لطیفه نخودی



لطیفه,لطیفه کودکانه,جک و لطیفه

* به یه نفر میگن تو شهرتون آثار باستانی دارین؟ میگه نه ولی دارن میسازن.

* یه روز یه نفر میره توجنگل می بینه روباهه خوابه میگه خوب شد خواب بود وگرنه گولم میزد.

* یارو پتروس فداکار و با دهقان فداکار قاطی می کنه می ره انگشتشو می کنه تو چشم راننده قطار.

* یک بار یک یه نفر زنگ میزنه تاکسی تلفنی میگه آقا ماشین دارید. مردی که پشت تلفن بوده جواب میده بله. میگه خوش به حالتون ما نداریم.

* هواپیما داشت سقوط می کرد، همه داشتند جیغ می زدند به جز یکی !

ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟!

میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه !!!

* به یارو میگن یه جمله بگو که توش چای باشه …

میگه قوری !!!

* یه نفر توی اتوبوس پر جمعیت پیله کرده بود به راننده و در گوش راننده حرف می زد.

راننده مرتب بهش می گفت : برو بشین سر جات.

آخرش مسافرها به راننده میگن : آقای راننده به حرفش گوش کن شاید کاری داره.

راننده میگه : نه اومده به من میگه : چپ کن یه کم بخندیم !!!

 

 

منبع:tebyan.net

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------