اشعار زیبای ایرج جنتی‌عطایی



بیوگرافی ایرج جنتی عطایی

 ایرج جنتی‌عطایی (زاده ۱۹ دی ۱۳۲۵ در مشهد)، شاعر، ترانه‌سرا، نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر ایرانی است. پدر او اصالتی تبریزی داشت اما بزرگ شده مشهد بود. مادر او از اهالی عشق‌آباد بود که بدنبال حکومت استالین ناچار به مهاجرت به مشهد شد. او به علت شغل پدر در نیروی هوایی چند سالی را در مشهد و چند سالی را در دزفول گذرانده اما بخش تعیین کننده‌ای از دوران کودکی و جوانی‌اش در تهران گذشته. او فارغ التحصیل رشته تئاتر از مدرسه هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران و دانش‌آموخته جامعه شناسی هنر از کالج چلسی است

 

برای من که در بندم 

چه اندوه آوری ای تن 

فراز وحشت داری 

فرود خنجری ای تن 

غم آزادگی دارم 

به تن دلبستگی تا کی ؟

به من بخشیده دلتنگی 

شکستن های پی در پی 

در این غوغای مردم کش 

در این شهر به خون خفتن 

خوشا در چنگ شب مردن 

ولی از مرگ شب گفتن 

چرا تن زنده و عاشق 

کنار مرگ فرسودن 

چرا دلتنگ آزادی 

گرفتار قفس بودن 

قفس بشکن که بیزارم 

از آب و دانه در زندان 

خوشا پرواز ما حتی 

به باغ خشک بی باران...

ايرج جنتی عطائی

 

استاد ایرج جنتی عطایی, اشعار ایرج جنتی عطایی

اشعار ایرج جنتی عطایی

 

با توام ، با تو که دستت 

دست دنیا ساز رنجه 

با توام با تو که بغضت 

معنی آواز رنجه 

اگه یخ باد ستمگر

پی قتل عام برگه 

اگه این باغ برهنه 

باغ تاراج تگرگه 

اگه بی پناهی گل 

رنگ بی پناهی ماست 

دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست 

رو تن سخت درختا 

بنویس و دوباره بنویس

که شکست یک شقایق 

مرگ باغ ، مرگ بهار نیست

ايرج جنتی عطائی

 

استاد ایرج جنتی عطایی, اشعار ایرج جنتی عطایی

استاد ایرج جنتی عطایی

 

به خاطر آور ، که آن شب به برم 

گفتی که : بی تو ، ز دنیا بگذرم 

کنون جدایی نشسته بین ما 

پیوند یاری ، شکسته بین ما 

گریه می کنم 

با خیال تو 

به نیمه شب ها 

رفته ای و من 

بی تو مانده ام 

غمگین و تنها 

بی تو خسته ام 

دل شکسته ام 

اسیر دردم

از کنار من 

می روی ولی 

بگو چه کردم 

رفته ای و من آرزوی کس 

به سر ندارم 

قصه ی وفا با دلم مگو 

باور ندارم

ايرج جنتی عطائی

 

استاد ایرج جنتی عطایی, اشعار ایرج جنتی عطایی

 مجموعه اشعار ایرج جنتی عطایی

 

تو فکر یک سقفم 

یک سقف بی روزن 

یک سقف پا برجا 

محکم تر از آهن 

سقفی که تن پوش هراس ما باشه 

تو سردی شبها لباس ما باشه 

سقفی اندازه ی قلب من و تو 

واسه لمس تپش دلواپسی 

برای شرم لطیف اینه ها 

واسه پیچیدن بوی اطلسی

زیر این سقف با تو از گل 

از شب و ستاره می گم 

از تو و از خواستن تو 

میگم و دوباره می گم 

زندگیمو زیر این سقف 

با تو اندازه می گیرم 

گم می شم تو معنی تو 

معنی تازه می گیرم ...

ایرج جنتی عطائی

 

استاد ایرج جنتی عطایی, اشعار ایرج جنتی عطایی

اشعار ایرج جنتی عطایی

 

به یاد باغ پرپر 

به یاد نسترن باش

ای کفتر پریده 

گاهی به یاد من باش

تو اوج یک شبانه

تو عمق یک آینه

میون یک ترانه

گاهی به یاد من باش

ای کفتر پریده 

ای رفته و رسیده

گاهی به یاد من باش

ببین بیین چه ساده

ستاره سرنگون شد

میخک به خاک افتاد 

شقایق غرق خون شد

ببین ببین چه آسون

به یک سفر شکستم

چنین به خود شکسته 

از پا فرو نشستم

ببین بین چه تلخم 

بی تو به این شبانه

از خود چه در گریز و

به نا کجا روانه

من ماه دلشکسته

من آفتاب خاموش

من قصه ی نگفته 

ترانه ی فراموش

ایرج جنتی عطائی

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه های فرهنگ و هنر(شعر و ترانه، هنر و هنرمند، هنرهای دستی، تاریخ و تمدن، مناسبتها و...)

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------