جوک کودکانه خنده دار و بامزه
- مجموعه: سرگرمي کودکان
جوک و لطیفه کودکانه
اولی: چرا ماهی ها نمی توانند حرف بزنند؟
دومی: تو خودت اگر دهانت پر از آب باشد می توانی حرف بزنی؟
*********جوک کودکانه خنده دار **********
برادر بزرگتر: پسر تو هیچ خجالت نمی کشی این هندوانه بزرگ را خوردی و فکر من نبودی؟
برادر کوچکتر: برعکس داداش همه اش به فکر تو بودم که مبادا یکدفعه سر برسی!
*********جوک کودکانه خنده دار **********
یک نفر سوار آسانسور می شود، می بیند نوشته اند: ظرفیت :12 نفر
با خودش می گوید :عجب! حالا 11 نفر دیگر را از کجا بیاورم؟
*********جوک کودکانه خنده دار **********
معلم از کاوه پرسید:
اگر دو دو تا بشه چهار تا، چهار چهار تا بشه شانزده تا، تو بگو شش شش تا چقدر می شه؟
کاوه با اعتراض جواب داد:
آقا انصاف داشته باشید. آسون آسون هاشو خودتون جواب می دهید، سخت هاشو باید من بگم.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
سعید به دوستش:محسن برادرت که برای زندگی به شهر دیگه رفته از چه راهی امرار معاش می کنه؟
محسن، از راه نویسندگی.
سعید چه می نویسد؟
محسن:هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
معلم: امیر جان با حمید یک جمله بساز.
امیر: شما چه قدرشبیه همید.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
معلم از دانش آموز خواسته که انشا درباره یک مسابقه فوتبال بنویسد. همه مشغول نوشتن شدند جز یک نفر.
معلم از او پرسید:چرا نمی نویسی؟
دانش آموز جواب داد :نوشته ام.
معلم دفتر او را گرفت و نگاه کرد نوشته بود به علت بارندگی فوتبال برگزار نخواهد شد.
*********جوک کودکانه خنده دار **********
یه پسره به دوستش میگه:بیا بریم دریا.
دوستش میگه:نه اگه غرقشم مامانم منو میکشه!
*********جوک کودکانه خنده دار **********
مسافر تاکسی به راننده گفت:«آقای راننده، شما می توانید اسم چندتا از شاعران مهم ایران بگویید؟»
راننده گفت:«بله قربان... حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، عطار، خاقانی...» مسافر حرف راننده را قطع کرده گفت:«خیلی ممنون... می خواستم سر خاقانی پیاده شوم، اسمش را یادم رفته!
گردآوری: بخش کودکان بیتوته