شعر و مطلب طنز در مورد بیکاری



مطلب طنز در مورد بیکاری,شعر و مطلب طنز در مورد بیکاری,شعر و طنز بیکاری

مطلب طنز در مورد بیکاری

 

شعر و مطلب طنز بیکاری

این مطالب و شعرها تنها برای خنده و سرگرمی است. سعی کنید فقط بخندین و شاد باشید. در ادامه همراه بیتوته باشید.

خواب می دیدم شبی شاغل شدم

گشته مردزندگی ........عاقل شدم

با عیال خود سوی .... ساحل شدم

من شدم پولدار و ....... مرد نازنین

بارک الله مرحبا صد آفرین ! (2)

 

خواب می دیدم شبی شاغل شدم

گشته مردزندگی ........عاقل شدم

با عیال خود سوی .... ساحل شدم

من شدم پولدار و ....... مرد نازنین

بارک الله مرحبا صد آفرین ! (2)

 

********

 

انزوای بیکاری

من در انزوای بیکاری شادی ای را جستجو می کردم

که شبانگاهان قصه از آن می گفتند

و خواب هایی که کابوس هایی زیبا بودند

و من هرگز نفهمیدم چرا از آن ها هراسیدم

 

مطلب طنز در مورد بیکاری,شعر و مطلب طنز در مورد بیکاری,مطالب طنز و خنده دار مخصوص بیکاری

شعر و مطلب طنز در مورد بیکاری

 

بیکاری

واژه هایِ تکراری، لحظه هایِ بیکاری

انفجارِ بدبویِ یک دهانِ سیگاری

مشقهایِ گیج و مجهول از بیست و شش شاگرد

چرت و پرت و هذیانِ ناشی از سه بیماری

سرخیِ دو چشمِ بی خوابِ، خیره بر دیوار

ساعتِ شیطان، کند و مخصوصِ ضدِ بیداری

خط خطی بی روحِ شخصِ غمناکی

تویِ یک دفتر، شعرِ یک درد، رنج و بیزاری

 

آن مدیر چند شغله زحمتش را می کشد

پس مشو پاپیچ کار و فکر کن انگار نیست

 

راز الافی ز مسئولی وزین، جویا شدم

گفت: این جز فتنه عمّال استکبار نیست

 

گفت: شغلت چیست؟ بی خود هی چرا نق می زنی؟

گفتمش غیر از فروش تخمه و سیگار نیست

 

گفت: داری شغل والایی خدا را شکر کن

مثل سعدی در نظامیّه تو را ادرار نیست!

 

وضع ما در شغل از خیلی ممالک بهتر است

تو برو تا گینه، می بینی همین مقدار نیست

 

هرکسی بیکار باشد عارف و آزاده است

نزد سالک، شاغل و بیکار، خود معیار نیست

 

نیم ساعت کار هم یک شغل می گردد حساب

اشتغال آقا نماز جعفر طیّار نیست

 

گفتمش: بر طبق آمارت تماما" شاغلیم

گفت: البته، نمی خواهی برو اجبار نیست

 

دیدم انگاری سرم را شیره می مالد به حرف

ظاهرا" بیکار بودن زشت و ناهنجار نیست

 

گفتمش: از سر کلاهم را چرا برداشتی؟

"گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست

شعر :عباس احمدی

 

مطلب طنز در مورد بیکاری,شعر و مطلب طنز در مورد بیکاری,شعر طنز در باره بیکاری

شعر و طنز بیکاری

 

در بند بي‌كاري

آري... جماعت! بنده بي‌كارم

مادر! پدر! شرمنده! بي‌كارم

دكتر! مهندس! رفتگر! مجري!

اي حضرت خواننده! بي‌كارم

آهوي زيبا! خرس قطبي! گاو!

شير خر درنده! بي‌كارم

روزي دو متري طول گيسم بود

حالا كه گيسم كنده، بي‌كارم

هي! با توام! اي غول بي‌كاري!

غول بد يك‌دنده! بي‌كارم

وقتي كه هق هق مي‌كنم گريه

يا از ته دل خنده، بي‌كارم

گفتم غزل از روي بي‌كاري

با اين رديف گند بي‌كارم!

هر شاعري در بند معشوقه

افسوس! من در بند بي‌كارم!

«فاصل تركمن»

 

********

 

دروغ بزرگ بیکاری (شعر طنز)

قطعا دروغ است اینکه ما بیکار داریم

دنبال یک شغلیم پس ما کار داریم!

 

در مملکت، جز این، هزاران شغل داریم

توی خیابان، دلبر سَیّار داریم!

 

تا برج های برج سازان پا بگیرد

بنّا، مهندس ناظر و معمار داریم

 

دور و بر دریای بیت المال کشور

همواره صدها مرغ ماهیخوار داریم!

 

تا پول بیت المال ما را برندارند

چندین پلیس قاطع و هشیار داریم!

 

بر گرد شمع یک رئیس کله گنده

پروانه های تشنه دیدار داریم

 

تا اشتباهات عزیزان را بشویند

ده ها سخنگو با کت و شلوار داریم

 

در فکر شغل چینیان بودند حتی!

اجناس چینی در کف بازار داریم

 

حتی اگر بر فرض، ما بیکار هستیم

شکر خدا یک دولت پرکار داریم...

محمد حسین فیض اخلاقی

 

مطلب طنز در مورد بیکاری,شعر و مطلب طنز در مورد بیکاری,مطلب طنز بیکاری

مطالب طنز و خنده دار مخصوص بیکاری

 

مشکل بیکاری!!؟؟

اگر روزی شوم مسئول دولت

و یا مجلس روم با رای ملت

 

نمایم مشکلات مملکت حل

کنم بعضی امور خاص منحل

 

در امر اشتغال و کسب و پیشه

کنم حل،مشکلاتش را ز ریشه

 

پس از دیپلم همه بی سد کنکور

کنم   وارد  به  دانشگاه  با  زور

 

کنم  دوران  تحصیلات   افزون

که  دانشجو  نیاید   زود    بیرون

 

شود مشغول تحصیل تا چهل سال

ز  بیکاری  برون  آید  به هر حال

 

چو او آید برون در سن شصت است

و دیگر آن زمان او باز نشست است

 

برند   او    را      سرای   سالمندان

اگر  چه  باشد   آنجا   مثل    زندان

 

ولی   دیگر   همه   مشغول   باشند

همه  این   طرح   را  مشمول باشند

 

دگر   "جاوید"   غیر   از   راه   بالا

ندارد   راه   حلی    بهتر      حالا

شعر از جاوید

 

********

 

داستان طنز/ بیکاری و اشتغال

آخرين خبر/جواني از بيکاري رفت باغ وحش پرسيد: استخدام داريد؟

يارو گفت مدرک چي داري؟

گفت: ديپلم.

يارو گفت: يه کاري برات دارم، حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.

يارو گفت: ما اينجا ميمون نداريم ميتوني تا ميمون برامون مياد بري توي پوست ميمون و تو قفس نقش ميمون بازي کني.

 

چند روزي گذشت. يه روز جمعه که شلوغ شده بود، پسره توي قفس پشتک وارو ميزد. از ميله ها بالا پايين مي رفت. جوگير شد زيادي رفت بالاي درخت. از اون طرف افتاد تو قفس شير.

داد زد کمک.

شيره دستشو گذاشت رو دهنش و گفت: آبرو ريزي نکن من ليسانس دارم.

 

گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------