول دزدی را هر غروب می آورد و با پول تن فروشی مادر معتاد و ایدزی اش جمع می کرد و بعد می رفت برای همه کراک و شیشه می خرید و بین شان پخش می کرد، 13ـ،12 ساله بود که خودش هم دود کردن را یاد گرفت، توی عالم نشئگی مجتبی خوشبخت می شد، آقا می شد، مادرش تن فروشی نمی کرد، پدرش هنوز زنده بود، توی عالم نشئگی پایش از کتک خوردن های دائمی لنگ نشده بود و....

 

اما خماری که می آمد یادش می افتاد آقا نیست، یک معتاد کوچک دزد است که سرنوشت حتی چاردیواری برای زندگی کردن را از او دریغ کرده است، خانواده اش همان ژنده پوش های کثیفی هستند که بوی زباله گرفته اند و مثل بقیه معتادهای دروازه غار، کرخت و بی حال میان ویرانه ها ولو شده اند و از لای پلک های قی کرده و نیمه باز، رفتن و آمدن خورشید را بالای سرشان تماشا می کنند.


حالا یک سال است که مجتبی با کمک نیکوکاران درس می خواند، اما هنوز شناسنامه ندارد و دانشجوها داوطلبانه درسش می دهند. اعتیاد را ترک کرده است و گرچه یک پایش می لنگد، کشتی گرفتن یاد گرفته است و انجمن خیریه نامش را در باشگاهی ورزشی نوشته و او حالا قهرمان باشگاه شده است اما هنوز نمی تواند در مسابقات بین باشگاهی شرکت کند چون بی شناسنامه ها اجازه شرکت در مسابقات ورزشی را هم ندارند.

 

مجتبی تنها کودک بی شناسنامه دروازه غار نیست، مددکار گمنام دروازه غار در چند سال اخیر علاوه بر او بسیاری از بچه های دیگر بی شناسنامه دروازه غار را شناسایی کرده است. «تا امروز غربالگری کاملی از کودکان نکرده ایم تا همه بی شناسنامه های این منطقه را شناسایی کنیم، اما بدون این غربالگری هم حدود 140 کودک بی شناسنامه در این دو منطقه از تهران پیدا کرده ایم و به دنبال گرفتن شناسنامه برایشان هستیم.»

 

نکته: بی شناسنامه ها فقط یتیم ها و بچه های معتادها یا حاصل ازدواج های موقت نیستند، گاهی هم آنها روزگاری شناسنامه داشته اند اما شناسنامه های شان جایی در گرو چیزی مانده است.

 

اما کار به این آسانی نیست. بچه ها برای شناسنامه دارشدن باید پدر و مادری با شناسنامه و عقدنامه داشته باشند. مددکار مجتبی اعتراف می کند که فرآیند گرفتن شناسنامه بسیار دشوار است و برای هر کودک حدود 8 ـ 7 ماه طول می کشد و گاهی هم کاملا به بن بست می خورد و بچه ها همچنان بی هویت باقی می مانند مثل مجتبی که برای شناسنامه دارشدن باید قیم داشته باشد و ماه هاست قرار است اداره سرپرستی کارشناسی برای بررسی وضعیت حضانتش بفرستد، اما هنوز نفرستاده است و بدتر این که مادرش عقدنامه 99 ساله اش را گم کرده است، مددکار می گوید: «خیلی از بی شناسنامه ها، فرزندان ازدواج موقت یا اعتیاد هستند.»

 

بی شناسنامه های کوچک انگار از در و دیوار دروازه غار و محله های اطرافش متولد می شوند و عریان و گرسنه در آغوش سرنوشت آرام می گیرند تا یا محروم از حقوق اجتماعی به دایره بزهکاران بپیوندند یا کسانی پیدا شوند و از سر رحم، هویت را به آنها بازگردانند.

 

مددکار مجتبی تعریف می کند که بچه های بی شناسنامه معمولا از اقشار بسیار محروم جامعه اند، یعنی اقشاری که به آموزش بیشتری نیاز دارند اما آموزش و پرورش این حق را از آنها دریغ کرده است! محرومیت از تحصیل فقط برای بی شناسنامه ها نیست. مددکار گمنام دروازه غار می گوید: «مدارس این حوالی از ثبت نام بچه هایی که پدر یا مادر معتاد دارند هم طفره می روند.»

 

ازدواج موقت, فرزندان ازدواج موقت

 

ابوالفضل، شناسنامه گرویی، فرزند زندان

 

بی شناسنامه ها فقط یتیم ها و بچه های معتادها یا حاصل ازدواج های موقت نیستند، گاهی هم آنها روزگاری شناسنامه داشته اند اما شناسنامه های شان جایی در گرو چیزی مانده است مثل ابوالفضل 8 ساله که پدرش به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان است، مادرش مرده و عمویی که زمانی نگهش می داشته است شناسنامه اش را در گرو خرید یک میز ناهارخوری گذاشته بود.

 

ابوالفضل، دوران بیماری اش را در هیچ بیمارستانی نگذراند، بلکه در خانه مددکار گمنام انجمن خیریه ای در دروازه غار بستری شد. روزی که شناسنامه اش از گرو درآمد لبخندی کمرنگ در صورت مهتابی اش ظاهر شد، سرش را کج کرد و پرسید: «حالا اگر مریض بشوم بیمارستان راهم می دهند؟» ابوالفضل هنوز از دوران گرسنگی و کتک خوردن، صورتی رنگ پریده و زیر چشم هایی کبود را به یادگار دارد. عمه اش حاضر شده است در ازای ماهی 50 هزار تومان که انجمنی خیریه آن را می پردازد نگهش دارد و پسرک از سال گذشته به مدرسه می رود و امسال شاگرد اول شده است.


بعضی از شناسنامه گرویی ها حتی کمتر از یک میز ناهارخوری برای سرپرست های شان می ارزیده اند. مثلا شناسنامه حسین 7 ساله، گرو پنج پرس چلوکباب بود که خانواده همیشه گرسنه اش در کبابی خورده و بعد فرار کرده بودند، شناسنامه صبای 15 ساله که تن فروشی می کرد و مواد می فروخت، گرو چند دست کاسه بشقاب بود، شناسنامه صادق 17ـ16 ساله هم گرو چند دست لباس برای خواهرها و برادرهایش بود، بچه ها حالا سر و سامان گرفته اند و نیکوکارانی حاضر شده اند شناسنامه های شان را از گرو دربیاورند یا فرآیند سخت و طولانی شناسنامه گرفتن برای بی هویت ها را طی کنند، اما بی شناسنامه های کوچک انگار تمامی ندارند، بی شناسنامه های کوچک انگار از در و دیوار دروازه غار و محله های اطرافش متولد می شوند و عریان و گرسنه در آغوش سرنوشت آرام می گیرند تا یا محروم از حقوق اجتماعی به دایره بزهکاران بپیوندند یا کسانی پیدا شوند و از سر رحم، هویت را به آنها بازگردانند.

 

قوانین تابعیت در حقوق بین الملل از دو معیار خاک و خون پیروی می کنند.

 

200 هزار کودک بی شناسنامه که به دلیل اقامت غیر قانونی پدرانشان در ایران یا بازگشت آنها به کشوریهای خود، محروم از حقوق شهروندی از جمله حق تحصیل ، کار و سکونت ، سرگردان و ناامید ، آینده ای مبهم را انتظار می کشند.

 

هر کس در کشوری که از قانون خاک تبعیت می کند متولد می شود ، تابع آن کشور محسوب می شود و در کشورهایی که بر اساس معیار خون عمل می کنند، تابعیت فرزند براساس تابعیت پدر یا پدر و مادر تعریف می شود.

 

قوانین تابعیت در ایران از هر دو معیار خاک و خون پیروی می کند ولی از آنجائیکه برطبق قوانین مدنی ایران ، تابعیت زن از مرد است و تابعیت فرزند نیز از پدر است و نه مادر ، فرزند ایرانی و پدر خارجی ایرانی محسوب نمی شود.

 

بچه های بی شناسنامه معمولا از اقشار بسیار محروم جامعه اند، یعنی اقشاری که به آموزش بیشتری نیاز دارند اما آموزش و پرورش این حق را از آنها دریغ کرده است!

 

براساس قانون جدید تعیین تکلیف تابعیت این افراد: ” فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد می شوند می توانند بعد از رسیدن به سن هجده سال تمام تقاضای تابعیت ایرانی نمایند.

 

این افراد در صورت نداشتن سوء پیشینه کیفری یا امنیتی و اعلام رد تابعیت غیر ایرانی به تابعیت ایرانی پذیرفته می شوند.

 

براساس این قانون کودکان مادران ایرانی تا سن 18 سالگی از برخی حقوق شهروندی برخوردار خواهند شد ولی پس از رسیدن به سن 18 سالگی در صورتی می توانند از این حقوق برخوردار شوند که به تابعیت ایران درآیند آن هم در صورت نداشتن سوء پیشینه ی کیفری !

 

این افراد فقط می توانند تابعیت اکتسابی ایرانی را احراز کنند نه تابعیت ذاتی، یعنی از بخشی از حقوق شهروندی مثل نمایندگی مجلس محروم خواهند بود.

منبع:تبیان


کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------