چشمه و سنگ (نیمایوشیج)



شعرهای زیبا, شعر چشمه و سنگ

اشعار زیبا و خواندنی نیمایوشیج

 

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکدهٔ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران - درگذشتهٔ ۱۳ دی ۱۳۳۸ در شمیران، تهران) شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نوی فارسی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.

 

گشت یكی چشمه ز سنگی جدا
 غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا
گه به دهان بر زده كف چون صدف
گاه چو تیری كه رود بر هدف
گفت : درین معركه یكتا منم
تاج سر گلبن و صحرا منم
 چون بدوم ، سبزه در آغوش من
 بوسه زند بر سر و بر دوش من
چون بگشایم ز سر مو ، شكن
 ماه ببیند رخ خود را به من
 قطره ی باران ، كه در افتد به خاك
 زو بدمد بس كوهر تابناك
 در بر من ره چو به پایان برد
 از خجلی سر به گریبان برد
 ابر ، زمن حامل سرمایه شد
 باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد
 گل ، به همه رنگ و برازندگی
 می كند از پرتو من زندگی
در بن این پرده ی نیلوفری
كیست كند با چو منی همسری ؟
زین نمط آن مست شده از غرور
 رفت و ز مبدا چو كمی گشت دور
 دید یكی بحر خروشنده ای
 سهمگنی ، نادره جوشنده ای
 نعره بر آورده ، فلك كرده كر
دیده سیه كرده ،‌شده زهره در
 راست به مانند یكی زلزله
 داده تنش بر تن ساحل یله
 چشمه ی كوچك چو به آنجا رسید
 وان همه هنگامه ی دریا بدید
 خواست كزان ورطه قدم دركشد
 خویشتن از حادثه برتر كشد
 لیك چنان خیره و خاموش ماند
 كز همه شیرین سخنی گوش ماند
خلق همان چشمه ی جوشنده اند
 بیهوده در خویش هروشنده اند
 یك دو سه حرفی به لب آموخته
 خاطر بس بی گنهان سوخته
لیك اگر پرده ز خود بردرند
 یك قدم از مقدم خود بگذرند
 در خم هر پرده ی اسرار خویش
 نكته بسنجند فزون تر ز پیش
 چون كه از این نیز فراتر شوند
 بی دل و بی قالب و بی سر شوند
 در نگرند این همه بیهوده بود
 معنی چندین دم فرسوده بود
 آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر
 و آنچه بكردند ز شر و ز خیر
 بود كم ار مدت آن یا مدید
 عارضه ای بود كه شد ناپدید
 و آنچه به جا مانده بهای دل است
كان همه افسانه ی بی حاصل است

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------