اشعار عاشورای حسینی (4)
- مجموعه: شعر و ترانه
شعر شب عاشورا
شب عاشورا دیدنی باشد
از حرم بوی فاطمه آید
آه و واویلا
امشب اصغر خواب است به گهواره
فردا دهد جان،با حلق پاره
آه و واویلا
امشب اکبر گردد،گِرد بابا
جسمش شود فردا ارباً اربا
آه و واویلا
امشب دور خیمه ها عباس است
می شود فردا بی سر و بی دست
آه و واویلا
امشب حسین باشد فکر گودال
فردا در گودال زند پر و بال
آه و واویلا
امشب در برِ بابا سکینه
فردا جای نعل بر روی سینه
آه و واویلا
شاعر:محمود اسدی
نوحه روز عاشورا
رو دوشم درد و ماتم موند
روز و شب غصه می خوردم
تو گودال تا زمین خوردی
تو خیمه من زمین خوردم
آتیشه عشق تو داداش
تو سینه ام شعله ور میشه
رفتی و بعد تو داره
عمرم با گریه سر میشه
جنجاله
پسر فاطمه تو گوداله
جنجاله
میرسه صدای آه و ناله
جنجاله
زیر سم اسب تنش پاماله
(واویلا، حسین واویلا)
پاشو ای مرهم دردم
خواهرت بی تو می میره
رو تنت فقط جای
نیزه و تیر و شمشیره
من موندم با کوه درد
تو رفتی با تن بی سر
من مُردم وقتی که دیدم
تو دست قاتلت خنجر
غوغا شد
توی قتله گاه چه قد بلوا شد
غوغا شد
سر پیراهن تو دعوا شد
غوغا شد
پای حرمله به خیمه وا شد
(واویلا، حسین واویلا)
می سوزم که بعد از تو
خیمه ها به غارت رفت
وقتی که تو رو کشتن
دخترت اسارت رفت
افتادم از نفس بابا
قاتلت منو میزد
حرمله عصر عاشورا
قلبم رو فقط خون کرد
می سوزه
داره خیمه ی حرم می سوزه
می سوزه
می بینی بال و پرم می سوزه
می سوزه
بابایی موی سرم می سوزه
(واویلا، حسین واویلا)
شاعر:روح اله نوروزی
شعر درباره عاشورا
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرقه خون بود
خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود
خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود
گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را
اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را
خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند
خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند
همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند
گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشان در بدن داشت
یکى پیراهن کهنه به تن داشت
اشعار عاشورای حسینی
ظهر عاشورا، زمين كربلا بود و حسين
پيش خيل دشمنان، تنها خدا بود و حسين
هر طرف پَرپر گلى از شاخه اى افتاده بود
و اندر آن گلشن، خزان لاله ها بود و حسين
داشت در آغوش گرمش، آخرين سرباز را
زآن همه ياران، على اصغر به جا بود و حسين!
آخرين سرباز هم غلطيد در خون گلو
بعد از آن گل، خيمه ها ماتمسرا بود و حسين
يك طرف جسم علمدار رشيد كربلا
غرقه در خون، دستش از پيكر جدا بود و حسين!
عون و جعفر، اكبر و اصغر به خون خود خضاب
كربلا چون لاله زاران باصفا بود و حسين
تيرباران شد تن سالار مظلومان «فراز»!
هر طرف از شش جهت تير بلا بود و حسين
سيد تقى قريشى «فراز»
گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته