از بس کف دست بر جبین کوبیدم (کارو دردریان)
- مجموعه: شعر و ترانه
از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذرد از سرم، پریشانی من
نقش کف دست! محو شد، ریخت به هم
شد چین و شکن، به روی پیشانی من
***
او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ
لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ...
ای شیشه چه میکنی تو در بستر سنگ؟
***
ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن دلم تنگه... دلم تنگه
بخواب، ای دختر نازم به روی سینهٔ بازم
که همچون سینهٔ سازم همهاش سنگه... همهاش سنگه
***
تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست
شاگردی مرگ پیشهای انسانی است
جان از ته دل، طالب مرگ است... دریغ
در هیچ کجا برای مردن جا نیست؟
***
گفتم: که چیست فرق میان شراب و آب؟
کاین یک کند خنک دل و آن یک کند کباب
گفتا: که آب خندهٔ عشق است در سرشک
لیکن شراب نقش سرشک است در سراب
منبع:lat.blogfa.com