رنجنامه جواد خیابانی از سالهای دور و نزدیك



 

 

عکس جواد خیابانی جواد خیابانی عکس از جواد خیابانی

 

 

"جواد خیابانی" در نامه ای در ۱۰ بند درباره برخی مسائل رخ داده برای خود توضیحاتی ارائه كرد.

 

وی درباره اتفاقات رخ داده در سالهای اخیر توضیحات مفصلی را ارائه كرده است که مشروح این نامه به شرح ذیل است:

۱ سلام... اول هر دفتری را نامی است از خدایی که دوستش می دارم ... با چیدمان سفره دلم که اینک با این کاغذپاره های کهنه و تازه همراه شده است ... شما را دعوت به خواندن می کنم...

قدمی رنجه فرمایید و قلمی از مرا به یادگار در اندیشه خود بگنجانید...

ما مدتهاست گم شده ایم ...باید سعی کنیم تا بیشتر بدانیم ... با دانستن است که شاید معنی عشق را بهتر بفهمیم و خودمان را بهتر بشناسیم ... آیا ما واقعا می دانیم؟ یا فکر می کنیم که می دانیم؟ حتما این شعر را که ابن یمین سروده است شنیده اید:

آن کس که بداند و بداند که بداند اسب طرب از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار کنیدش که بسی خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند

اما در دنیای امروز و در اطراف ما در بیشتر اوقات وضع جور دیگری است:

آنکس که بداند و بداند که بداند باید برود غازبه هامون بچراند

آنکس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خویش به گوری بتپاند

آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتی و پولش خرک خویش براند

آنکس که نداند و نداند که نداند در پست ریاست ابدالدهر بماند

اما همه افتخار من این است که: بدانم هیچ نمی دانم و خیلی نادانم ... من ادعایی ندارم و شاید این باعث شده که از رنگ و ریا نیز دور باشم ...چنین باد .... و خدا می داند که این نیایش همیشگی من با اوست ... در تنهایی هایم .... ما وقتی خودمان را گم کرده ایم ... خدا را هم گم می کنیم ... این ما که می نویسم حتما یک ... من ... هم درونش هست ... یک من گنده ... به اندازه خودم ... من ... تو... او ... که ما هستیم واقعا خودمان ... خدا ... و عشق را گم کرده ایم .... از نظر من خدا از جنس عشق است، یا بهتر است بگویم عشق و خدا یکی هستند. می دانم شعار بزرگی خواهم داد اما اجازه دهید بگویم آنها که عاشق واقعی اند، روح خدا را در جان خود فعال کرده اند و تجلی این عشق در خدمت بی مزدشان به مردم پیداست ... هر کس هرطور که بتواند.... شعری از مولانا چراغ راه هدایت این نامه است:

طواف کعبهٔ دل کن اگر دلی داری ... دل است کعبهٔ معنی تو گِل چه پنداری ...طواف کعبهٔ صورت... حقت بدان فرمود که تا به واسطهٔ آن دلی به دست آری ... هزار بار پیاده طواف کعبه کنی قبول حق نشود ... گر دلی بیازاری

با نگاهی به جملات زیر تفاوت انسانها را در دانستن و ندانستن و شناختن و نشناختن بهتر درک خواهم کرد ...

آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند

آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند

آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند

آدم های متوسط درد خودشان را دارند

آدم های کوچک بی دردند

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند

آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند

آدم های کوچک اصلا مساله ای ندارند

آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند

آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند

آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند

من هرگز به دنبال خود بزرگ بینی نبوده ام ... اینکه می گویم ... من ... شاید خودش بدترین آفت در خود بزرگ بینی باشد ... در چنین نامه هایی نباید از ... من ... استفاده کرد ...الان دلم می خواهد با قصه ا ی کوتاه توضیح بیشتری بدهم:

نگاهبان پرسید:کیستی؟ گفتم : ،باید اندیشه کنم. روزگارانی بسیار پیش، مردی بود بس بزرگ، نامش:آدم من یکی از فرزندان اویم و به تو می گویم کیستم ... من ... آدمم ...

پس نگهبان مرا باز گفت: این پاسخ من نیست ... برگو تو کیستی؟ آنگاه اندیشیدم ... نیازم به اندیشیدن نبود! او را گفتم: آشفته ای هستم که عمری است به هر حال و مقامی سرک می کشد تا شاید لحظه ای آرام و قراری بیابد ... اما ای دریغ که به جایی نمی رسد ... پس .. نمی دانم کیستم ... شاید من ... تو ... باشم و خود نمی دانم؟

واقعا من ... نباید باشم ... و هرچه هست اوست ... و هر چه از اوست در رگ دوست جاری است و مگر تو ... دوست من نیستی ؟

دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت که دوست

در کنار من و من مهجورم

آنها که نوشتم همه از عشق بود... و حالا کمی هم از مرگ بنویسم ... که خودش نوعی از عشق است ... اگر بدانیم چرا باید بمیریم ...؟

آدمک آخر دنیاست، بخند ... آدمک مرگ همینجاست،بخند

دست خطی که ترا عاشق کرد .... شوخی کاغذی ماست،بخند

آدمک گول نخوری گریه کنی.... کل دنیا سراب است،بخند

آن خدایی که بزرگش دانیم .... به خدا مثل تو تنهاست، بخند

زندگی تصادف است و مرگ،واقعیت .... مرگ حتمی ترین چیزی است که بیشترین غفلت را نسبت به آن داریم ... از مرگ نترسید ... از این بترسید که وقتی زنده اید،چیزی درون شما بمیرد ...

میزی برای کار ... کاری برای تخت .... تختی برای خواب .... خوابی برای جان ... جانی برای مرگ .... مرگی برای یاد ... یادی برای سنگ... سنگی برای گور ...گوری برای یاد ... و یادی برای باد ... این است همه ی زندگی... چون اگر شناخت خدا در زندگی نباشد چنان بادی است که می وزد ...

و می دانی مرگ چیست ...؟

مرگ این است که می میری تا دیگر اینها را نداشته باشی ... و مگر در اینجا .. در این کره ی آبی و خاکی... در اینجایی که همه چیز از مرگی نفرت بار دم می زند جایی برای زندگی سراغ داری ؟ اینجا می شود زندگی کرد برای مرگ ؟

نه ... نه ... هرگز ... اینجا باید زندگی کنی برای اینکه مجبورت می کنند به هرزگی ... واقعا این جا سرزمین واژگان واژگون من است .این جا ، جائی است که درآمد انسانها تلاش زور و بازو نیست بلکه فروش آبروست ...ارزش حیثیت انسانها به بهائی اندک است .چاپلوسی و بدگوئی از دیگران ... و دستمزدها بر این اساس سنجیده می شود ... این جا جائی است که دزدها از دیوار راست بالا نمی روند ، بلکه اسرار زندگیت را می دزدند .... این جا جائی است که افتخار تو به علم و دانشت نیست، به تقوا و ایمانت نیست بلکه به ثروت و پول و مقامت است .... این جا جائی است که انسانها برای رسیدن به هر خواسته ای دیگران را له می کنند ... این جا جائی است که از دلسوزی و ترحم ، صبر و شکیبائی و مهربانی و گذشت و همه نیکی ها تنها کلمات آنها برجای مانده . این جا جائی است که انسانیت را با هر چیزی معاوضه می کنند . و این جا جائی است که ... مرگ در آن جاری است ... مرگی با خفت ... نه مرگی با عشق و لذت ... … اینجا سرزمین سکوت تحمیلی … اینجا سرزمین خنده پنهانی…اینجا سرزمین نگاهی سرد…اینجا گرمای صدای تو در بند…اینجا خیمه دل در آتش…اینجا نفرت شود آتش هر معبد…اینجا ساده گویی، حماقت … اینجا بهای هر دل، سوختن ... اینجا… اینجا…چه بگویم…؟ خدایا…خدایا… دیگر توان نوشتن ندارم……توان از من رمیده کاش میدانستیم بهای همه اینها را روزی از طریق خودمان و یا عزیزانمان پرداخت خواهیم کرد .

کاش حتی بدون ترس از مکافات و یا امید به پاداش،تصمیم می گرفتیم آدم باشیم و در شان آدمیت خود زیست کنیم تا شاید مثل آدم بمیریم ... آنگاه می فهمیدیم تنها چیزی که می تواند از روزگار قحطی عشق نجاتمان دهد و هنوز هم وجود دارد خداست ...

حرفم را کمی عوض می کنم ... نه برای آنکه آدم تغییر الحالی باشم و بی تفاوت به افکار و نوشته هایم ... نه ... به خاطر اینکه شاید با این تعبیر بهتر بتوانم حرفم را بزنم ... من نمیگویم هرچه پیش آید خوش آید چون زندگی خوبی دارم، من زندگی خوبی دارم چون میگویم : هرچه پیش آید خوش آید... !! و در این دو خیلی تفاوت است ... نیست ؟

در کتابی به اسم ... ( الماس های آگاهی) خیلی وقت پیش ها جملاتی خواندم که بعضی از آنها را درست یا غلط و شبیه به آنها در ذهنم نگه داشته ام .... می خواندم که :

نیاز های زندگی تو را وادار میکند که به بیرون حرکت کنی، اگر بخواهی به درون بروی، موضوع اساسی مورد توجه تو باید «مرگ» باشد. فقط زمانی که از مرگ هوشیار شوی، میتوانی نیازی را خلق کنی که به درون نظر کنی، تفاوت انسان با حیوان آن است که انسان آگاه است به اینکه خواهد مرد ولی حیوان به این نکته آگاه نیست ... از مرگ نترس، فقط آگاه باش که مرگ نزدیک و نزدیک تر می آید و تو باید برایش آماده باشی ... برای بدست آوردن زندگی، ابتدا باید مرگ را بیاموزی و با مردن تن جسمانی، به زیستن در حیات الهی می رسی...

با تماشای فیلم فوق العاده با تکنیک و البته پرمحتوای inception این جمله در ذهن من تداعی شد که همه ی انسانها خواب هستند و هنگامی که بمیرند بیدار می شوند ... وقتی هشیار می شوی که تو خواهی مرد و می دانی که مرگ یقین است، تمامی ذهنت شروع میکند به نظر کردن در بعدی متفاوت ... آری ... خانه، پول و ماشین فقط برای تو رفاه می آورند ولی از مرگ تو جلوگیری نمیکنند ... در زندگی ممکن است فقیر یا ثروتمند باشی، ولی در مرگ همه چیز برابر است و مرگ ... برابر کننده ای عظیم است. ... روی مرگ تعمق کن، ولی آن را از خودت دور ندان، مرگ میتواند همین لحظه ی بعد باشد ... اگر مرگت را به تعویق بیندازی نمیتوانی روی آن تعمق کنی، اگر بگویی سی سال دیگر برایت اتفاق می افتد، آنگاه دیگر به فکر کردن در موردش نیازی نداری، با خود میگویی زمان زیادی است و هنوز خیلی وقت دارم، این حقه ی ذهن توست ... حقه ذهن آدم ها .

در زندگیت به خلق معانی جدید، بی معنی و مصنوعی می پردازی ... انسان فقیر چیزهای زیادی برای بدست آوردن دارد و همین به زندگیش معانی مصنوعی میبخشد، اگر همه چیز داشته باشی، پول، رفاه، سلامتی، آنگاه زندگیت بی معنی خواهد بود، قبلا نیز بی معنی بود، اما معانی مصنوعی پول و ثروت و رفاه باعث شده بود تا فکر کنی زندگیت با معنیست.اگر برای کسب لذات بهشت، لذات جسمانی را کنار بگزاری، این ترک دنیا نیست.اگر میخواهی بدانی زندگیت معانی حقیقی دارد یا نه، ببین اگر همه چیز داشته باشی و در رفاه کامل باشی، آیا باز هم زندگیت معنایی دارد یا نه، اگر نداشت بدان معنای زندگیت مصنوعی بوده.در هر کاری که میکنی، در تلاش برای کسب هر چیزی که هستی به یاد بیاور که از خود بپرسی، اگر موفق شوم آنوقت این معنای واقعی زندگی من است یا معنایی است مصنوعی؟از طریق زندگی بیاموز، زیرا درس دیگری وجود ندارد. اگر زندگیت نتواند چیزی به تو بیاموزد، هیچ کتابی قادر به آموختن چیزی به تو نیست ... فقط خدا می تواند کمکان کند ... باور به اینکه چیزی هست تا ما را ببیند ... و داوری منصف برای ما باشد ...اما متاسفانه ما در اندیشه ی خدا حیرانیم ...در لالایی احساسی گنگ ... گم شده ایم ...ودر این گمگشتگی مرده ایم ...به عطر کدامین گل مست می شویم ؟وقتی که بهاری نیست ...چه کسی پاسخ سکوت را می داند؟در حقیرانه ترین میکده ها از مستی و درد می میریم تا فریاد درونمان جز سکوت حرف دیگری نباشد ...اما باز هم تنهاییم ... راه درازی داریم تا سعادت و شبی تاریک و بی ستاره در بالای سر ... با ستاره ها سخنی مانده از زمینی که هیچ نخوانده ... ؟ از جایی که اگر قلبی شکست وصدایی از آن برخاست ... هیچکسی نشنود و آیا نمی دانیم که گریه ابر از شوق وصال زمین نیست ...اگر چنین می بود ... باران.... برای همیشه در بلندا ی ابدیت می ماند و برزمین نمی ریخت ... و خدا همان بارانی است که برای تطهیر ما بر زمی می بارد اما انسانها چتر باز می کنند تا در زیر باران خدا .. خیس نشوند !!

۲ می خواهم با دوستان مطبوعاتی خودم کمی همراه باشم ... آنهایی که حدود ۲۰ سال است با منطق و بی منطق به من تاخته اند ... درست یک سال قبل و در قطر بود که جام ملت های آسیا با شکست ایران در مقابل کره جنوبی برای ما به پایان رسید و من یکی از اهدافی بودم که برای خالی شدن داغ دل مردم و خنک شدن آن مورد استفاده قرار گرفتم ... خودم هیچگاه دوست نداشته ام در مقابل مطبوعاتی ها قرار بگیرم ... زیرا :

۱ آنها مرا بیسواد می دانند...

