قتل نادانسته
- مجموعه: اخبار حوادث
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
طرفین پرونده هردو از طایفههای مطرح اهواز بودند. خوشبختانه بعد از سالها پرونده به سازش رسیده و قرار بود بعد از پرداخت دیه به اولیایدم، رضایتنامه نوشته شود. بعد از چندساعت مذاکره و صحبت بالاخره کار انجام شد.
موکلم پسری بود که در نوجوانی مرتکب قتل شده و قتل هم اتفاقی بود. بعد از اینکه پرونده با سرانجامی خوش پایان یافت، در راه برگشت به تهران بودم که زنی جوان با من تماس گرفت و گفت از زندان سپیدار اهواز زنگ میزند. یکی از مسوولان زندان چون میدانست روی پروندههایی که متهمان آن کمتر از ١٨سال هستند حساس هستم و با جدیت زیادی این پروندهها را دنبال میکنم، شماره مرا به آن زن داده بود.
آن زن خودش را معرفی کرد و گفت اسمش راضیه است. صدایش بسیار مغموم و البته وحشتزده بود. جملاتش را بریدهبریده و نامفهوم به زبان میآورد. پرسیدم این وحشت و ناراحتی به چه دلیل است؟ جواب داد همین امروز از پای چوبهدار برگشتهام.
خیلی نامفهوم برایم توضیح داد شوهرش را کشته است. از او خواستم آرام شود و هروقت توانست منسجم صحبت کند با من تماس بگیرد. چندروز بعد زنگ زد و جزییات را توضیح داد. حالش کمی بهتر بود اما هنوز وضعیت عادی نداشت.
پرونده بسیار پیچیده بود. او شوهرش را در خواب با اسلحه به قتل رسانده بود. پرونده رسیدگی شده و حتی به مرحله اجرا رسیده اما با هوشیاری قاضی اجرای حکم، متوقف شده بود. وقتی دوباره به اهواز رسیدم، بلافاصله به زندان رفتم و با همکاری مسوولان زندان و قاضی اجرای احکام با راضیه ملاقات کردم.
زنی جوان که وحشت وارد سلولهای بدنش شده بود، بهتزده مرا نگاه میکرد، با اینکه خودش تماس گرفته و درخواست کمک کرده بود، خیلی سخت حرف میزد که بهنظرم آمد بهخاطر شوک ناشی از اجرای حکم است. داستان زندگیاش را برایم تعریف کرد و گفت روز حادثه در خانه یکی از اقوام میهمان بوده و با شوهرش جروبحث کرده و... . راضیه میگفت ساعتها فکر کردم چطور میتوانم از این رنج خلاص شوم تا اینکه تصمیم گرفتم ابراهیم را بکشم.
وقتی او را کشتم با خودم فکر میکردم بعد از ششماه همهچیز فراموش میشود، همه یادشان میرود ابراهیم کشته شده است و بعد هم به خانه برمیگردم و با فرزندم زندگی میکنم. از او پرسیدم به مجازاتی که در انتظارت بود فکر میکردی؟ با همان سادگی بچهگانهاش گفت: نه اصلا فکر نمیکردم کارم چنین مجازاتی داشته باشد. نمیدانستم مجازات قتل اعدام است حتی نمیدانستم زندان زنان وجود دارد.
راضیه زمان قتل آنقدر بچه بود که حتی نتوانسته بود جسد شوهرش را حمل کند و آن را کشانکشان تا سمت باغچه برده بود.
او آنقدر ناآگاهانه دست به این کار زده، که گودالی که برای دفن جسد کنده بود، حدودا ٢٠سانتیمتر عمق داشت. حال آنکه فردی عاقل و دارای قدرت تعقل گودالی عمیقتر میکند. حالا راضیه زنی ٢٢ساله است با زخمهایی عمیق، زنی که سالهاست فرزندش را ندیده و میداند اگر او را ببیند دخترک اصلا مادرش را نمیشناسد.
راضیه خودش هم در بهوجودآوردن این زخمها مقصر بوده است اما عمدی در کار نبوده. دختری که در ١٤سالگی به عقد مردی عاقل و تحصیلکرده درآورده میشود، بدون اینکه رضایت کاملی در کار باشد و سختی و رنج زندگی با او را تحمل میکند، قطعا روزهای سختی را پشتسر گذاشته است.
او قبل از اینکه کودکی کند، یک کودک را در آغوش گرفته است و همین خلأ ایجادشده در زندگیاش مصیبتهای زیادی را برای خودش، خانوادهاش و خانواده شوهرش بهوجود آورده است. حالا راضیه در انتظار تصمیم دادگاه است؛ دادگاهی که میتواند براساس قانون جدید، عدمرشد عقلی راضیه در زمان ارتکاب جرم را قبول کند یا او را زنی بالغ تشخیص دهد و دوباره پای چوبهدار بفرستد.
اخبار حوادث - شرق