اشعار زیبای آزیتا قهرمان



شعر نو عاشقانه, اشعار زیبای آزیتا قهرمان

آزیتا قهرمان

آزیتا قهرمان متولد ۱۳۴۱ در مشهد، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی، ساکن سوئد است.اشعار او به زبان‌های فرانسوی؛ هلندی، انگلیسی؛ سوئدی؛ دانمارکی؛ مقدونی؛ آلمانی؛ آلبانیایی؛ عربی و ترکی ترجمه شده‌است. او چهار دوره عضو هیئت داوران جایزه شعر زنان ایران، خورشید؛ بوده‌است.

 

زنی که آمد مرا بپوشد

حتی شبیه دریایی

 با قایق های پیر

زیباتر نشد زنی که آمد مرا بپوشد

ترس ها در خطوط آبی لو می روند

از ما یکی می خواست

خود را به شعر بیاویزد

دومی منقار خونی تو را

در زخم چرخاند و رفت

ملال زاییدن را کند کرده بود

و خستگی

روی دویدن دهان اسب می کشید

شراب را چکیدم

و پاییز دیگری انگورها را نوشت

تمام روزهایی که پاره کرده ای

در حروف غایب فشارم می دهد

درد را لیسیده ای

و چشمان سیاه

اعتنایی به زوزه ها نداشت

شعر قدم های آهسته ای بود

از تقلید پرنده در گودی زمین...

آزیتا قهرمان

 

اشعار آزیتا قهرمان, بیوگرافی آزیتا قهرمان

اشعار آزیتا قهرمان

 

جای بدی ایستاده ام

بوته های خار تا قلبم رسیده و بالاتر

دستم هنوز شاخه ای ندارد برا ی گلابی

با اینهمه ابرِکُشته و خانه ی تا کرده

  زخم پیشانی سمتی نداشت

تنهایی دارد ورم می کند

عین زنی چاق  جنگل زاییده است

 از اینهمه دوری صدای راه نمیرسد

تا برگ هایی که پوشیده ام 

شعر چشمان تو را دزدیده بود

ودهان کودکی در خواب 

جای بدی ایستاده ام

و " دوستت دارم "  شکلی می شود برای باریدن

 آزیتا قهرمان 

 

شعر نو عاشقانه, اشعار زیبای آزیتا قهرمان

اشعار زیبای آزیتا قهرمان

 

آبی وسیاه را با هم پوشیدیم

پیراهنی پشت و رو با درزهای خار

و چراغ آوردیم

برای ایین های زوزه در ته تاریکی 

 مردي انگار در ما سفرمي كرد

 در شن ها فرو مي شد

با كبوتران گيج  و بيدهاي كج

 عبور او در شيشه هاي قطار

غروب هاي دريده از گلبرگ هاي لادن بود

  مثل لكه هاي عصر روي سنگ ها  كوتاه افتاد

و از دست هاي ما پرید تا هرگز

اما نه چشم هايم را خوابيد

نه لب هايم را نوشت

نامم را نمي خواست حتي بداند

برف ها آمدند و سهم باد شديم

پرنده اي در سپيد بي منتها

قرمز پرهاي تو پژمرده بود

 قلبت  داشت مي پوسيد

 زن ژوليده مي پرسيد

چشم انداز اين ابرتا كجا

پيمودن حروف وارونه

در آسمان پاشيده از ترس هاي توست ؟

و مردي در ما سفرمي كرد

 چمدان هايش از زيادي ِشب گم بودند

اين حاشيه از مسيرش سرد مي گذشت

زير پرچم هاي پيشاني ات

جايي كه شعر مي سوخت

تا  ناگهان تراز پاييز چرخيدي در برگ هاي افتادن

تا  نيم رخ  ِسنگ پوشيدي 

ما ويرانه هايت را گذشته بوديم

و ديگري خيس از كنار مويرگ هاي تو مي دويد

تا دروازه جسدهايي كه با اندازه درد طي مي شود 

تيغ ها       گوشواره ها      و رد خون 

اين شهر آمد تا لب دندانه هاي ماه

دريا رسيد نزديك بالش ات

چه خوب ديوانه آمدي و رفتي

مرا كشاندي در تلاقي اين زن و انگشترش

كنار سبزهايي كه مبهوتند 

  درختي توت در پرت هاي مسافر

  آتش كمي        آرامش ملافه ها   و خش خش كاغذ

پرنده اي كه تنها   براي دانه هاي برف مي خواند

اما در اواخر اين شب

صداي تيرها كه مي آيد

به وسوسه پرچم ها  ...اين سو نيا

در اين جاده ماه تعطيل است 

 آزیتا قهرمان

 

اشعار آزیتا قهرمان, بیوگرافی آزیتا قهرمان

شعر نو کوتاه

 

من شبیه‌ترم به شما

یا آنکه دست‌هایش، وقف کلمات بود؟

و این را لکه‌های سبز جوهر لو می‌داد

 شما به من شبیه‌ترید

یا آنکه کرفس‌ها را شست؟

و رخت‌ها را تا می‌کرد

آنکه شماره تلفن را گرفت

به شما شبیه‌تر است؟

یا من که دست‌هایم وقف کلمات بود

اینکه بر صندلی نشسته است

با جوراب‌های نازک مشکی به من شبیه‌تر است

یا شما که خیابان را دویده‌اید

با کفش‌های سیاه

زنی که مو‌هایش را تراشیده

و عاشق دکتر بخش است

به من شبیه‌تر است

یا شما که آیینه را چرخانده‌اید

کدام یک

من یا سومین که صورتش را پاک کرده است

یا چهارمین که دست‌هایش وقف باد است

 آزیتا قهرمان

 

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته 

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه های فرهنگ و هنر(شعر و ترانه، هنر و هنرمند، هنرهای دستی، تاریخ و تمدن، مناسبتها و...)

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------