آمد بهار و فصل گل افشانی (مهدیه الهی قمشه ای)
- مجموعه: شعر و ترانه
اشعار مهدیه الهی قمشه ای
آمد بهار و فصل گل افشانی
ساقی بیار باده روحانی
زان آب آتشین که فرو شوید
از جان و دل کدورت ظلمانی
زان آب آتشین که از آن برقی
در طور دید، موسی عمرانی
زان باده ای که اهل صفا نوشند
ظاهر به ماهِ روزه، نه پنهانی
آن کیمیای اهل سعادت را
از جام روی دوست کنی ارزانی
در فصل گل ستایش و تجلی ست
از آن بزرگ بانوی ایرانی
آن بانوی یگانه دین پرور
استاد علم و دانش قرآنی
گویی ز بامداد اَلست آمد
توفیق او به خدمت انسانی
عمری حدیث زلف پریشان گفت
تا خلق وا رهد ز پریشانی
بانوی اصفهانی صاحب دل
می داد درس حکمت ایمانی
بر عاشقان دانش و دین می گفت
تفسیری از صحیفه سبحانی
کز آفتاب دانش و دانایی
نوری گرفت جوهر سلطانی
پروانگان شمع شب افروزش
صدها رجال و عالم ربانی
او در میان مجمع مشتاقان
همچون نگین دست سلیمانی
از محضر یگانه، دین ارباب
آموخت بس لطایف عرفانی
بانویی از ثُلاله زینب بود
در روزگار خود به سخنرانی
گسترد خوان علم و صلایی زد
ما را بر این ضیافت و مهمانی
ای اصفهان که شهره آفاقی
چون گوهری به تارک سلطانی
هم مهد اهل دانش و دانایی
هم در هنر چو شمع فروزانی
خورشید آسمان هنر با فخر
بر سکه تو کرده زرافشانی
ای شهر پرطراوت و حکمت خیز
چون سرمه ای به دیده ایرانی
سردفتری در آیت زیبایی
سرچشمه ای ز چشمه حیوانی
ساقی بیار بار دگر جامی
تا بنگری به دیده پنهانی
هر ذره ای ز عالم هستی را
در کار خویش عالی و چه دانی
«آتش» به وصف مردم صاحب دل
بلبل به شاخ گل به غزلخوانی
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته