شعر کودکانه در مورد پدربزرگ
- مجموعه: دوران سالمندی
شعرهای زیبا در مورد پدربزرگ
شعرهای دلنشین کودکانه در مورد پدربزرگ
پدربزرگو دوست دارم
اون منو خیلی دوست داره
پدربزرگ مهربون
تو باغچه ها گل می کاره
********
سوار فرغونش میشم
زود منو همراش می بره
چه خوش حالم که اون منو
باز پیش گل هاش می بره
********
تو راه یه خاله قورقوری
جست می زنه کنار ما
قور قور و قورقور می خونه
کار نداره به کار ما
*********
باغ پدر بزرگ پر از
گل های رنگی رنگیه
این طرف و اون طرفش
تمشک و توت فرنگیه
زمین رو سوراخ می کنه
بیلچه ای که مال منه
با خوش حالی می رم جلو
موقع دونه کاشتنه
********
دلم می خواد حرف بزنم
پدربزرگ گوش بکنه
بخندیم و خستگی رو
زودی فراموش بکنه
********
وقتی به خونه می رسیم
با همدیگه شام می خوریم
غذاهای خوشمزه رو
هام هام و هام هام می خوریم
********
پدربزرگ یواشکی
میگه: بشین رو پای من
باید بخوابی کوچولو
با لالایی لالای من
شاعر: افسانه شعبان نژاد
شعر زیبای کودکانه در مورد پدربزرگ
با صورتی مهربون
نشسته روی ایوون
********
از گل یاس و پونه
پدر بزرگ میخونه
********
می گه برای زری
قصه دیو و پری
********
قصه سنجاب و ماه
قورباغه توی چاه
********
حرفاش همیشه حرفه
موهاش برنگ برفه
********
با اون لبای خندون
دوستش دارم فراوون
گردآوری: بخش کودکان بیتوته