تهي کن جام را اي ساقيِ مست (نادر نادرپور )
- مجموعه: شعر و ترانه
شعرهای عاشقانه نادر نادرپور
تهي کن جام را اي ساقيِ مست
که امشب ميل جام ديگرم نيست
مرا از سوز ساز و خندهيِ مِي
چه حاصل ؟ زانکه شوري در سرم نيست
خوش آن شب ها ، خوش آن شب هايِ مستي
که با او داشتم خوش داستان ها
شرابم شعله مي زد در دلِ جام
در آن مِي سوخت عکسِ آسمان ها
خوش آن شب ها که مست از ديدن او
هوايي در دلم بيدار مي شد
لبش چون جام سرخ از بوسه اي چند
لبالب مي شد و سرشار مي شد
چو از گيسوي او مي آمدم ياد
سرودي تازه برمي خاست از چنگ
به دستم تارهاي موي او بود
به چنگم ناله هاي اين دل تنگ
نگاه خنده آميزش در آن چشم
به لطف نوشخند صبح مي ماند
مرا گاهي به شوق از دست مي برد
مرا گاهي به ناز از خويش مي راند
سرودم بود و شور نغمه ام بود
که چشمانش نويد زندگي داشت
در آن شب هاي ژرف پُر ستاره
چو چشم بخت من تابندگي داشت
کنون او رفت و شور نغمه ام رفت
از آن آتش به جز خاکسترم نيست
تهي کن جام را اي ساقي مست
که ديگر ، ميل جام ديگرم نيست
نادر نادرپور
گردآوری:بخش فرهنگی و هنر بیتوته