شکوه ی شاگرد ( ایرج میرزا )



شعر و ترانه, اشعار طنز ایرج میرزا

چنین می گفت شاگردی به مکتب
که این مکتب چه تاریکست یا رب

 

نباشد جز همان تاریک دیوار
همان لوح سیاه تیره و تار

 

همان درس و همان بحث مبین
همان تکلیف و آن جای معین

 

همیشه این کتاب و این قلمدان
همین دفتر که دو پیش است و دیوان

 

نشاید خواند این را زندگانی
کسالت باشد این نه شادمانی

 

معلم در جوابش این چنین گفت:
که باشد حال تو با حال من جفت

 

همین منبر مرا همواره در زیر
کنم هر صبحگه این درس تکریر

 

نباشد جز همان قیل و همان قال
همان تعلیم صرف و نحو اطفال

 

چه اطفالی که با این جمله تدریس
نمی دانند جز تزویر و تلبیس(اشاره به متقلبین در امتحانات)

 

چنان تنبل به وقت درس خواندن
که هم خود را کسل سازند و هم من

 

به شاگرد و معلم بار بسیار
به گردن هست و باید برد ناچار

 

منبع:irajmirza-sher.blogfa.com

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه های فرهنگ و هنر(شعر و ترانه، هنر و هنرمند، هنرهای دستی، تاریخ و تمدن، مناسبتها و...)

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------