چرا بازگشت آمریکا به پایگاه بگرام برای ایران خطرناک است؟
- مجموعه: اخبار سیاست خارجی
- تاریخ انتشار : شنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۴ ۱۱:۵۴

به گزارش انتخاب، نشنال اینترست نوشت: بازگشت محدود ایالات متحده به افغانستان میتواند برای واشنگتن مزایای عظیمی به همراه داشته باشد، اما همزمان پیامدهای ژئوپلیتیکی جدی برای رقبای آمریکا در پی خواهد داشت.
در ادامه این مطلب آمده است: اعلام رئیسجمهور دونالد ترامپ مبنی بر قصدش برای بازگرداندن پایگاه هوایی بگرام به کنترل ایالات متحده، بحثهای تازهای را درباره نقش آمریکا در آسیای جنوبی و مرکزی برانگیخته است. این پایگاه به نمادی از جنگ ۲۰ ساله آمریکا در افغانستان تبدیل شده است. ارتش ایالات متحده در ژوئیه ۲۰۲۱، طی خروجی آشفته، این تأسیسات را ترک کرد — رخدادی که تنها یک ماه بعد به بازگشت طالبان به قدرت انجامید.
اگر طالبان اکنون این پایگاه را در اختیار آمریکا بگذارد، ارتش ایالات متحده وارد کشوری خواهد شد که از زمان خروجش دستخوش تغییرات عمیقی شده است. آیا این بازگشت نشانه تمایل واشنگتن برای بازگرداندن عقربهها به گذشته است، یا بیانگر پذیرش نقشی تازه در منطقه؟
اهمیت جغرافیایی بگرام
خود موقعیت جغرافیایی بگرام اهمیت آن را توضیح میدهد. این پایگاه حدود هزار مایل از تهران، تنها ۴۰۰ مایل از استان ناآرام سینکیانگ چین و کمتر از ۸۰۰ مایل از بندر گوادر پاکستان فاصله دارد — بندی حیاتی در طرح «کمربند و جاده» چین. از همین یک نقطه، واشنگتن به یک موقعیت نادر در عمق خشکیهای آسیا دست مییابد تا در صورت لزوم، هم بلندپروازیهای نظامی ایران و هم نفوذ اقتصادی و امنیتی فزاینده چین را رصد و مهار کند.
با تلاش برای بازگشت به بگرام، ترامپ در واقع پیامی میفرستد: افغانستان دیگر بخشی از استراتژی ضدتروریسم آمریکا نیست، بلکه به صحنهی اصلی رقابت قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
پیشینهی راهبردی بگرام
تاریخچهی بگرام نیز بر ارزش استراتژیک آن تأکید دارد. این پایگاه در دهه ۱۹۵۰ ساخته شد و در دوران جنگ شوروی و افغانستان (دهه ۱۹۸۰) به مرکز عملیات اصلی ارتش شوروی بدل شد. پس از مداخلهی آمریکا در سال ۲۰۰۱، بگرام بهشدت گسترش یافت.
با دو باند پرواز طولانی، آشیانههای مستحکم، مراکز لجستیکی گسترده و سامانههای پیشرفتهی نظارتی، بگرام به یکی از کارآمدترین پایگاههای هوایی خارج از خاک قارهای آمریکا بدل شد.
برخلاف پایگاههای آمریکا در خلیج فارس — که در تیررس موشکهای ایران قرار دارند و تابع ملاحظات سیاسی کشورهای میزباناند — بگرام میتواند امنیت و استقلال بیشتری فراهم کند.
موقعیت آن در قلب آسیا، به واشنگتن دید مستقیم بر سه حوزهی حساس میدهد: شرق ایران، غرب چین، و حوزه نفوذ روسیه در آسیای مرکزی.
نگاه ایران
برای ایران، چشمانداز بازگشت نیروهای آمریکایی به بگرام بهشدت نگرانکننده است. تهران همواره تمرکز دفاعی خود را بر جبهههای غربی، شامل خلیج فارس، اسرائیل و کشورهای عرب رقیب گذاشته و در نتیجه مرز شرقیاش را نسبتاً در معرض تهدید رها کرده است.
استانهایی مانند سیستان و بلوچستان سالهاست با بیثباتی و فعالیت گروههای [تروریستی] همچون «جیشالعدل» روبهرو هستند که نیروهای ایرانی را هدف میگیرند.