۲ برخی از آنها حتی ادعا می کنند که من قادر به پاسخگویی قلمی نیستم ... و فقط الفاظ رکیک به کار می برم ...!

۳ خیلی هایشان با پیروی از چند نفر مرا آدمی ابن الوقت و مجیز گو و ... می دانند ...

۴ شایعاتی از من می سازند که اصلا نه بوده و نه هستم و نه خدا کند که باشم ...

۵ نمی دانم چرا ...؟

پاسخ که نمی شود گفت چون من پاسخی به هیچ یک از منتقدانم ندارم ... فقط درد دلی با برخی از آنها می کنم و پیشاپیش اگر توهینی شد ... نامی برده شد ... یا خاطره ای یادآوری شد ... از همه آنها پوزش خواسته و طلب بخشش دارم ... از همه اشان ... همه ی آنهایی که سالهاست به من توهین می کنند یا مرا نقد می کنند .

من به همه این دوستان محترم واقعا احترام می گذارم و باز هم اگر توهینی در مطالب شد از تک تک آنها عذر خواهی می کنم ... ولی اجازه بدهند تا واقعیت ها را بنویسم و هیچ نیازی هم به درج این مطالب در هیچ نشریه ای چه الکترونیکی و چه کاغذی نیست ... به خدا نیست ... و من فقط برای خودشان می نویسم ...

پاسخ ۱ :

هر یک از عزیزان که هنوز هم فکر می کنند من بیسوادم و جای آنها را در تلویزیون گرفته ام ... لطف کرده و بدون هیچ هماهنگی از قبل درباره هر موضوعی اعم از فوتبال – بسکتبال – والیبال – کشتی – همه ورزش ها – المپیک – سینما – شعر – ادبیات – تاریخ – جغرافیا – فلسفه – مذاهب – ادیان – مسیحیت – بودا – برهما – قوم آزتک – نوستراداموس – کیهان – جنگ ایران و عراق – جنگ جهانی دوم و ... حتی فیزیک – شیمی – هندسه – نقشه کشی صنعتی و ... ترتیب یک مناظره در مقابل هر داوری که خودشان تعیین می کنند بدهند ... بنده در خدمتم و تا حد توان خودم که می دانم در مقابل دانایان و آگاهان خیلی هم کم است در کنار آنها و از آنها خواهم آموخت ...

پاسخ ۲ :

کامپیوتر من و هارد دیسک آن در اختیار شما تا حاصل ۲۰ سال نوشته هایی که از سال ۱۳۷۰ خودم نوشته و در آن جمع کرده ام را برای شما کپی می کنم تا بدانید که نوشتن چندان هم هنر سختی نیست ... و من فکر می کنم چگونه نوشتن بسیار مهم تر است ...

پاسخ ۳:

وقتی به مهندس علی آبادی گفتم ... پدر ورزش ایران ... که آن استعاره را هنوز هم می گویم و در آن زمان ایشان پدر ورزش ایران بودند ... و الان شخص دیگری هستند ... یک نفر از دوستانی که نامش در فهرست فوق هست برای من پیامکی زد با این مضمون که اگر علی آبادی پدر ورزش ایران است ... مثلا خاک بر سر مادر ورزش ایران که چنین همسری دارد! ... و دوستان دیگری که همیشه مرا مجیز گو معرفی کرده اند الان در روزنامه ای کار می کنند و یا حقوق از مجله ای می گیرند که به جز وابستگی چیز دیگری ندارد و احتمالا بعد از انتخابات دیگر چاپ نخواهد شد .

جالب اینجاست که برخی از دوستان در برخی مکانها مدعی شده بودند که فلان فیلم من که در اینترنت پخش شد را خودم ساختم و مونتاژ کردم و انتشار دادم ! و همان ها که دم از دمکراسی و مردم سالاری و ... می زدند الان در پستوی حیاط خلوت دولتشان نشسته اند و حالش را با انواع صفحات رنگی می برند ... به قول آکتور فیلم عروسی خوبان ... بخورید ... خوشمزه س ... نوش جان ... فقط برای من حرام بود لابد!

