تازه های شهر حکایت

حکایت سعدی, حکایت های سعدی با نثر روان, حکایت سعدی درباره قناعت

حکایت سعدی درباره حرص و طمع/ بازرگان دنیا دوست

حکایت سعدی درباره قناعت سفر به دنیای سعدی: حکایت‌هایی از حرص و طمع حکایت سعدی یکی از گنجینه‌های…

کلاه آسیابان (حکایت)



حكايت, حکایت کوتاه, حکایت جالب, حکایت های کوتاه

شخصی در آسیابی منزل کرد و به آسیابان گفت سحر مرا بیدار کن چون خوابش برد آسیابان کلاه او را برداشت و کلاه خودش را بر سر او گذاشت و سحر او را بیدار کرد.

چون قدری راه آمد و روز روشن شد به لب جویی رسید نظر در آب کرد و دید که کلاه آسیابان بر سر اوست گفت: من به او گفتم که مرا بیدار کن او خودش را بیدار کرد مراجعت کرد و با آسیابان مخاصمه می کرد که چرا مرا بیدار نکردی.

منبع:روزنامه خراسان

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------