پیش از سال ۲۰۲۱، تهران مأموریت آمریکا در بگرام را عمدتاً مأموریتی ضدتروریستی و در خدمت ملتسازی میدانست، نه پلتفرمی برای تقابل مستقیم با ایران.
اما امروز، بازگشت آمریکا به شکلی کاملاً متفاوت رخ میدهد — در شرایطی از تنش شدید میان واشنگتن و تهران، و همکاری تنگاتنگتر آمریکا و اسرائیل.
با فعال شدن دوباره بگرام، پهپادها و هواپیماهای شناسایی آمریکا میتوانند بهآسانی تحرکات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را رصد کنند، شبکههای قاچاق را نقشهبرداری نمایند و سایتهای موشکی نزدیک مرز افغانستان را زیر نظر بگیرند. حتی بدون استقرار جنگنده، همین حضور آمریکا کافی است تا تهران را مجبور به گسترش خطوط دفاعی و بازنگری در تخصیص منابع نظامیاش کند.
بازگشت بگرام همچنین در هر بحران احتمالی هستهای، معادله را برای ایران پیچیدهتر میکند. این پایگاه به واشنگتن سکویی امن برای عملیات اطلاعاتی، نیروهای ویژه و واحدهای سایبری میدهد که مستقل از پایگاههای خلیج فارس — که ممکن است با محدودیت سیاسی یا خطر حملات موشکی مواجه شوند — عمل کنند.
اگرچه بگرام لزوماً نقطهی اصلی حمله نخواهد بود، اما صرف وجود آن، برنامهریزی ایران را دشوارتر میکند و تهدیدی دووجهی میسازد: قدرت دریایی و هوایی آمریکا در غرب، و تهدید زمینی از شرق.
افزون بر این، بگرام رابطهی شکنندهی ایران با طالبان را نیز تهدید میکند. از سال ۲۰۲۱، تهران با حاکمان جدید کابل روابطی عملگرایانه برقرار کرده؛ از جمله تأمین سوخت و نفوذ در غرب افغانستان بهمنظور ایجاد حائلی در برابر گروههای سنی تندرو. حضور مجدد آمریکا در بگرام، این موازنه را بر هم میزند و طالبان را وادار میکند میان واشنگتن و تهران تعادل برقرار کند.
همچنین توان باقیماندهی ایران برای بهرهگیری از نیروهای نیابتی شیعه افغان، مانند تیپ فاطمیون، را محدود میسازد. با رفتن بشار اسد و فروپاشی حکومت سوریه، ایران دیگر میادین نبرد سابق را در اختیار ندارد. برخی از این جنگجویان به افغانستان بازگشته یا به عراق منتقل شدهاند، اما شبکهی نیابتی ایران دیگر مانند گذشته منسجم و گسترده نیست.
دیدگاه چین
در حالیکه ایران تهدیدی منطقهای است، چین رقیبی در ابعاد بلندمدت محسوب میشود. پکن، افغانستان و پاکستان را برای طرح کمربند و جاده حیاتی میداند، بهویژه از مسیر «کریدور اقتصادی چین–پاکستان» (CPEC) که سینکیانگ را به دریای عرب متصل میکند.
در اوت ۲۰۲۵، چین و طالبان مذاکراتی برگزار کردند تا همکاری در زمینه معدن و عضویت رسمی افغانستان در طرح کمربند و جاده را تعمیق بخشند.
بندر گوادر، که کمتر از ۸۰۰ مایل از بگرام فاصله دارد، برای چین اهمیتی راهبردی دارد. این بندر دسترسی مستقیم به دریای عرب را فراهم میکند و مسیرهای آسیبپذیرتری چون تنگه مالاکا را دور میزند.
یک بگرام فعال، چشمهای آمریکا را مستقیماً بر این پروژهها باز میکند. از آنجا، نیروهای آمریکایی قادر خواهند بود عملیات امنیتی چین در سینکیانگ، روند ساخت زیرساختها و فعالیتهای بندر گوادر و شبکههای ریلی و جادهای پیرامون آن را رصد کنند.
این میزان از دید اطلاعاتی، برای واشنگتن فرصتی است تا دریابد پکن چگونه پروژههای اقتصادی خود را با اهداف نظامی و راهبردی تلفیق میکند. حتی بدون درگیری مستقیم، حضور آمریکا، چین را مجبور خواهد کرد هزینهی بیشتری برای حفظ منافعش بپردازد.
از همین موقعیت، آمریکا همچنین میتواند روابط رو به رشد تهران و پکن را زیر نظر بگیرد. توافق ۲۵ سالهای که دو کشور در سال ۲۰۲۱ امضا کردند، اغلب بهعنوان نقشهراهی برای گسترش همکاریهای اقتصادی و امنیتی توصیف میشود، اما بسیاری از بندهای آن همچنان مبهم است.
در شرایطی که ایران زیر فشار تحریمها و انزوای سیاسی، بیش از پیش به چین وابسته میشود، حضور بگرام به واشنگتن اجازه میدهد این روند را رصد کند و در صورت لزوم، پیش از تثبیت همپیمانیهای بلندمدت، آن را مختل نماید.
نگاه روسیه: تهدیدی در حیاط خلوت
یکی از تحولات بزرگ تابستان امسال، شناسایی رسمی دولت طالبان از سوی روسیه بود — روسیه نخستین کشوری است که چنین کرد. پیش از آن، در آوریل، مسکو طالبان را از فهرست سازمانهای تروریستی خود خارج کرده بود.
این اقدامات به روسیه نفوذ چشمگیری بر کابل میدهد. شناسایی رسمی، مشروعیت دیپلماتیک و دسترسی به قراردادهای تجاری و توسعهای برای طالبان فراهم میکند و در عین حال، این اختیار را به مسکو میدهد که در صورت گرایش بیش از حد طالبان به واشنگتن، این شناسایی را لغو کند.
نفوذ روسیه تنها دیپلماتیک نیست. اقتصاد افغانستان تا حد زیادی به مسیرهای تجاری شمالی و واردات سوخت وابسته است که از خاک روسیه یا متحدانش در سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) عبور میکند. مسکو میتواند این مسیرها را برای اعمال فشار اقتصادی مسدود یا محدود کند.
در بُعد امنیتی نیز، روسیه خود را ضامن ثبات معرفی میکند. از نگاه مسکو، شاخه خراسان داعش (ISKP) یکی از خطرناکترین تهدیدها برای آسیای مرکزی و مناطق جنوبی روسیه است. این گروه حملات مرگباری علیه اتباع روس و چینی در داخل و خارج افغانستان انجام داده است.
با وجود این خطر، روسیه میتواند از بیثباتی ناشی از فعالیت ISKP نیز سود ببرد — بهویژه اگر ارتش آمریکا به بگرام بازگردد. اگر این گروه به کاروانهای آمریکایی یا اهداف نزدیک پایگاه حمله کند، مسکو میتواند آن را نشانهای از افزایش خشونت در پی بازگشت واشنگتن جلوه دهد. این روایت به روسیه امکان میدهد خود را نیرویی «ثباتبخش» معرفی کند و همزمان مشروعیت حضور آمریکا را زیر سؤال ببرد، بدون آنکه مستقیماً از افراطگرایانی که از آنها بیم دارد، حمایت کند.
اگر واشنگتن واقعاً قصد بازسازی بگرام را داشته باشد، انتظار میرود روسیه در چند مرحله واکنش نشان دهد: در سطح دیپلماتیک، تلاش خواهد کرد چین و ایران را در یک جبهه واحد گرد آورد و از نفوذ چین بر پاکستان برای تأثیرگذاری بر اسلامآباد بهره گیرد — هرچند نمیتواند روی حمایت کامل پاکستان حساب کند.
روسیه همچنین از متحدان CSTO خود، ازجمله تاجیکستان، استفاده خواهد کرد و خواهد کوشید کشورهای غیرعضو مانند ازبکستان را متقاعد کند تا پروازها و دسترسی لجستیکی آمریکا را محدود کنند. با این حال، تمرکز تاشکند بر ثبات و تجارت با افغانستان احتمال همسویی کامل آن با مسکو را کاهش میدهد.
در صورت آغاز بازسازی پایگاه، روسیه ممکن است مخفیانه جناحهای طالبان مخالف همکاری با آمریکا را تقویت کند. این اقدام با اولویتهای ازبکستان در تضاد خواهد بود، چراکه تاشکند خواهان حفظ دولت منسجم طالبان برای مهار داعش خراسان و محافظت از پروژههای زیربنایی خود است.
در کنار این اقدامات، مسکو احتمالاً عملیات سایبری و کارزارهای اطلاعات نادرست به راه خواهد انداخت تا بازگشت آمریکا را بیاحتیاط و نامطلوب جلوه دهد. همزمان، روسیه در حال تقویت حضور نظامی خود است — با ارتقای پایگاه ۲۰۱ در تاجیکستان و برگزاری رزمایشهای گستردهی CSTO در نزدیکی مرز افغانستان.
واکنش محتاطانه هند
هند واکنشی محتاطانه نشان خواهد داد. هرچند از نفوذ چین و پاکستان بیم دارد، اما درگیر منازعهی تجاری با واشنگتن بر سر تعرفههاست. ازاینرو، علناً از این اقدام آمریکا حمایت نخواهد کرد.
در پشت پرده اما ممکن است اطلاعاتی به اشتراک بگذارد و از هر اقدامی که دامنه نفوذ پکن را محدود کند، استقبال کند.
هند میکوشد رویکردی چندجانبه در پیش گیرد و همزمان کانالهای گفتوگو با واشنگتن و پکن را باز نگه دارد.
بازسازی بگرام: دشوار اما ممکن
حتی با همکاری طالبان، بازگرداندن بگرام به حالت عملیاتی زمانبر خواهد بود. نخست باید امنیت منطقه تأمین و ارزیابیهای اولیه انجام شود — فرآیندی که بسته به وضعیت امنیتی و میزان تخریب پایگاه، دو تا شش هفته طول میکشد.
ترمیم باندهای پرواز و احیای خدمات حیاتی مانند برق و سوخت، دو تا سه ماه دیگر زمان میبرد. برخی فعالیتهای محدود پهپادی و شناسایی زودتر آغاز میشود، اما برای استقرار کامل ظرفیت اطلاعاتی، سه تا چهار ماه نیاز است.
برپایی پایگاهی سبک با حضور محدود میتواند حدود شش ماه طول بکشد، اگر همهچیز طبق برنامه پیش برود.
اما توسعهی آن به مرکز عملیاتی کامل، شامل استقرار جنگندهها، تأسیسات لجستیکی و انبار مهمات، فرآیندی طولانیتر خواهد بود — احتمالاً هشت تا دوازده ماه یا بیشتر.
در این مدت، روسیه، چین و ایران فرصتهای فراوانی برای دخالت مستقیم یا غیرمستقیم خواهند داشت تا روند را کند یا مختل کنند.
خطرات نیز کم نیست: جناحهای مختلف طالبان ممکن است بر سر تصمیم همکاری با آمریکا درگیر شوند و به خرابکاری یا افشاگری دست بزنند.
روسیه و ایران ممکن است پنهانی از تندروهای طالبان حمایت کنند و همزمان واشنگتن را مسئول هر بیثباتی ناشی از داعش خراسان جلوه دهند.
چین میتواند با تقویت همکاری امنیتی با پاکستان یا استفاده از اهرمهای اقتصادی، مانع اقدام آمریکا شود.
در داخل آمریکا نیز افکار عمومی همچنان از بازگشت دوباره به افغانستان، پس از خروج دردناک ۲۰۲۱، اکراه دارد.
نتیجهگیری: قمار ترامپ در قلب آسیا
اقدام ترامپ برای بازپسگیری بگرام یک قمار راهبردی است. این تصمیم نشان میدهد که ایالات متحده قصد دارد در بازی بزرگ اوراسیا باقی بماند — حتی زمانی که رقبایش برای بیرون راندن آن همکاری میکنند.
برای ایران، این اقدام جبههای تازه در شرق میگشاید و استراتژی امنیتیاش را دگرگون میکند.
برای چین، تهدیدی علیه مسیرهای حیاتی تجارت و پروژههای راهبردی است.
برای روسیه، بهمعنای بازگشت نامطلوب آمریکا به منطقهای است که آن را «حیاط خلوت» خود میداند — منطقهای که حالا مدعی مدیریت آن از طریق شناسایی رسمی طالبان است.
و برای هند، فرصتی است تا بدون از دست دادن توازن میان قدرتها، منافعش را حفظ کند.
بگرامِ جدید دیگر صرفاً پایگاهی برای عملیات ضدتروریستی نخواهد بود؛ بلکه در تعیین توازن قدرت در سراسر اوراسیا نقش خواهد داشت.
اینکه این پایگاه به داراییای ارزشمند برای آمریکا بدل شود یا به نقطهای خطرناک از تنشهای جهانی، بستگی دارد به میزان مهارت واشنگتن در هدایت این شبکه پیچیده از رقابتها.
در عصر رقابت چندقطبی، فصل دوم بگرام، آزمونی است برای نهفقط قدرت نظامی آمریکا، بلکه برای دیپلماسی و ارادهی سیاسی آن.