پیشنهاد جالب برنده نوبل 2013: تپه‌های صد من یک غاز را جدی بگیرید!



جایزه نوبل,آلیس مونرو

پیشنهاد جالب برنده نوبل 2013: تپه‌های صد من یک غاز را جدی بگیرید!

گاهی دلم می‌خواست مثل زن‌های دیگر ساده زندگی کنم. یک زندگی معمولی داشته باشم و این همه شخصیت در سرم در حال جنب و جوش نباشند. گذشته از اینها هرچه می‌نوشتم هم احساس می‌کردم خوب از کار درنیامده است.

من همیشه به دنبال چیزهایی می‌گشتم که نبودند، یا سخت به دست می‌آمدند. بنابراین آنچه که دشوار بود، نویسندگی من بود نه این توازن برقرارکردن بین‌ این وظایف. خود من در نوشتن بسیار سختگیر هستم و هر چیزی را نمی‌پسندم. برای همین سختگیری در انتخاب موضوع و نوع نگارش، گاهی برایم طاقت‌فرسا می‌شد و زندگی را برایم سخت می‌کرد.

سومین شماره دوهفته نامه خبری - تحلیلی کتاب با عنوان «سام» روی پیشخوان کتابفروشی​ها قرار گرفت. در این شماره یادداشت​ها، گفتارهایی از اکبر عبدی، مهدی فیروزان، پگاه آهنگرانی، علی معلم دامغانی، ستاره اسکندری، صادق کرمیار، هانیه توسلی و...» به چشم می​خورد.

 

در این شماره علاوه بر ویژه​نامه ای درباره محرم و برخی کتب خواندنی در این ماه، ویژه​نامه​ای هم درباره برنده نوبل ادبیات 2013 درج شده که گفتگو با «آلیس مونرو» و بررسی سبک نوشتاری او و آثار ترجمه شده اش در کنار مروری بر 10 شخصیت برتر نوبل دیده می​شود. بخش​هایی از گفتگوی آلیس مونرو و منتشر شده در این شماره را در ادامه می​خوانید:

چه چیزی به جای رمان، شما را به سوی داستانهای کوتاه سوق داد؟ به طور کلی در داستان‌های کوتاه چه چیزی می‌توان یافت که در رمان نمی‌شود جستجو کرد؟
البته باید بگویم رمان‌ها هم خودشان داستان‌های کوتاهی هستند که بلند نوشته می‌شوند. شما وقتی داستان کوتاه می‌نویسید باید با قوانین داستان‌های بلند و رمان، داستان خود را تمام کنید و البته این کار سختی است.

 

من در داستان‌هایم و به خصوص داستان‌های کوتاه هیچ کدام از قوانین معمول رمان را رعایت نمی‌کنم و سعی می‌کنم با همان روش قدیمی داستان‌گویی مادربزرگ‌ها موضوع اصلی داستان را به خواننده منتقل کنم. حالا در این میان چه اتفاقی می افتد زیاد مهم نیست، مهم این است که شما تمام احساس درونی خود را به مخاطب منتقل کرده باشید و حالا قوانین و انضباط و انتظام معمول داستان‌گویی را هم رعایت نکرده باشید.

 

من البته سال‌های متمادی فکر می‌کردم که داستان کوتاه نوشتن فقط نوعی تمرین نویسندگی به حساب می‌آید. آن سال‌ها گمان می‌بردم داستان کوتاه نوشتن بسیار آسان‌تر از رمان نوشتن است تا اینکه یک رمان نوشتم و پس از آن متوجه شدم داستان کوتاه نوشتن کاری بسیار دشوار است و من می‌توانم از عهده هر دوی اینها برآیم. البته بستگی زیادی به موضوع‌های انتخابی‌ام هم دارد. به نظرم حرف‌هایم را می‌توانم در یک داستان کوتاه هم خلاصه کنم.

کمی درباره عادات روزانه کاری خودتان برای ما بگویید. مثلا از کامپیوتر استفاده می کنید یا با به صورت دست نویس می‌نویسید. چقدر طول می کشد یک قصه به انتها برسد و...؟
البته استفاده از عادت برای یک نویسنده شاید کلمه درستی نباشد چون این قشر بیشتر از احساسات خود پیروی می کنند. شاید فکر کنید سن من از تکنولوژی گذشته باشد ولی به شما بگویم به غیر از ماکرو ویو، از همه ابزارهای تکنولوژی استفاده می‌کنم.

 

البته قبل از اینکه پشت کامپیوتر بنشینم، سعی می‌کنم قصه هایم را گفته و نوشته باشم و پشت مانیتور منتظرم ایده نباشم. یک داستان ممکن است دو ماهه تمام شود که البته کم پیش آمده؛ معمولاً داستان‌هایم 6 تا 8 ماه طول می‌کشد چون همیشه وقتی داستان به پایان می‌رسد قسمت‌هایی حذف یا اضافه می‌شود. عادت دارم به محض بیدار شدن بنویسم و دوست دارم تمام دقایق عمرم و احساساتم را روی کاغذ داشته باشم.

چه پیشنهادی برای نویسنده‌های جوان‌تر دارید؟
این کلمه یا جمله اشتباه است که نویسنده‌ای نصیحت یا پیشنهادی برای افراد دیگر داشته باشد چون هر نویسنده‌ای فکر و احساسات متفاوتی دارد.

 

این قضیه بیشتر کلیشه است که نویسنده‌ها، جوانترها را به خواندن توصیه می‌کنند چون من عقیده دارم به جای خواندن و فکر کردن، بهتر است نوشت و فقط نوشت. شاید نتیجه تپه‌ای از حرف‌های صدمن یک غاز باشد ولی بهتر است به یاد داشته باشید که اگر کسی بخواهد نویسنده بشود باید هزار تا از این تپه‌ها و حتی کوه‌ها درست کند. اگر فکر کنید می‌توانید افکار و احساسات خوبتان را به همان خوبی روی کاغذ بیاورید؛ همیشه باید بنویسید تا این مهارت را پیدا کنید.

کدام یک از نویسندگان مشهور روی شما تاثیر بیشتر داشتند یا اینکه آثار کدام نویسنده را بیشتر می‌خوانید؟
وقتی جوان‌تر بودم بیشتر کارهای ادورا ولتی، کارسون مک کولرز، کاترین پورتر، فلانری اوکانر، جیمز آگی روی من تاثیر خوبی داشت ولی این آخرها کارهای جان آپدایک، جان چی‌ور، کارول اوتس، پیتر تیلور و به طور حتم تا آخر عمر کارهای ویلیام ماکسول روی نوشته‌هایم تاثیر دارند. ولی درباره کتاب‌هایی که دوست دارم بخوانم باید به کارهای نویسنده هلندی اشاره کنم که اخیراً کشف کردم و او کسی نیست جز «سیس نوتبوم».

 

همیشه از تهیه لیست‌هایی این چنین که کدام نویسنده را دوست دارم نفرت داشتم چون احساس می‌کنم این جوری ذهنم را محدود به کارهای یک نویسنده می‌کنم. دوست دارم هر جور نوشته‌ای را بخوانم و به تجربیاتم اضافه کنم.

یکی از منتقدین ادبی یک بار شما را چخوف کانادا خطاب کرده بود. از این مقایسه چه احساسی دارید؟
اخیراً بسیاری از کارهای آنتوان چخوف را برای چندمین بار می‌خواندم. بهتر است درباره چخوف اینگونه صحبت کنیم که تمام فرهنگ‌ها می‌توانند از آثار این نویسنده روس برای نوشتن داستان‌های جدید الهام بگیرند. بعضی از نویسنده‌ها در جهان به صورت همه گیر در سراسر جهان روی همه فرهنگ ها تاثیر می‌گذارند که چون به یک شخصیت خاص نگاه ندارند و مثل یک نورافکن می‌توانند جلوی راه همه را روشن کنند.

منتقدین ادبی روی این مهارت شما اتفاق نظر دارند که می توانید کل یک زندگی را در یک صفحه تعریف کنید. نظر خودتان چیست؟
من معمولاً سعی می‌کنم شخصیت‌ها را به صورت عمیق بشناسم. مثلاً چه نوع لباسی دوست دارند، در مدرسه چه درسی را می‌پسندند، چه کاری می‌کنند و چه کاری دوست دارند انجام دهند. اگر نویسنده‌ای اینها را بداند می‌تواند حوادث قبل و بعد زندگی شخصیت های داستان خود را بداند و حتی کل زندگی یک شخصیت را در یک صفحه تعریف کند.

 

من شخصیت‌های داستان‌هایم را به صورت لحظه‌ای نگاه نمی‌کنم بلکه آنها را به عنوان انسان‌های واقعی می‌بینم که زنده هستند و یک عمر زندگی کرده‌اند و قرار است یک عمر زندگی کنند.

کدام یک از داستان‌هایتان را بیشتر دوست دارید و با آنها احساس نزدیکی دارید؟
من همیشه در نوشتن داستان سعی می‌کنم بهترین را تعریف کنم ولی همیشه بعضی‌ها از بقیه محبوب‌تر می‌شوند. فکر می‌کنم کتاب جدیدم «ریپر را نجات بده» و «رویای مادرم» بیشتر از بقیه به من نزدیک باشند. در میان قدیمی‌ها هم «پیشرفت عشق» و «ناهار روز تعطیل» را بیشتر از همه دوست دارم.

/خبرآنلاین

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------