اشعار شهادت حضرت حر
- مجموعه: شعر و ترانه
اشعار ويژه شهادت حضرت حر
دل دل مکن ای حر ریاحی
حسین منتظر تو است
رو کن تو به درگاه الهی
اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی
اگر در دل خود غرق گناهی
اگر مانده به روی تو سیاهی
برو سوی حسین شاه الهی
تو را می دهد آن تشنه پناهی
اگر در نظرت راهِ حسین است
چراغِ شب تو ماهِ حسین است
دلت مرغ هواخواهِ حسین است
پناهت دلِ آگاهِ حسین است
برو ، کعبه قدمگاهِ حسین است
رو کن تو به درگاه الهی ، اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی ، حسین منتظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی
اگر سر زده از تو اشتباهی
اگر رفته دلت در ره واهی
بُود مِهر حسین لایتناهی
نماید به کرم بر تو نگاهی
اگر بستن آب کرده خجولت
اگر ضربه زدی آل رسولت
شکستی دلِ طفلان به جهولت
برو سوی حسین تا به سهولت
کند با لب خشکیده قبولت
رو کن تو به درگاه الهی ، اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی ، حسین منتظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی
اگر صاحبِ مَنصبِ سپاهی
دلت مانده سرِ راهِ دوراهی
چنان یوسفِ گم گشته به چاهی
که الطاف یزیدانه نخواهی
اگر دل به دلِ خسته نداری
نداری دگر از شرم ، قراری
شجاعت نَسَب ، آزاده تباری
بده سوی حسین پنجة یاری
که جان در ره ایمان بِسپاری
رو کن تو به درگاه الهی ، اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی ، حسین منتظر تو است
دل دل ننمود حر ریاحی
رها کرد سپهِ ظلم و تباهی
بشد سوی حسین ، یکدله راهی
وفا کرده به پیمان شفاهی
نصیبش شد عجب شوکت و جاهی
بگو سروری از حر و وفایش
دخیل بسته حسین را به عبایش
خجالت زده افتاده به پایش
نماید سر و جان را به فدایش
بگو از گذرِ شاه ز خطایش
رو کن تو به درگاه الهی ، اگر در نظر تو است
دل دل مکن ای حر ریاحی ، حسین منتظر تو است
محمدرضا سروری
اشعار شهادت حضرت حر
منـم حرّ گنه کارت به خون پاک انصارت به عباس علمدارت
گناه آوردهام گناه آوردهام
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
پناهم ده در این صحرا به اشک زینب کبرا به جان مادرت زهرا
به خاک تربتت به اشک غربتت
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
اگر راه تو را بستم اگر قلب تو را خستم خجل از زینبت هستم
چرا من زندهام ز تو شرمندهام
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
تو باغ لاله من خارم گنه کارم گنه کارم بَدَم اما تو را دارم
مرا با این گناه بخر با یک نگاه
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
بگو دور سرت گردم غلام اکبرت گردم فدای اصغرت گردم
صدایم کن حسین فدایم کن حسین
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
فدای تاب وتبهایت فدای اشک شبهایت چرا خشکیده لبهایت
به خشکیّ لبت به اشک زینبت
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
بود سر بر کف و جانم اگر چه بر تو مهمانم عطا کن اذن میدانم
دعا کن از کرم جدا گردد سرم
قبولم کن قبولم کن قبولم کن
غلامرضا سازگار
نوحه شهادت حضرت حر
من آن حرم که حريّت عطا کرده است مولايم
مخوانيدم دگـر حــرّ يزيـدي، حــر زهرايم
اگر چـه ذره ام، در دامـن پـرمهـر خورشيدم
اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دريا کرد دريايم
اگر دامـان مهـرش را نگيـرم، اوفتـد دستم
گر از کويش گذارم پاي، بيرون، بشکند پايم
اگر عباس گويد دست و سر، سازم به قربانش
وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـه ي آن قد و بالايم
ز چشمم اشک خجلت بود جاري، بخت را نازم
که هم بخشيد، هـم اذن شهادت داد مولايم
تمنايم فقط ايـن است از ريحـانه ي زهرا
که با خون جبينم آبرو بخشد بـه سيمـايم
صـداي گريـه ي اصغـر ز قحـط آب، آبـم کرد
لـب خشکيده ي عبـاس، آتـش زد بـه اعضايم
چه بيرحميد اهل کوفه! من با چشم خود ديدم
ترک خورده است از هرم عطش لبهاي آقايم
تماشاييست لبخندم اگر بـا چشم خود بينم
کـه مولايـم کنـد بـا پيکـر خـونين تماشايم
بسوزانيد و خاکستـر کنيـد از پـاي تـا فرقم
من آن پروانهاي هستم کز آتش نيست پروايم
ز خجلت خواست تا از تن شود روحم برون «ميثم!»
حسينبـنعلـي بـا يـک تبسـم کـرد احيايم
استاد حاج غلامرضا سازگار
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته