متن راز و نیاز و مناجات با امام حسن (ع)
- مجموعه: آرامش سبز
راز و نیاز و مناجات با امام حسن (ع)
اگر کریم تویی مابقی گدا هستند (مناجات)
اگر کریم تویی مابقی گدا هستند
همیشه در طلبت دست بر دعا هستند
طبیب را چه نیازی ست، نسخه کافی نیست
تمام مردم این شهر مبتلا هستند
بگو که حاتم طائی بیاید آقا جان
بگو که مدعیان کرم کجا هستند؟
تویی که زندگی ات را سه بار بخشیدی
بقیه پیش تو در حدّ بچه ها هستند
کریم زاده همین است، دست او باز است
بقیه جیره خور سفرۀ شما هستند
تو ارث برده ای از آفتاب و آئینه
یتیم، اسیر، گدا با تو آشنا هستند
تو کافی است که لب تر کنی و گر نه همه
به وقت وصف تو در اصل با خدا هستند
خدا چقدر مرا دوست دارد آقا جان
و گر نه این همه مردم که بی شما هستند...!!!
خدا کند که کریمان همیشه خوش باشند
که تکیه گاه دل خلق بینوا هستند
مهدی صفی یاری
نامت شفا بخش است
نامت شفا بخش است، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است
دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است
کافر اگر دلبسته ات شد جای حیرت نیست
عشق تو چیزی ماورای دین و آیین است
ما را بخواهی یا نخواهی، نوکرت هستیم
جای تعجب نیست… رسم نوکری این است
با گریه از روی ضریحت بوسه می چینم
افسوس در خواب است… اما باز شیرین است
روضه نمی خوانم… فقط یک جمله می گویم
زهرا کجا و دستِ نامردی که سنگین است
احسان نرگسی
مناجات امام حسن مجتبی (علیه السلام)
پدرم با غمِ بی گنبدی ات خو کرده
چشم خود را ز غریبی تو کم سو کرده
در خیالات خودش خادم صحن تو شده
حرمت را چقَدَر با مژه جارو کرده
هر کجا روضه ای از غربت تو خوانده شده
مجلست را پرِ فریاد و هیاهو کرده
به امیدی که به درد حرم تو بخورد
مادرم نذرِ ضریح تو النگو کرده
با گسل های غمت پیکر او لرزیده
درد خود را همه شب لرزش زانو کرده
آنقَدَر غصه ی خاک حرمت را خورده ...
بوی "نا" را فقط از چشم ترش بو کرده
شکر ، که بچه ی یک نوکر و یک خادمه ام
ادبِ این دو مرا نیز ، "حَسَن جو" کرده
عاقبت نوکر تو صحن تو را می سازد
چون "دعا" در حرم ضامن آهو کرده
رضا قاسمی
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیه السلام
ماسِوی شد سائلِ دستِ کریم
هستی ما هست از هستِ کریم
نیمۀ ماه خدا حس می کنم
بر سر خود گرمی دست کریم
بر جمالش ماه هـم سجده کُنَد
بسکه نورش هست برجَسته، کریم
گر درون کوچه ای شد ازدحام
رو به روی خانه بنشسته، کریم
سیل سـائل ها اگر سویش روند
کی شود از بینوا خسته، کریم؟!
بر درِ بیت الحسن دیدم که هست
حاتم طائی تهیدستِ کریم
فاش گویم بین اسماء خدا
ذکر من گردیده پیوسته: «کریم»
خاک پای آن کسی هستم که هست
خاک پا و واله و مستِ کریم
هفت پشت من تماماً بوده اند
سینه چاک و عبد دربستِ کریم
من که باشم که دم از حیدر زنم
بر علی گردیده دلبسته، کریم
گر دل ما هست مجنون حسین
این دل ما را گره بسته، کریم
آخرش آن یار می آید ز راه
بعد از آن دارد دو گلدسته کریم
مهدی علی قاسمی
گردآوری: بخش مذهبی بیتوته