شعر با حرف ذ شروع می شود
- مجموعه: شعر و ترانه
شعر کوتاه با ذ
شعر زیبا با حرف ذ
ذره شو صحرا ، مشو گر عاقلی
تا ز نور آفتابی بر خوری
( اقبال لاهوری )
ذات تو بر زمین اثر لطف ایزدی است
عدل تو در جهان نظر رحمت خداست
ظهیر فاریایی
ذلتی در پردهٔ امید هرکس مُضمر است
کاسهٔ دریوزهٔ صیاد دارد چشم دام
بیدل دهلوی
ذات تو غنی و ما همه محتاجیم
محتاج به غیر خود مگردان مارا
پیر هرات
ذات خورشید بر فلک طالع
تو به عکسی چرا شدی قانع
جامی
ذرّهها گر همه خورشید شود بی رویت
نَبُوَد روز و شبی عاشقِ سودایی را
سیف فرغانی
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
سعدی
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
زآسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
حافظ
ذکرست کمند وصل محبوب
خاموش که جوش کرد سودا
مولوی
ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی
حافظ
ذرات من ز مهر تو خالی نمیشوند
گر ذره ذره میکنی ای فتنهجو مرا
محتشم کاشانی
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
سعدی
ذره ذره نور حق را جلوه گاهی دیگر است
یک بیک بر وحدت ذاتش گواهی دیگر است
فیض کاشانی
ذره ای گر جهد تو افزون بود
در ترازوی خدا موزون بود
مولوی
ذکر گل و بلبل و خوبان باغ
جمله بهانهست چرا میکند
غیرت عشق است وگرنه زبان
شرح عنایات خدا میکند
دیوان شمس
ذکر تو از زبان من فکر تو از خیال من
چون برود که رفته ای در رگ و در مفاصلم
سعدی
ذوق يك لحظه نگاه تو به آن مي ارزد
كه كسي تا به قيامت نگران بنشيند
ذات تو برزمین اثر لطف ایزدی است
عدل تو در جهان نظر رحمت خداست
ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
زآسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
مولوی
گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته