اشعار شهادت امام محمد تقی علیه السلام (4)
- مجموعه: شعر و ترانه
شعر در مورد شهادت امام محمد تقی (ع)
گرچه در جود وکرم حق مرا خوانده جواد
هرچه گفتم العطش کس جوابم را نداد
من جوادم من جواد
کس جوابم را نداد
حجره ی خاموش من قتلگاه من بود
مادر من شاهد سوز وآه من بود
من جوادم من جواد
کس جوابم را نداد
من زپا افتادم و پشت این در همسرم
کف زند خنده کند پیش چشم مادرم
من جوادم من جواد
کس جوابم را نداد
گرکه بردل آب از دیده ی ترمی زنم
روی خاک تیره ی حجره پرپر می زنم
من جوادم من جواد
کس جوابم را نداد
زهر کین آتش زده برتمام پیکرم
درجوانی جان دهم همچو زهرا مادرم
من جوادم من جواد
کس جوابم را نداد
من که برشمس الشموس گوهری یکدانه ام
جای جسم من شده پشت بام خانه ام
من جوادم من جواد
کس جوابم را نداد
شاعر:سید هاشم وفایی
مداحی شهادت امام محمد تقی (ع)
حجله ببندید که آقام جوونه
زهرا کنارش مصیبت میخونه
جسمش کشیدن روی بام خونه
بال کبوتر براش سایه بونه
وای دل آسمون بی قراره
وای چشام مثل ابر بهاره
وای بمیرم که مَحرم نداره
وای غریبِ جوادالائمه
تا روضه مادر و می شنیدش
آهی جگر سوز ز دل می کشیدش
می زد به روی زمین مشت محکم
می گفت که مادر بمیرم از این غم
وای از این غم چشاش غرق خون بود
وای صدا گریه هاش بی امون بود
وای اونم مثل مادر جوون بود
وای غریبِ جوادالائمه
حاجت بگیرید که باب المراده
نسل کریم و عطا هاش زیاده
کرببلا مون تو دست جواده
ایشالله میریم با پای پیاده
وای میشیم مست بوی گل یاس
وای میریم کربلا غرق احساس
وای چه حالی میده کف العباس
وای غریبِ جوادالائمه
شاعر: امیرحسین الفت
شعر شهادت امام محمد تقی (ع)
تو صحن نگاهت غم و غصه داری
یه گوشهءحجره داری هی میباری
در خـونه ی تــو روی دنـیا وا بود
تو دست کریمت همیشه سخا بود
بـه روی تـو حالا درا رو می بندن
به حال وخیمت کنیزا مـی خندن
جوونی و حیفه که از پا بیُفتی
با لبهای خشکت وا اُماه میگفتی
(امون از غریبی امون از غریبی)
تو هم مثل زهرا داری یک نشونه
بمیرم بــرات که لبت غـرق خونه
نفس میکشی با پـر و بال بسته
داری پر میگیری با قلب شکسته
زمین خوردی وقتی باصورت روی خاک
صـدای وا اُماه پیچید تــوی افـلاک
چی کردی مدینه با احساس حیدر!؟
که افتاد تو آتیش گل یـاس حیـدر
(امون از غریبی امون از غریبی)
سر از خاک حجره اگــر برنداشتی
بمیرم برات که یه خواهر نداشتی
یه خواهر نداشتی که واست بمیره
که حتی سرت رو بــه دامن بگیره
درسته که آقا تو میرفتی از حال
ولی پیکرت رو ندیدن تـو گودال
حسین بی کفن بود سرش روی نیزه
رقیــه تـو خیمه نگـاش سـوی نیـزه
(حسین جان حسین جان)
شاعر:روح اله نوروزی
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته