سانسور یک تصویر ماندگار
- مجموعه: اخبار فرهنگی و هنری
- تاریخ انتشار : سه شنبه, 06 خرداد 1399 10:35
دو سال از نبود یکی از بزرگترین بازیگران تاریخ سینمای ایران گذشت. 4خردادماه سال 97 بود که رفت. رفت تا دیگر ممنوعالتصویر نباشد.
ناصر ملکمطیعی در وطنش غریب بود. سالهای فراوانی این غربت را تحمل کرده بود درجایی دیگر. مثل خیلیها نتوانسته بود دوام بیاورد و ناگزیر به ایران بازگشته بود.
دلش آرام میگرفت از زیستن کنار دیگر هموطنانش در خاکی که در آن بالیده بود اما آنها که از دستشان برمیآمد چندان با بازیگر شهیر خوب تا نکرده بودند.
بااینحال هموطنانش او را دوست داشتند و برای ادای احترام به او محتاج دیدارش در صفحه تلویزیون نبودند. مگر میشد بهواسطه حتی چند دهه منع از فعالیت فراموشش کنند. آنقدر ماندگار شده بود که به این راحتیها نمیشد خاطره روزهای پرشکوهش بر پرده سینما را از ذهنها زدود. حالا که رفته، به بهانه سالگرد درگذشتش میشود مرور کوتاهی داشت بر دوره دوریاش از وطن و روزهای تلخ غربت نشینی! ناصر ملکمطیعی ۸ فروردین ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمده بود.
قبل از ورود به سینما، معلمی ورزش دبستانهای تهران را میکرد. بعد از دست یافتن به شهرت در سینما، به تئاتر و دوبله فیلم هم مشغول شد. او اولین بار با بازی درصحنه کوتاهی از فیلم «واریته بهاری» به کارگردانی پرویز خطیبی در سال ۱۳۲۸ وارد سینما شد. کمی بعد از آن زمان لازم بود تا به ستاره سینمای ایران بدل شود. او در طول سه دهه یکی از شناختهشدهترینها در این عرصه باقی ماند. بعد از انقلاب تنها فرصت کرد در «برزخیها» بازی کند که البته آن فیلم هم ماجرای خودش را داشت. ناگزیر به ترک وطن شد به خیال آنکه تحمل این دوری با کار و فکر به هنر ایران برایش میسر است.
درجایی گفته بود، روزها و ماههای زندگی در لسآنجلس آنقدر برایش سخت بوده که مجبور بوده خودش را به آنچه داشته سرگرم کند: صبحها کبوترها میآمدند و کنار پیادهرو گردش میکردند و در انتظار بچهها بودند که ذرت و دانههای خوردنی برایشان بریزند و ترسی از آنها نداشتند... در سوپر ما هم مغز تخمه و ذرت و چیزهای دیگری بستهبندیشده بود که گاهی میآوردم و به آنها میدادم و کمکم دلم را به آنها خوش کرده بودم و گاهی به دنبال آنها به راههای دورتر میرفتم یاد کبوترهای امامزاده یا پشتبامها و بچههای خوب ایران میافتادم.»
بیتعارف از روزهای دوری از وطن میگفت: «هوا و بوی وطن و دیار و خانه و محله قلبم را به تپش و هیجان و بیقراری میکشاند و خودم را آماده فرار از گرداب دوری و غربت میکردم اما مسائلی پیش میآمد که منصرف میشدم... شبها با رفقا قرارهایی میگذاشتیم و با آنها و دوستان دیگر جمع میشدیم و خودمان را گول میزدیم که اطرافمان حرف و بحث ایران است. رفقایی داشتم که سالها در امریکا تجارت کرده بودند و زندگی بسیار مرفه و اعیانی داشتند و مرتب تلفن میکردند و دعوت میکردند که تنها نباش و به منزل ما بیا همه جمع هستند و خواهان دیدار تو.»
کار بهجایی رسیده بود که بازیگر شهیر سالهای نه چندان دور میخواست با آواز خواندن سرش را گرم کند، بلکه بتواند دوری از ایران را تا حد امکان تحمل کرده باشد: «دوری از خانه و کاشانه و دلتنگیها و نگرانیها برای آینده نامعلوم در حالات انسان تأثیر گذاشته و صدایم وقتی با آه و ناله و سوزوگداز همراه شد میتواند گیرا و دلچسب باشد. تکبیتهای زیادی در خاطر داشتم که متناسب حالوروزمان بود که بهموقع و بهجا خرج میکردم.»
دوری از ایران را تاب نیاورد. به کشورش بازگشت تا اگر مجال کار برایش نیست دستکم همینجا باشد و نفس بکشد. بیش از 3 دهه باید صبوری میکرد تا نوبت به فیلم بعدیاش برسد. ناصرخان بالاخره در فیلم «نقش نگار» علی عطشانی بازی کرد. دو سه سال قبل، خبر آمد که صداوسیما اتفاق بزرگی را رقمزده و در دو برنامه «دورهمی» و «من و شما» از ناصر ملکمطیعی دعوت کرده و جالب اینکه برنامه هم با حضور او ضبطشده است. مدتی بعد مدیران رسانه ملی اعلام کردند «بهموقع فهمیدیم و جلوی پخش برنامه را گرفتیم!» جلوی زیبایی را نتوانستد بگیرند! ناصر ملکمطیعی چهارم خردادماه سال ۱۳۹۷ درگذشت. وقتی رفت بسیاری از کوچهپسکوچه شهرهای این سرزمین سیاهپوش شدند.
همدلی/رضا نامجو