پاسخ ۴:

در سایتی نوشتند که جواد خیابانی برای گزارش ۲ مسابقه فوتسال ایران و کرواسی در یزد مبلغ ۱۰ میلیون تومان پول گرفته است ....! اولا نگرفتم ... دوما نگرفتم ... سوما هم نگرفتم ... اما چهارما مبلغی که گرفتم یک میلیون و دویست هزار تومان بود ... برای اینکه با سمند شخصی خودم و با رانندگی خودم به مدت ۸ ساعت رفتم ... و ۸ ساعت هم فردایش با این کمر درد و پا درد و غیره برگشتم ... و دیگر بلیت هواپیما و هتل و ... نبود ... و پول آن برنامه هم از تلویزیون نبود ... از دوست محترمی بود در شهر یزد که کارهای تبلیغاتی آن ۲ مسابقه را انجام داد و خودش هم مرا دعوت به کار کرد که با رضایت کامل تهیه کننده محترم برنامه و مدیران شبکه رفتم و بی هیچ منتی گزارش کردم و برگشتم ... زیرا آن برنامه فقط برای شبکه ۳ نبود و در سالن هم اجرای برنامه داشت که شخصی حساب می شد ...و البته برای شبکه استانی یزد هم بود ... در همین تهران در تاریخ ۲۲ آذر امسال جشنواره ورزشی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی را اجرا کردم که ۲ میلیون و پانصد هزار تومان حقوقش بود .

در کنار پل گیشا و با ۱۰ دقیقه رانندگی تا آنجا ... و اگر در آن سایت محترم نظر بر این است که ما در اجراهای بیرون از سازمانی خودمان را به رایگان در اختیار دوستان بگذاریم ... نخیر... اینگونه نیست ... حقمان را برای اجرای برنامه هایمان می گیریم و نوکر بی جیره و مواجب هم نیستیم ... و البته درباره این حاشیه ها و شایعه ها بازهم در ادامه خواهم نوشت ...

پاسخ ۵ :

واقعا نمی دانم چرا ... ؟ به که بی احترامی کرده ام ... و چرا ... ؟ روزی یکی از دوستان در ورزشگاه مرا دید و گفت : چند روز قبل در خیابان دست تکان دادم ... سوارم نکردی ؟ گفتم : من همیشه حواسم به موسیقی در ماشین و رانندگی آرام است ... گفت : فردا فلان روزنامه را بخوان تا از این به بعد حواست به من باشد !

یکی دیگر از دوستان مطبوعاتی خودتان که حتما او را می شناسید با حالتی خسته و گریان به من زنگ زد که الان مادرم در بیمارستان است و به ۳۴۰ هزار تومان پول نیاز دارم ... در سال ۱۳۸۲ ... که هنوز پول این همه بی ارزش نبود ... به خانه زنگ زدم و هماهنگ کردم تا ایشان برود و از منزل آن پول را به مدت یک هفته قرض کند ... و رفت و هنوز آن یک هفته بسر نیامده ... البته خداکند مادر محترم آن مرد اگر واقعا بیمار بوده خداوند شفایش داده باشد ... من او را و آن پول را بخشیده ام ... حلالش باشد ...

۳ پارسال در قطر دوستانی آمدند برای مصاحبه در هتل ما ... هتل شرق دوحه ... پذیرایی و چای و قهوه و ... در آن هتل که خودشان بگویند کجا بود؟ و اینکه ماموران دولتی در این جور سفرها به پس انداز حتی یک دلار اضافه هم می اندیشند و ... از هر دری سخنی ... و گفتگویی درباره فوتبال و تیم ملی ... و قول از اینکه برخی از حرفها ... درد دلهای دوستانه ماست که فقط باهم می زنیم ... مثل خیلی از محاوره های بین خودتان که حتما نمی توانید همه ی آنها را بنویسید ... اما آنها همه را نوشتند و بدترین جمله را تیتر کردند و چنان جوی در ایران ساختند که انگار من جنایت کرده ام و ۳ بازی پشت سر هم تیم را با هیجان گلهای پیروزی بخش تیم ملی گزارش کرده ام ... و حتما به خاطر روکم کنی از من که ادعای قهرمانی تیم را با همه همکاران داشتیم از باخت به کره خوشحال شدند...! و البته من ماندم و فاکتور ۶۸۰ دلاری آن پذیرایی که نمی شد آن را در فاکتورهای دولتی جا زد چون کاملا تابلو بود که شخصی است !!

اما بازهم نمی دانم چرا ؟ چرا می نشینیم با هم اختلاط می کنیم و از عرفان و عشق و ادب و معرفت می گوییم و همان زمان و در همان دم طرف مقابل را می فروشیم ؟ چرا ؟ واقعا به قول شاعر جاودان ادبیات معاصر ما فروغ فرخزاد که می گفت:

۴ در اینتر نت که بچرخی و نام مرا جستجو کنی به سوتی هایی میرسی که حاصل تلاش همین دوستان روزنامه نگاری است که بعضا در برخی ضدگزارش هایشان از من نگاشته اند .

در کشوری که به سازه های سازمانی و غیر سازمانی کپی ... پیست ... ( copy…. Paste ) معروف است یک مطلب در ظرف چند روز گسترش می یابد بی اینکه دلیلی داشته باشد ... کسی نمی داند محتوای آن نوشته چیست ؟ فقط کپی می کنند و برای خندیدن – به زعم خودشان آگاهی مردم شاید در سایت یا رسانه خود می چسبانند . بچه ها بیایید جواد خیابانی را مسخره کنیم ... چرا ؟ همینطوری ... فقط مسخره اش کنیم و بخندیم ...! او چه می داند درد مردم چیست ؟ پولش که از پارو بالا می رود ... دزد هم که هست ... حکومتی هم که هست ... ریش هم که دارد ... عاشورا هم که می شود همه اش توی برنامه ورزشی تسلیت می گوید و در هر بازی تیم ملی از پرچم و غرور و سرزمین پارس و ... این چیزها هم که می ترکاند ... ضمنا کسی را هم مسخره نمی کند تا او را آزادیخواه و آزاد اندیش بخوانیم! برای باخت تیم ملی هم الکی گریه می کند...

مثلا در مسابقه ایران و بحرین من گفتم بحرین یک جزیره کوچک در خلیج فارس است ... غوغایی در روزنامه ؟؟؟ به پا شد ... روزنامه نگار محترمی نوشت جواد خیابانی حتما در جغرافیا تجدید می شده که بحرین جزیره نیست و فلان !! ( به نقل و مضمون چون من آن متن را در سایت تابناک دیدم ) و آن سایت پرمخاطب اینترنتی که ادعای شفاف سازی و سلامت و بسیج و سپاه و ... را هم دارد همان مطلب را کپی کرد و گذاشت در ستون پر خواننده ترین ها .... و بعد بخوانید کامنت های مردم را که چه فحش هایی به من ندادند... این بیسواد است ... خاک بر سرش ... نمی داند بحرین جزیره نیست ... اصلا گزارش بلد نیست و الخ ...

اما دوستان عزیز ... آیا بحرین جزیره کوچکی در خلیج فارس هست یا نیست؟

اگر نیست خاک بر سر من که استان چهاردهم کشورم در سال های دهه ۳۰ و ۴۰ را نمی شناسم اما اگر هست خیلی دوست دارم بدانم نویسنده ی محترم آن مطلب که هنوز هم مطلبش در سایت تابناک و ... موجود است در دو زمان به چه فکر میکرده ؟ یکی در هنگام نوشتن آن مطلب که حتما داشته علیه حکومت دیکتاتوری من اعلان جنگ می کرده ! و یکی هم الان وقتی که بعد از خواندن این مطلب بداند که بحرین کجا بوده و الان چه شده ؟ آیا ادب این را دارد که از من عذرخواهی کند ؟ نه برای اینکه من کمبودی از عذر ایشان داشته باشم ... بلکه فقط به عنوان اینکه خود را انسانی عادل و غیر مغرض معرفی کند و یا اینکه از این پس او هم به صف دشمنان قسم خورده ی من ملحق می شود و مداد خود را برای سوتی بعدی من تیز خواهد کرد ؟

اما من او را دوستش دارم ... چون گناهش فقط نادانی و اطلاعات کم و یا غلط است ... و حتما هم سن فرزند خودم می باشد ...

و اما بحرین کجاست واقعا ... ؟

۵ اصلا اجازه دهید از این پراکنده نویسی ها دست بردارم و یکی از سایت های اینتر نتی راانتخاب کرده و مجموعه سوتی های خودم را بنویسم و به همه ی آنها پاسخ بدهم با در نظر گرفتن چند نکته :

۱ از سال ۱۳۷۳ که بنده گزارش و اجرا در شبکه سه سیما را به عهده دارم حدود ۲۶۰۰ برنامه مختلف تلویزیونی و گزارش ورزشی را انجام داده ام ... که دقیقا نوار همه ی آنها را یا vhs یا vcd یا cd یا dvd و یا روی هارد دیسک دارم ... از اولین تا آخرین که فعلا مسابقه منچستر یونایتد با ویگان بود .

۲ هر یک از دوستان که نسبت به اظهار نظر من شک دارند چون شاید بگویند خیابانی این فیلم ها را خودش ساخته و از نو صداگذاری کرده ! یک وعده ناهار در خدمتشان خواهم بود و نوار را با هم خواهیم دید .

۳ اکثر گزارشهای ۶ سال اخیر را می توانید از شرکت سروش تهیه کنید – فاکتورش را هم برای من بفرستید تا من از خودم نساخته باشم!

اما سوتی های جواد خیابانی ... آنهایی که در مقابلشان شماره ای هست ایرادهایی است که شما گرفته اید و زیر آنها پاسخی است که من نوشته ام ...

۱ رونالدو محبوب نیست مشهوره یعنی همه میشناسنش !

