داستان کوتاه کشتی به گل نشسته
- مجموعه: داستانهای خواندنی
داستان خواندنی کشتی به گل نشسته
یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن در این باره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدامیک نقش مهمتری دارند. بحث بهشدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی را بهدست گیرد و ناخدا به اتاق مهندس کشتی برود. هنوز چند ساعتی از جابهجایی نگذشته بود که ناخدا عرقریزان با سر و وضعی کثیف و روغنمالی بالا آمد و گفت: «مهندس سری به موتورخانه بزن. هرقدر تلاش میکنم، کشتی حرکت نمیکند.»
سرمهندس فریاد کشید: «البته که حرکت نمیکند، کشتی به گِل نشسته است!»
منبع:
برگرفته از برگرفته از كتابماكسول، جان؛ 17 اصل كار تيمي
 dastan.blogtarin.com


 
 








 
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                     
                                    








![گروسی: ایران اکنون بهطور فعال غنیسازی نمیکند، اما تحرکاتی در نزدیکی محل ذخایر اورانیوم [۶۰ درصد] این کشور شناسایی شده است گروسی،اخبار سیاست خارجی،خبرهای سیاست خارجی](/modules/mod_raxo_allmode/tools/tb.php?src=/images/stories/news/1404/08/14040807-97ba675.jpg&w=175&h=95&zc=1)





