اشعار روز تاسوعای حسینی
- مجموعه: شعر و ترانه
تیرباران می شود مشک علمدارم وای سردارم
نیزه باران می شود جسم سپه دارم وای سردارم
سنگ باران می شود ماه شب تارم وای سردارم
تیغ باران می شود سالار پیکارم وای سردارم
******
مشک سقا ، به خیمه ، عطش گویان دارد چشم به راه
کوفه اما ، فراوان ، کمان انداز دارد در سپاه
ای خدایا ، سلامت ، رسان مشک عمو بر خیمه گاه
یک دلاور ، فتاده ، لب عطشان روی خاک کربلا
رنگ حسرت ، نشسته ، دوباره بر فضای خیمه ها
دستِ بیداد ، بریده ، دو بازوی امیر نینوا
مشک آب یار را دست پرچمدار را کوفه با تیر و به شمشیری زند
تیرباران می شود مشک علمدارم وای سردارم
******
یک حرمگاه ، نشسته ، به امّیدی که سقّا می رسد
مشک خالی ، شده پُر ، عمو از سوی دریا می رسد
تشنه کامی ، به پایان ، در این غوغای صحرا می رسد
داده فرمان ، امیرِ ، سپاهِ کوفه بر باران تیر
مشک سقا ، هدف شد ، به چندین تیر دشمن ناگزیر
اشک خجلت ، نشسته ، به چشمان علمدار دلیر
مشک آب یار را دست پرچمدار را کوفه با تیر و به شمشیری زند
تیرباران می شود مشک علمدارم وای سردارم
******
با ابهت ، به دندان ، گرفته مشک آب کودکان
پیکرش را ، نموده ، برای مشک یاران سایبان
بر سر زین ، نشسته ، به تاز است به سوی تشنگان
شد تلاشِ ، علمدار ، به ضرب نیزه ای بر روی گِل
ناله ای زد ، برادر ، به فریادم برس از سوزِ دل
اشک سقا ، به آبِ ، روانه بر زمین شد متصل
مشک آب یار را دست پرچمدار را کوفه با تیر و به شمشیری زند
تیرباران می شود مشک علمدارم وای سردارم
شاعر:محمدرضا سروری
متن شعرهای تاسوعای حسینی
یل ام البنین مولی اباالفضل
گل روی زمین مولی اباالفضل
کرم شرمنده ی تو
سخاوت بنده ی تو
ابوفاضل اباالفضل۲
تمام خلق عالم عاشق تو
بود باب الحوائج لایق تو
همه دیوانه ی تو
گدای خانه ی تو
ابوفاضل اباالفضل۲
عزیز و هستی زهرای اطهر
تو کردی جان فدای آل حیدر
به زینب نور عینی
علمدار حسینی
ابوفاضل اباالفضل۲
تویی امید آن غمدیده خواهر
تویی سقای طفلان برادر
حسین را تکیه گاهی
علمدار سپاهی
ابوفاضل اباالفضل۲
کسی همچون تو سقایی ندیده
عدو با تیغ دستانت بریده
رسد بر جان صدایت
نوای یا اخایت
ابوفاضل اباالفضل۲
بمیرم بر تو و فرق شکسته
به تیر کین عدو چشم تو بسته
کجایی قمر من
شده خم کمر من
ابوفاضل اباالفضل۲
شاعر:رضا یعقوبیان
این عمو هست این که آب شده
آسمان بر سرش خراب شده
بوسه ای زیر به چادر خاتون
چشمهایش پر از گلاب شده
گفت با کودکان عمو اینجاست
خوش بخوابید وقت خواب شده
بعد از آن زد به مرکبش هی کرد
نعره زد لحظه عذاب شده
تیغ خود را کشید چرخی زد
زهره را درید چرخی زد
علقمه چشمهای تر دارد
که عمو رفته آب بردارد
دختری گفت با خودش حتما
عمه ام از عمو خبر دارد
بین خیمه رباب غش کرد و
همه دیدند که پدر دارد
می رود سمت خیمه ی عباس
چه شده دست بر کمر دارد
دختری گفت از پرم بزنید
دو گره زیر معجرم بزنید
تا حرامی به نی سرش را زد
پیش عباس خواهرش را زد
طفل شش ماهه را که در آورد
بعد با چوب مادرش را زد
دید از نی حسین می بیند
بین یک خیمه دخترش را زد
به لباسی که از تنش کندند
وقت تقسیم خنجرش را زد
آنکه تیری به زیر ابرو زد
سر عباس را به پهلو زد
کودکان را همه به لج زده اند
سر او را به نیزه کج زده اند
شاعر: حسن لطفی
متن مداحی تاسوعا
یاوری نیست مرا خیز و ببین بی یارم
چشم خود باز کن ای قوت قلب زارم
با وجود تو دل اهل حرم قرص بوَد
تو که باشی به برم یک تنه لشکر دارم
کمرم تا شده برخیز علمدار جوان
با زمین خوردن تو خورد گره در کارم
نه عبایی نه جوانان که بیایند کمک
ناگزیرم که در اینجا بدنت بگذارم
از همه سو به تنت زخم روی زخم زدند
با عبا هم نتوانم که تو را بردارم
جمع جسم تو که نه-بس که به هم ریخته ای
نیست ممکن که دگر زخم تنت بشمارم
شاعر:محمود اسدی
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته