یوگا و رهایی از اضطراب مادربودن
- مجموعه: مشاوره خانواده
فواید یوگا برای اضطراب در دوران بارداری
با وجود پیشرفت های علمی در عرصه مشکلات جسمی دوران بارداری، مسائل روانشناختی مانند مسئله ی مهم در بهداشت زنان باردار به حساب می آید و مسئله ای است که کمتر به آن رسیدگی می شود. درک مسئولیت، وظیفه های سنگین مادری، ذوق و شوق از یک طرف، نگرانی و ترس و استرس از طرف دیگر، حالات متزلزلی را در زن باردار به وجود می آورد.
يوگا می تواند در منظم کردن الگوهاي خواب موثر باشد. تمرينهای ذهني يوگا يکي از بهترين تمرينات آمادگي بارداری است. در اينجا به چند درس با ارزش که آمادگي مادرشدن را در فرد به وجود می آورد، اشاره مي کنیم:
یاد می گیرید که در زمان حال باشید
با انجام یوگا، یاد میگیرید در لحظه زندگی کنید. زمانی که تازه یوگا را شروع کردم، کمطاقت بودم و دلم میخواست حرکات را با عجله انجام بدهم. به علاوه اینکه مرتب زمان را چک میکردم. مدام چک میکردم تا ببینم چقدر از ویدئو باقی مانده است. با ادامهی تمرینات یوگا، آموختم که ذهنم را آرام و بر حرکت و تنفسم تمرکز کنم. گاهی بدون انجام هیچ حرکتی تنها بر تنفس تمرکز میکنم. توانایی آرام کردن ذهن و در آن واحد بر یک چیز تمرکز کردن، در تمام ابعاد زندگیام مفید بوده است.
یاد می گیرید که تسلیم لحظه ها شوید
از نخستین لحظه های بارداری تا دوران شیردهی و سالهایی که بچه نخستین قدمهایش را بر میدارد، و حتی پس از آن، مادر بودن پر از لحظه های پر از چالش، نگرانی، و استرس زا است. ایستادگی در مقابل این لحظات، میتواند درد و ناراحتی را بیشتر کند. درحالیکه، تسلیم شدن در مقابل آنها میتواند علامت قدرت و توانمندی باشد.
زمانی کودک من در دو هفتگی مریض شد و به عمل جراحی احتیاج پیدا کرد، به جای پافشاری یا ناراحت شدن قبول کردم او را جراحی کنند. او روز به روز بهتر شد. گر چه بهترین لحظه زندگی من نبود، ولی توانستم در افکار منفی را از خود دور کنم و در زمانی که پسر بیمارم به من احتیاج داشت، با تمام نیرو در کنار او باشم و کاری که از دستم برمیآمد را برای او انجام دهم.
یاد بگیرید که قیاس را کنار بگذارید
زمانیکه پسرم بزرگتر شد و فرزند دومم به دنیا آمد، بعضی وقتها بچههایم را با بچههای دیگران مقایسه میکردم. به چیزهایی مانند “چرا آنها نمیتوانند مانند دیگران رفتار کنند؟ چرا آنها معاشرتیتر نیستند؟ چرا بچههای مردم زمانی از آنها میخواهند، کفشهایشان را میپوشند، اما بچههای من نه؟”
مقایسههایی از این دسته، اغلب حس شکست به شما دست میدهند. با این حال، یوگا کمک کرد تا چگونگی این افکار منفی را درک کنم. بچههای من ممکن است در پوشیدن کفشهایشان سرعت نداشته باشند، ولی در بسیاری از کارهای دیگر بی نظیر هستند.
یاد می گیرید افکار گمراه کننده را کنار بگذارید
بچههای من در کانون توجه من قرار داشتند. این به این معنی نیست که من مجبور بودم همیشه آنها را سرگرم کنم، بلکه به آن معنی است که هنگامی با هم بودیم، من تلاش میکردم به هیچ چیز دیگری در مورد کار، شبکههای اجتماعی و هر چیزی که حواس من را از آنها پرت کنم ، دقت نکنم. همیشه موفق نمیشدم، و وقتی آنها بزرگتر میشدند، اینکار برایم بحث برانگیز میشد. ولی وقتی با خود عهد میکنم که با تمام وجود با آنها باشم، همگی احساس شادتری داریم.
یاد می گیرید ایراد های دیگران را بپذیرید
بچههای من وقتی ناراحت میشوند، به بدترین شیوه ها برخورد میکنند. گریه میکنند، بهانه میگیرند، و تلاش میکنند به حسهای من صدمه بزنند. من یک مادرکامل نیستم، و گاهی به رفتارهای بد آنها عکس العمل نشان میدهم. داد زدهام، سرزنش کردهام، و حرفهایی زدهام که از گفتن آنها پشیمان شده ام.
به جای آن، فهمیدم که این زمانیست که آنها به محبت و پذیرش من بیشتر از هر زمان دیگری احتیاج دارند. این به آن معنی نیست که به بچههایمان اجازه دهیم هر کاری دلشان خواست بکنند، بعضی وقتها محبت را با قانون همراه کنید، ولی وقتی موفق میشوم به رفتارهای بد آنها عکس العمل نشان ندهم، به آنها میگویم که بیقید و شرط دوستشان دارم و احتیاجی نیست، همه جوره خوب باشند تا شایسته عشق و محبت من گردند. این یک پیام خیلی خوب برای بچههای من است.
یاد می گیرید ایراد های خود را بپذیرید
همانگونه که گفتم، من یک مادر کامل نیستم. گاهی وقتها به عنوان یک مادر کم میآورم، گاهی وقتها یک مادر خیلی خوب میشوم، و بیشتر وقتها وسط این دو وضعیت قرار دارم. قبول کردن خودم، کمبودهایم، و اشتباهاتم قسمتی از مادر بودن من است. وقتی در دام لحظه ها میافتم و دچار سردرگمی میشوم، کمکی از خودم و از دست بچههایم ساخته نیست. تمام تلاشم را میکنم که بتوانم در این لحظات برای خودم و بچههایم موثر باشم. وقتی اشتباه میکنم، به آن اعتراف و از بچههایم عذر خواهی میکنم و مکان را برای ادامه زندگی آماده میکنم.
یاد می گیرید که سپاسگزار باشید
از وقتی که یوگا یاد گرفتم ، باید بگویم پیش آمده که روزهای سخت را پشت سر گذاشته باشم، با این وجود، آنها را از بچههایم پنهان نکردم. به آنها میگویم که ناراحت هستم و چیزی که به من آرامش و شادی می دهد، فکر کردن به نعمتهاییست که خداوند به من داده است. با آنها مینشینم و آن نعمتها را یک به یک اسم میبرند. با هم این نعمتها را یادداشت کرده و از خداوند به خاطر این همه محبت تشکر می کنیم. اکثرا این برنامه به یک کار سرگرم کننده و شادی بخش تبدیل میشود.
گردآوری: بخش روانشناسی بیتوته