در مسابقه بارسلونا و اینتر در ورزشگاه نشسته بود در حالی که سال ها از حضورش در بارسلونا و انتقالش به اینتر میلان و رئال می گذشت ... وقتی چهره ی او را نشان داد این جمله را گفتم : ... ستاره ای رو می بینید که زمانی در همین نیوکمپ فوق العاده محبوب بود اما الان دیگه رونالدو محبوب نیست مشهوره یعنی همه میشناسنش ! این چه ایرادی داره ؟

۲ اشتباه کنه کارشون تمومه,حالا ببینیم اشتباه میکنه یا نه

در هر گزارشی می شه از این جمله استفاده کرد ... مثلا : اگه ویکتور والدز یه بار دیگه مثل دقیقه اول بازی اشتباه کنه کارشون تمومه,حالا ببینیم اشتباه میکنه یا نه ؟

۳.طرفدارای مکزیک راه زیادی رو از مکزیک تا آفریقا اومدن, البته اگه از مکزیک اومده باشن ....

در مسابقه فرانسه و مکزیک در جام جهانی ۲۰۱۰ گفته شده ...اما من سئوالی دارم : آیا همه ایرانی های مسابقه ایران با امارات در دوبی از ایران به آنجا می روند ؟ نمی شود خیلی از آنها را مقیم دوبی دانست ؟ آیا همه ی طرفداران تیم مکزیک در جام جهانی از مکزیک به افریقای جنوبی رفته بودند ؟ آیا هیچ مرد یا زنی اهل مکزیک نیست که مقیم کشورهای افریقایی باشند ؟ و آیا باید همه ی این نکات را توضیح داد تا شنونده بفهمد؟

۴.یک ساعت,۶۰ دقیقه از بازی گذشته

واقعا این ایراد است ؟ از زمان مسابقه ۶۰ دقیقه گذشت .... یک ساعت,۶۰ دقیقه از بازی گذشته ...

۵.همه چیز به بازی آخر میچسبه

گفتن این جمله تقریبا محال است ... حتما گفته شده همه چیز به بازی آخر می رسه...

۶.داور در سوت خودش میزنه

پس داور باید به جز زدن یا دمیدن در سوت خود به چی بزنه ؟ مگه نمیگن داور سوت زد ؟

۷.بذارید به صراحت بگم كه دو دقیقه وقت به پایان مسابقه باقی مونده !

خب بذارید با شک و تردید بگم ...!! واقعا فکر می کنید دارید ایراد می گیرید ؟ دوستی می گفت خدایا از تو ممنونم که دشمنان مرا کم سواد آفریدی .

۸.شاید نزدیک ترین کشور به قطب جنوب , آفریقای جنوبی باشه

اگر نقشه جهان را هم نگاه کنید می بینید کشورهایی مثل آفریقای جنوبی – استرالیا – آرژانتین و شیلی به قطب جنوب نزدیک تر هستند ولی واقعا افریقای جنوبی به مرکز قطب جنوب نزدیک تر است ... نقشه را نگاه کنید ... من بیسواد نیستم ... ایرادگیرنده محترم کم سوادند انگار !!

۹.زاکو نی که زا به معنای افریقا به معنای عدد ۱۰ است

نویسنده محترم اشتباه شنیده اند زیرا واژه ی زاکومی zakumi بارها در جام جهانی ۲۰۱۰ استفاده شد و معنای زا ( آفریقای جنوبی ) + کومی ( ۱۰ ) را می داد و سمبل جام جهانی بود و بنده در شبکه جام جم به مدت ۳۰ شب آن را به مسابقه ی تلفنی از سرتاسر جهان گذاشته بودم ... آیا ۳۰ شب این اسم را من و همکارانم اشتباه می گفتیم یا فقط ذهنیات نویسنده این مطلب چنین کرده است ؟

۱۰.تشنش شده داره آب میخوره . نوش جان

دوست عزیز شما وقتی در گرمای یک مسابقه ورزشی تشنه تان بشود ... چه می نوشید ؟ برایتان چای یا نسکافه می آورند؟ یا سفارش چاکلت می دهید؟ و به جای آن واژه نوش جان هم از این به بعد میگویم : کوفتش بشه ! ایشالله توو گلوش گیر کنه !! خوبه ؟ راضی می شین ؟

۱۱.باران هم بشدت میوزه

این جمله در مسابقه ایران با کره جنوبی در تهران و از فرط هیجان بازی گفته شد که به جای باد از کلمه باران استفاده کردم و تا به حال چند بار بابت گفتنش از مردم عذرخواهی هم کرده ام ...

