«زاگرس؛ حافظه زنده ایران در خطر نابودی»



زاگرس،اخبار اجتماعی،خبرهای اجتماعی
زاگرس برای ایران فقط یک رشته‌کوه یا محدوده جغرافیایی نیست؛ زاگرس حافظه‌ای زنده است، مجموعه‌ای از جنگل‌های کهن، رودها، دشت‌ها و مردمانی که زندگی‌شان با این سرزمین تنیده شده است. از آب و خاکی که در فرهنگ ایرانی جایگاه قدسی دارد، تا بلوط‌هایی که به نماد صبوری و پایداری بدل شده‌اند. اما این حافظه، در سال‌های اخیر، زیر فشار بحران‌های محیط‌زیستی و خطاهای مدیریتی، به مرز نابودی رسیده است.

روزنامه پیام ما نوشت: آتش‌سوزی‌های پیاپی، چرای بی‌رویه دام، سدسازی‌های بی‌محابا، پروژه‌های جاده‌کشی و معادن، همه بر پیکر زاگرس ضربه می‌زنند. آنچه فاجعه را عمیق‌تر می‌کند، واکنش نظام مدیریتی ماست؛ نظامی که بیشتر به خاموش کردن شعله‌های خبر و رسانه علاقه‌مند است تا خاموش کردن شعله‌های واقعی در دل بلوطستان. در بسیاری از رویدادها، مردم محلی با بیل، شاخه درخت یا بطری آب به جنگ آتش می‌روند؛ اما بالگردها یا تجهیزات اطفا یا خیلی دیر می‌رسند یا اصلاً نمی‌رسند. این تصویر فقط یک ضعف اجرایی نیست؛ نمادی است از شکاف میان شهروندان و ساختاری که قرار بود حافظ منابع ملی باشد.

 

اگر به ریشه‌ها نگاه کنیم، می‌بینیم مشکل فقط کمبود امکانات نیست. مشکل، انحراف ساختاری در مدیریت منابع‌طبیعی است. اعتبارات جنگل و مرتع سال‌به‌سال کاهش یافته، درحالی‌که پروژه‌های عمرانی و صنعتی به‌سرعت بودجه می‌گیرند. سازوکارهای شفاف‌سازی مالی وجود ندارد و همین ابهام، دست مدیران ناکارآمد یا ذی‌نفعان خاص را باز گذاشته است. نتیجه، حکمرانی‌ای است که بیشتر از آنکه حافظ زمین باشد، حافظ منافع کوتاه‌مدت گروه‌های قدرتمند است.

 

در این میان، تضادها و منازعات جزء جدایی‌ناپذیر این حوزه شده‌اند. تضاد میان جوامع محلی و دولت، میان صنعت و محیط‌زیست، میان اقتصاد کوتاه‌مدت و امنیت بلندمدت. هر بار که بلوطی می‌سوزد، این تضاد عریان‌تر می‌شود. پرسش اساسی این است: چرا در کشوری که خود را وارث تمدنی بزرگ می‌داند، منابع حیاتی‌اش چنین بی‌صاحب رها شده‌اند؟ پاسخ را باید در سرچشمه‌های اقتدار و مشروعیت جست. وقتی اقتدار براساس شفافیت، پاسخگویی و عدالت بنا نشود، منابع‌طبیعی نخستین قربانی می‌شوند.

 

اما بحران فقط مدیریتی نیست؛ فرهنگی هم هست. در فرهنگ امروز ما، طبیعت اغلب به‌عنوان «ابزار» دیده می‌شود: جنگل زمین برای واگذاری، رودخانه منبع برای انتقال، کوه جایی برای معدن. این نگاه، ما را از سنت‌های کهنمان جدا کرده است. ایرانی که روزی آب و خاک را در آیین‌هایش می‌پرستید، امروز آن را بی‌رحمانه قربانی می‌کند. به‌قول «ادموند برک»، مردمی که به اجدادشان توجه نکنند، آیندگان را هم فراموش می‌کنند. فراموشی زاگرس یعنی بریدن رشته پیوند میان گذشته و آینده.

 

بااین‌همه، نقد بدون راهکار سودی ندارد. برای نجات زاگرس باید چند گام اساسی برداشت:

۱. اصلاح حکمرانی منابع‌طبیعی: بودجه‌ها باید شفاف شوند، اعتبارات حفاظت از جنگل افزایش یابد و نهادهای مستقل بر اجرای آن نظارت کنند.

 

۲. توانمندسازی جوامع محلی: مردمی که در دل زاگرس زندگی می‌کنند، باید نه تماشاگر که بازیگر اصلی حفاظت باشند. تجهیز گروه‌های محلی اطفای حریق، ایجاد صندوق‌های مشارکتی و آموزش‌های تخصصی می‌تواند نقش آنها را تقویت کند.

 

۳. بازنگری در سیاست‌های توسعه: سدها، معادن و جاده‌هایی که بدون ارزیابی محیط‌زیستی ساخته می‌شوند، باید متوقف یا اصلاح شوند. توسعه پایدار به‌معنای فدا کردن طبیعت نیست؛ به‌معنای سازگاری آن با بقاست.

 

۴. تغییر فرهنگ عمومی: رسانه‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها باید بار دیگر احترام به طبیعت را به ارزش فرهنگی بدل کنند. جنگل نباید فقط منبع چوب دیده شود، بلکه باید همچون «حق عمومی» و «سرمایه ملی» شناخته شود.

 

۵. تقویت جامعه مدنی و قوانین بازدارنده: بدون قانون محکم و اجرای جدی، آتش‌افروزان و متجاوزان منابع‌طبیعی بی‌هزینه به کارشان ادامه خواهند داد. مجازات‌های ناچیز باید جای خود را به برخوردهای بازدارنده و مؤثر بدهند.

 

نجات زاگرس درنهایت پرسشی است درباره نوع زیست جمعی ما. اگر امروز این اقلیم را در آتش می‌بینیم، نه‌فقط به‌دلیل کمبود تجهیزات یا ضعف قوانین، بلکه به این خاطر است که در نظام تصمیم‌گیری ما «طبیعت» هیچ جایگاه مستقلی ندارد. ما هنوز نیاموخته‌ایم که منابع‌طبیعی نه ملک دولت‌اند و نه ملک اشخاص؛ بلکه دارایی عمومی و بین‌نسلی‌اند.

 

این پرسش جدی است؛ آیا جامعه‌ای که نتواند از بلوط‌های خود پاسداری کند، می‌تواند از حقوق شهروندانش صیانت کند؟ زاگرس آینه‌ای است که بحران‌های عمیق‌تری را بازتاب می‌دهد: بحران عدالت، بحران پاسخگویی و بحران عقلانیت در حکمرانی.

 

برای عبور از این بحران، باید قرارداد اجتماعی تازه‌ای با طبیعت ببندیم؛ قراردادی که برپایه سه اصل استوار باشد؛ عدالت بین‌نسلی، یعنی حق آیندگان در بهره‌ بردن از منابع (عقلانیت علمی، یعنی تصمیم‌گیری براساس دانش نه مصلحت‌های کوتاه‌مدت) و مشارکت جمعی، یعنی تبدیل شهروندان از تماشاگر به بازیگر.

 

مسئله زاگرس صرفاً مسئله جنگل نیست، مسئله کیفیت زندگی در ایران است. اگر بلوط‌ها می‌سوزند، به این دلیل است که ما در روابط اجتماعی‌مان همواره عقلانیت و انصاف را قربانی کرده‌ایم. زاگرس از ما می‌پرسد: تا چه اندازه آماده‌ایم برای اصلاح خویش و نظام مدیریتی‌مان هزینه بدهیم؟

 

شاید پاسخ به این پرسش دشوار باشد، اما یک چیز روشن است؛ اگر امروز نتوانیم در برابر آتش بایستیم، فردا نه‌فقط جنگل که آینده‌ای عادلانه و پایدار را از دست خواهیم داد. زاگرس تنها یک اقلیم نیست؛ آینه‌ای است که شیوه زیستن ما با جهان را بازمی‌تاباند. اگر این آینه ترک بخورد، تصویر ما هم در تاریخ شکسته خواهد شد.

 

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------