تازه های قصه های کودکان

داستان کودکانه صبحانه

ماجرای عجیب فرنی صبحگاهی

قصه بامزه برای کودکان قصه با مزه فرنی پرماجرا در این مقاله از بیتوته با یک داستان کودکانه صبحانه…

آقا موش شکمو



 

 

آقا موش شکمو



آقا موشه، ای شکموی دله

دیدی افتاد آخر دمت لای تله



حالا چشمات از کاسه در اومده

شکسته پات عمرت به سر اومده




چطور بوی گردو رو از یه فرسخی شنیدی

اون تله گنده رو تو یک قدمی ندیدی



آخه زبون بسته مگه تو چشم و گوش نداشتی

همین شکمو داشتی و فکر و عقل و هوش نداشتی

 



یادته یک شب تا صبح نذاشتی من بخوابم

رفته بودی تو گنجم رو دفتر و کتابم



هی بازی کردی چیغ زدی رو کاغذام دویدی

دفتر پاکنویس انشای منو جویدی



دسته گلی تو آب دادی، من خجالت کشیدم

مزه این بیمزگی رو فردا من چشیدم



آقا موشه، ای شکموی دله

دیدی افتاد آخر دمت لای تله

 


حالا چشمات از کاسه در اومده

شکسته پات عمرت به سر اومده

 

 

 

 

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین مطالب بخش کودکان(فرهنگ اسامی، تربیت، خلاقیت، رفتار کودک، تغذیه کودک و ...)

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------