اشعار زیبای اوحدی مراغه‌ای



اوحدی مراغه ای شاعر, زندگینامه اوحدی مراغه ای

 اشعار اوحدی مراغه ای

رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای (۶۷۳ - ۱۵ رمضان ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است. او در شهرستان مراغه زاده شد، پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و بنابراین نامش اوحدی اصفهانی نیز ذکر شده‌است.

 

دلم در دام عشق افتاد هیلا

فتاده هر چه بادا باد هیلا

 

چو دل را در غمش فریادرس نیست

مرا از دست دل فریاد هیلا

 

بر آب چشم من کشتی برانید

که توفان در جهان افتاد هیلا

 

بده ساقی، چو کشتی ساغر می

به یاد دجلهٔ بغداد هیلا

 

منم وامق، تویی عذرا وفا کن

تویی شیرین منم فرهاد، هیلا

 

ز اشک و سوز و آه من حذر کن

که بارانست و برق و باد هیلا

 

چو داد بیدلان دادی، نگارا

مکن بر جان من بیداد هیلا

 

گر از جور تو روزی پیش سلطان

چو مظلومان بخاهم داد هیلا

 

مگو از تلخ و شور، ای مطرب، امروز

که خسرو دل به شیرین داد هیلا

 

ز قول اوحدی بر بیدلان خوان

غزلهایی که داری یاد هیلا

 

شعرهای اوحدی مراغه‌ای, شعرهای رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای

اشعار زیبای اوحدی مراغه‌ای 

 

آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا

در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟

 

همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام

لیک خود روزی بحمدالله نمی‌خوانی مرا

 

ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو

گر بری نزدیک خود روزی به مهمانی مرا؟

 

دست خویش از بهر کشتن بر کسی دیگر منه

 می‌کشم در پای خود چندان که بتوانی مرا

 

 با رقیبانت نکردم آنچه با من میکنند

 این زمان سودی نمی‌دارد پشیمانی مرا

 

 زین جهان چیزی نخواهم خواستن جز وصل تو

گر فلک یک روز بنشاند به سلطانی مرا

 

کس خریدارم نمیگردد، که دارم داغ تو

زان همی آیم برت، چندانکه می‌رانی مرا

 

بر سر کوی تو دشواری کشیدم سالها

دور ازین در چون توان کردن به آسانی مرا؟

 

در درون پرده‌ای با دشمنان من به کام

وز برون مشغول می‌داری به دربانی مرا

 

گفته‌ای: در کار عشقم اوحدی دانا نبود

چون توانم گفت؟ نه آنم که می‌دانی مرا

 

اوحدی مراغه ای شاعر, زندگینامه اوحدی مراغه ای

 شعرهای رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای

 

گر تو طالب عشقی، غم دمادمست اینجا

ور نشانه می‌پرسی، رشته سر گمست اینجا

 

چون درین مقام آیی گوش کن که: در راهت

ز آب چشم مظلومان چاه زمزمست اینجا

 

چیست جرم ما؟ گویی کز حریف ناهمتا

هر کجا که بنشینی گو کژدمست اینجا

 

جو فروش مفتی را از نماز و از روزه

رنگ چهرهٔ کاهی بهر گندمست اینجا

 

گر حریف مایی تو، ما و کنج می‌خانه

ور زعشق می‌پرسی، عشق در خمست اینجا

 

چونکه بنده فرمانی، پیش حاکم مطلق

سربنه، که هر ساعت صدتحکمست اینجا

 

همچو دیو بگریزی،چون زمردت پرسم

گر تو مردمی،بالله،خود چه مردمست اینجا

 

هم بسوزدت روزی، گرچه نیک خامی تو

کین تنور چون پر شد سنگ هیزمست اینجا

 

اوحدی، ترا از چه نان نمی‌فروشد کس؟

گرنه نام بوبکری با تو در قمت اینجا

 

شعرهای اوحدی مراغه‌ای, شعرهای رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای

زندگی نامه اوحدی مراغه ای

 

زان دوست که غمگینم، غم خوار کنش، یارب

 دشمن که نمی‌خواهد، هم‌خوار کنش، یارب

 

اندر دل سخت او کین پر شد و مهر اندک

آن مهر که اندک شد، بسیار کنش، یارب

 

سر گشته و غم‌خوارم، آن کین غم ازو دارم

همچون من سرگشته، بی‌یار کنش، یارب

 

کردست رقیبان را خار گل روی خود

نازک شکفید آن گل، بی‌خار کنش، یارب

 

گر زلف چو ز نارش می‌رنجد ازین خرقه

این خرقه که من دارم، زنار کنش، یارب

 

این سینه که شد سوزان از مهر جگر دوزان

چون مهر بر افروزان، یا نار کنش، یارب

 

آن کو نکند باور بیماری و درد من

یک چند به درد او، بیمار کنش، یارب

 

چشمش همه را خواند وز روی مرا راند

مستست و نمی‌داند، هشیار کنش، یارب

 

هر دم به دل سختم، تاراج کند رختم

در خواب شد این بختم، بیدار کنش، یارب

 

بی‌کار شد آه من، اندر دل ماه من

منگر به گناه من، پر کار کنش، یارب

 

دل برد و ز درد دل می‌گریم و می‌گویم:

کان کس که ببرد این دل، دلدار کنش، یارب

 

آن کش نشد آگاهی از غارت رخت من

یک هفته اسیر این طرار کنش، یارب

 

 گر زانکه بیازارد، سهلست، مرا آن بت

از اوحدی آن آزار، بیزار کنش، یارب

 

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------