روسیه ۶۳سال به عقب برگشت



 روسیه ,اخباربین الملل ,خبرهای بین الملل

 

به گزارش دنیای‌اقتصاد ؛ سال۲۰۲۲ سال روسیه بود. روسیه در کانون توجه جهان بود. جنگی که در اروپا آغاز شد برای برخی به‌عنوان «گسترش طبیعی سیاست داخلی» روسیه تلقی می‌شد و برای برخی دیگر به‌عنوان «شوک» بود. این جنگ تحقیقات و بحث‌های متعددی را درباره دلایل جنگ، آینده‌ آن و سپس درباره خود روسیه به‌وجود آورد. برخی از مقاله‌های جدید پیش‌بینی می‌کنند که روسیه می‌تواند در۱۰سال آینده به یک «کشور شکست‌خورده» (Failed State) تبدیل شود.

 

هرچند، اگر بررسی دقیقی از دولت روسیه داشته باشیم، دشوار نخواهد بود که ببینیم دولت روسیه از پیش «شکست‌خورده» است. اقتصاد ستون فقرات هر کشوری است. اقتصاد روسیه چندین ضربه‌ شدید خورده که بیشتر این ضربات از سوی خود دولت روسیه وارد شده است. استراتژی‌های اقتصادی روسیه‌ دوران پوتین به‌وضوح بر صادرات سوخت فسیلی متمرکز بود. روسیه با تعقیب این استراتژی به ساخت لوله‌های گاز ادامه داد و سرمایه‌گذاری سنگینی در معدن‌کاری انجام داد. در سال۲۰۲۱ درآمد نفت و گاز ۴۵درصد از بودجه‌ ملی روسیه را تشکیل می‌داد.

 

اقتصاد روسیه در آن سال در انتظار چالش‌هایی تا سال۲۰۵۰ بود؛ زیرا سناریوی «انتشار کربن صفر خالص» تا سال۲۰۵۰ (NZE) مسیری را برای بخش انرژی جهانی به‌منظور دستیابی به انتشار کربن صفر خالصCO۲ نشان می‌داد و به این ترتیب درآمدهای حاصل از صادرات سوخت‌های فسیلی روسیه کاهش یافت. در همان زمان، اتحادیه اروپا تصمیم گرفت به استفاده از گاز به‌عنوان سوخت انتقالی از زغال‌سنگ به انرژی سبز ادامه دهد که این یک موهبت برای پوتین بود. یورش روسیه به اوکراین نشان داده است که دولت روسیه نه در سیاست و نه در اقتصاد نمی‌تواند شریک قابل‌اعتمادی باشد. اتحادیه‌ اروپا که هیچ برنامه واقعی برای ایجاد مشارکت اقتصادی با روسیه ندارد، سرمایه‌گذاری‌های خود را در برنامه‌های انرژی سبز دوبرابر کرده است. پس از شروع جنگ، بیش از ۲۵۰۰تحریم علیه روسیه اعمال شد که دارایی‌های مالی روسیه را مسدود و صادرات گاز - و تا حدی نفت- روسیه به غرب را ممنوع کرد که اول و پیش از همه به فروپاشی اقتصاد روسیه کمک کرد.

 

روسیه نه‌تنها بهترین بازار صادراتی را که قبل از جنگ داشت از دست داد، بلکه نمی‌تواند فناوری‌های مدرن و محصولات پیشرفته را وارد کند. واردات تکنولوژیک کلید توسعه‌ صنایع حیاتی در روسیه است. می‌توان انتظار داشت که انزوای تکنولوژیک صنایع روسیه، این کشور را به سطح دهه۱۹۶۰ بازگرداند. خرید تراشه‌ها از چین، موشک‌ها و پهپادها از ایران تنها می‌تواند این شکست بزرگ فناوری را آهسته کند؛ اما آن را متوقف نمی‌سازد. در پایان سال۲۰۲۲ ما شاهد مشکل اصلی دولت و اقتصاد روسیه بودیم: از دست دادن منابع انسانی. اکثر افراد تحصیل‌کرده و مبتکر، روسیه را ترک کردند و از سربازی گریختند.

 

سیصد هزار نفر برای جنگ بسیج شدند. اینها سیصد هزار نفر از افراد در سن کار هستند که میانگین سنی بسیج‌شدگان ۳۵سال است. بنابراین، آنها به‌جای کمک به اقتصاد روسیه، به منابع اقتصادی برای حمایت از زندگی نظامی خود نیاز دارند. تورم آتی و کاهش درآمدهای شخصی باعث می‌شود مهاجران کاری از کشور خارج شوند که بر بسیاری از بخش‌های اقتصاد فشار وارد می‌آورد.

 

اعمال اقتدار بر سرزمین و مردمان، کلید موفقیت یک دولت موفق است. جنگ در اوکراین نشان داد که گروه واگنر نیرویی است که طبق قوانین خود بازی می‌کند. اعدام بدنام عضو سابق این گروه با پُتک نه‌تنها به‌اصطلاح این فرد خائن بلکه سیستم حقوقی روسیه را نیز کُشت. در روسیه برای اعمال قدرت خود به قانون نیاز ندارید، بلکه به پتک نیاز دارید. پس از ۲۴فوریه۲۰۲۲، پوتین احکام بسیاری را امضا کرد که قوانین بازی حقوقی را تغییر داد. انگیزه‌ اصلی همه‌ قوانین جدید این است که اگر دولت آنها را برای روسیه خوب بداند، هیچ مسوولیتی در قبال ارتکاب جنایات نخواهد داشت. پرسش این است که دولت کیست؟ در روسیه‌ معاصر، دولت جمعی توسط جنگ‌سالاران ملموس و افسران قدرتمند FSB و مقام‌های سطح بالا نمایندگی می‌شود. آنها هستند که تصمیم می‌گیرند چگونه قانون را اعمال کنند و اینکه آیا اصلا نیازی به اعمال آن هست یا خیر و اینکه آیا باید از روش پتک استفاده شود یا نه؟

 

اقتصاد ناپایدار و ضعف حاکمیت قانون نه‌تنها مشخصه‌ جوامع شکست‌خورده بلکه مشخصه جوامع در حال ‌توسعه نیز هست. در واقع در روسیه این بحث وجود دارد که فدراسیون روسیه یک کشور در حال ‌توسعه جدید است و وضعیت فعلی امور چیزی جز «مشکلات اولیه و کوتاه‌مدت» نیست. در واقع، تاریخ روسیه توالی‌ای از شکستن سنت‌های تاریخی در تلاش برای ساختن چیزی جدید است. روس‌های معاصر نمی‌توانند به روسیه‌ صدسال پیش بنگرند و درس‌های تاریخ را تحلیل کنند؛ زیرا صدسال پیش روسیه یک کشور بسیار متفاوت با بلشویک‌های سیاسی، منشویک‌ها، سلطنت‌ها، آنارشیست‌ها و غیره، طبقات اجتماعی بسیار متفاوت و پویایی‌های اجتماعی و اقتصادی بسیار متفاوت بود.

 

در تلاش برای درک اینکه آیا روسیه یک کشور درحال‌توسعه است، اجازه دهید نگاهی به کشورهای دیگری بیندازیم که بازسازی کامل جامعه و اقتصاد را از سر گذراندند. کتاب‌های تاریخ نمونه‌های پر جنب‌وجوشی مانند جنگ انقلاب آمریکا در ۱۷۸۳-۱۷۷۵؛ انقلاب فرانسه ۱۷۸۹-۱۷۹۹؛ روند اتحاد آلمان در سال ۱۸۷۱ و بازسازی ژاپن در دوران میجی در سال۱۸۶۸ را به ما می‌دهند. قرن بیستم با تبدیل امپراتوری روسیه به اتحاد جماهیر شوروی به شکلی کاملا متفاوت آغاز شد و با دگرگونی جالب دیگری در چین توسط «دنگ شیائوپینگ» به پایان رسید.

 

در این کشورها و بسیاری از کشورهای دیگر، تحولات انقلابی منجر به رشد جمعیت و اقتصاد، توسعه‌ نهادهای اجتماعی، صنعتی شدن، آموزش بهتر، برابری بیشتر در حقوق و الهام بخشی پیامدهای مثبت دیگر شده است. تحول روسیه در سال۱۹۹۱ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد. روسیه پس از بحران اجتماعی-اقتصادی برخاسته از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنها در سال۲۰۰۶ احیا شد؛ زمانی که تولید ناخالص داخلی‌اش در سال۱۹۹۱ از تولید ناخالص داخلی اتحاد جماهیر شوروی پیشی گرفت. در پایان سال۲۰۲۲، تولید ناخالص داخلی روسیه ۳۰درصد بیشتر از GDP شوروی بود. این در واقع به این معنی است که تولید ناخالص داخلی با سرعت حدود یک درصد در سال افزایش می‌یافت. درعین‌حال، افزایش تولید ناخالص داخلی چین در همان دوره ۵/ ۱۴برابر بیشتر بود.

 

علاوه بر زوال اقتصادی و جمعیتی، فقدان ایدئولوژی در روسیه منجر به زوال فرهنگ شد. فرهنگ همیشه بخش مهمی از جامعه روسیه بوده و افول یا زوال آن بازتابی از رکود عمومی در جامعه روسیه، مشکلات اقتصادی و به‌طورکلی وضعیت ضعیف اقتصاد روسیه است. بااین‌حال، این زوال را می‌توان به فقدان خلاقیت و نوآوری در فرهنگ روسیه نیز نسبت داد. درنتیجه، بسیاری از روس‌ها به دنبال الهام گیری از فرهنگ‌ها و ایده‌های خارجی در هنر و ادبیات هستند. این روندها به‌شدت به هویت روسی آسیب زده و خلأ بزرگی را در چشم‌انداز فکری و فرهنگی روسیه ایجاد کرده است.

 

به گفته‌ «ولادیمیر گیمپلسون» محقق روسی «تضاد کلیدی مسکو همانا گسست بین ناتوانی ادراک‌شده‌اش در ایجاد فضایی خلاقانه و به لحاظ فکری هیجان‌انگیز، در عین تلاش برای حفظ تظاهر به یک قدرت جهانی بودن است.» در تعقیب قدرت اقتصادی و سیاسی، روس‌ها اغلب جنبه‌های خلاقانه و فکری فرهنگ خود را نادیده گرفتند. روسیه‌ امروز چیزی بیش از یک «کشور شکست‌خورده» نیست. روسیه حتی با نام خود یعنی «فدراسیون روسیه» مطابقت ندارد؛ زیرا به یک دولت متمرکزِ مستبد از نوع امپراتوری تبدیل‌شده است. زوال تکنولوژی روسیه به این کشور اجازه نمی‌دهد حتی خودروهایی با جعبه‌دنده اتوماتیک تولید کند. روسیه نه توانست «قدرت نرم» را مانند ایالات‌متحده و فرانسه ایجاد کند، نه توانست قدرت نظامی و تکنولوژیک ژاپن و آلمان در اواخر قرن نوزدهم را بسازد و نه توانست اقتصاد قوی مانند چین (آن هم از یک اقتصاد کشاورزی و عقب‌مانده‌ی قبلی) به وجود آورد. جالب این است که روس‌ها تمام دستورالعمل‌ها را می‌دانستند؛ اما فقط نتوانستند آنها را به شکل موفقیت‌آمیزی به اجرا درآورند.

 

جهان به‌دلیل فرهنگ، قدرت نظامی و منابع طبیعی (عمدتا کشاورزی)، به امپراتوری روسیه نیاز داشت. جهان به اتحاد جماهیر شوروی به عنوان کشوری که یک «آزمون بزرگ» انجام می‌داد نیاز داشت و سعی می‌کرد مدلی متفاوت از جامعه را ایجاد و با موفقیت گسترش دهد. جهان «باله» روسی، موسیقی روسی و اسپوتنیک شوروی را می‌شناسد. اکنون جهان گاز و نفت روسیه را می‌شناسد. در سال۲۰۱۵، سناتور «جان مک‌کین»، روسیه را «پمپ‌بنزینی که خود را به شکل یک کشور درآورده» خواند. در سال۲۰۱۶ باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، اضافه کرد که اقتصاد روسیه «چیزی را تولید نمی‌کند که کسی بخواهد بخرد.» اکنون می‌توانیم بیشتر تعمیم دهیم و بگوییم که روسیه چیزی تولید نمی‌کند که جهان به آن علاقه داشته باشد؛ نه کالاهای اقتصادی، نه دکترین‌ها و نه پدیده‌های فرهنگی.

 

بریتانیکا توضیح داد که یک «کشور شکست‌خورده» کشوری است که «نمی‌تواند از مرزهای ملی خود محافظت کند.» در ۲۶آوریل۲۰۲۳، «رئیس کمیته‌ دفاع» روسیه در دومای دولتی گفت که شهروندان روسیه باید برای محافظت از مرزهای روسیه بسیج شوند. سخن او اذعانی بر این امر بود که روسیه هیچ منبعی برای آن ندارد و این سخن ناتوانی فعلی دولت روسیه را با شوروی قدرتمند قبلی به مقایسه می‌گذارد. روسیه از شکوه اتحاد جماهیر شوروی برخوردار است و بسیاری از کارشناسان و رهبران بین‌المللی با همان احترامی که با اتحاد جماهیر شوروی قدرتمند رفتار می‌کردند با روسیه‌ی فعلی هم رفتار می‌کردند. روسیه کشور بزرگی است. رهبری این کشور همیشه مشتاق صرف میلیاردها دلار برای خودنمایی است. بااین‌وجود، «تیغ اوکام» -اصلی منسوب به ویلیام اکام، منطق‌دان و فیلسوف انگلیسی. طبق این اصل، هرگاه درباره علت بروز پدیده‌ای دو توضیح مختلف ارائه شود، در آن توضیحی که پیچیده‌تر باشد احتمال بروز اشتباه بیشتر است. بنابراین در شرایط مساوی، احتمال صحیح بودن توضیح ساده‌تر بیشتر است- به ما می‌گوید که تنها نتیجه‌ای را بپذیریم که پس از قطع موارد غیرضروری باقی می‌ماند؛ حتی اگر قبلا کمترین احتمال را در نظر می‌گرفتیم.

 

 ویتالی چاروشین/ تحلیلگر اندیشکده مدرن دیپلماسی

ترجمه: محمدحسین باقی

 

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------