۱۲.بازی شیلی و اسپانیا بسیار جذاب خواهد شد مخصوصا اینكه بازیكنای هر ۲ تیم هم زبان و همجنس و (بعد از یه مكث طولانی) و هم زبان هستن

این جملات بستگی به ذهن مخاطب و برداشت او دارد ... جنس و زبان مردم برزیل و پرتقال با هم یکی است ... جنس و زبان مردم آلمان و اتریش باهم یکی است ... جنس و زبان مردم امارات با قطر یکی است ... جنس و زبان مردم اسپانیا با شیلی و مکزیک هم یکی است ... وگرنه نمی شود تشخیص داد کدامیک دختر بوده اند و کدامیک پسر ؟ مثلا ژابی آلونسو با آلکسیس سانچز در یک کورس در جام جهانی بر سر تصاحب توپ بوده اند و هر دو هم جنس هستند و من نفهمیده ام کدامیک مرد است و کدامیک زن !؟

شیلی کشوری نسبتاً یکدست از لحاظ جمعیت می باشد و بیشتر جمعیت آن اسپانیایی تبار هستند با درجات مختلفی از آمیزش با بومیان سرخ پوست. بیشتر مردم شیلی از نظر نژادی اسپانیایی هستند، اما حقوق اقلیت های فرانسوی، ایتالیایی، سوئیسی، انگلیسی و آلمانی به ویژه سرخ پوستان بومی رعایت می شود. از میانه ی سده ی شانزدهم میلادی که سفیدپوستان اسپانیایی به ویژه مردم ناحیه باسک به آمریکای لاتین از جمله شیلی کوچ کردند ازدواج بین اسپانیایی ها و بومیان سرخ پوست بسیار رایج گردید . هم اکنون ۶۶ درصد مردم این کشور دورگه هستند و پنج درصد سرخ پوست بومی که خالص مانده اند در کنار سفیدپوستان اسپانیولی با آرامش زندگی می کنند.

۱۳. وقتی یه بازیکن هوندوراس تنه میزنه , انگار یه درخت تنه میزنه

پیشنهاد می کنم نویسنده محترم در یک مسابقه دوستانه به یکی از مدافعان داخلی خودمان یک تنه ای بزند ... و تنه زدن به عثمان چاوز یا ویلسون پالاسیوس که در تیم ملی هندوراس واقعا مثل یک تنه درخت بودند ... پیشکش... قدرت بدنی فوتبالیستهای امریکای مرکزی مثل هندوراس – گواتمالا – پاناما و ... را همه اهالی فوتبال در دنیا می شناسند که وقتی با خشونت همراه شود بلای سختی بر تکنیک و آرامش بازیکنانی مانند ژاوی و ... می شود .

۱۴. تعویضهای دل بوسکه خارج از عرفه .

در مسابقه اسپانیا با هندوراس وقتی تیم ملی اسپانیا ۲ بر صفر از حریف پیش افتاد ... دل بوسکه ۲ تعویض در ۲۰ دقیقه پایانی کرد ... سرخیو راموس – فرناندو توره س بیرون رفتند و ماتا – آربه لوآ به بازی آمدند ... این تعویض ها هر دو خارج از منطق و عرف تعویض های رایج قبلی در تیم اسپانیا بود ... اما من همیشه در چنین اظها نظرهایی این جمله را هم اضافه می کنم که هیچکسی بهتر از مربی نمی تواند شرایط بازیکنان خود را درک کند که انگار مثل همیشه در این جمله نیز فقط به آن یک جمله ی کوتاه بسنده شده و جمله ی کامل را نشنیده اند ...

۱۵.اسپانیا یه گل زده ، داوید ویا هم زده ، خیلی قشنگم زده ، ۵ دقیقه پیشم زده

برای بینندگان محترمی که از این لحظه این مسابقه را می بینند عرض کنم که مسابقه اسپانیا با هندوراس رو می بینند و اسپانیا یه گل زده ، داوید ویا هم زده ، خیلی قشنگم زده ، ۵ دقیقه پیشم زده ... خب ؟ این حرفها واقعا سوتی است یا فقط خواسته اید چیزی بسازید ؟

۱۶.نود ثانیه از الان بشمارید تا مسابقه تموم شه

به نظر من این جملات می تواند به هیجان مسابقه در زمان های پایانی کمک کند ... ما وظیفه داریم در یک مسابقه ورزشی که یک برنامه تلویزیونی هم هست نوعی تعلیق و هیجان ایجاد کنیم و این جمله را بارها تکرار خواهم کرد ... بارها ... و اگر شما از این جمله خنده تان می گیرد مقصر من نیستم شاید درک هنر و احساس و ترکیب این ۲ با هم سخت باشد ...

۱۷.با شماره ۲۰۱۳ تماس بگیرید و پیامک بدید

شما اگر بخواهید یک پیامک به یک شماره بزنید واقعا چه کار می کنید ؟ غیر از این است که با آن شماره تماس می گیرید؟ اگر بخواهید با عمه جانتان حرف بزنید شماره خاله جان را می گیرید یا شماره آتش نشانی را!!؟؟

۱۸.دقیقه ۱۵ بازی هستیم ...اگر تبریزیها این بازی رو واگذار کنند چیزی از ارزشهای این تیم کم نمیشه

فینال جام حذفی ایران ... پرسپولیس با گسترش تبریز ... بازی رفت ۱ ۰ با گل شیث رضایی تمام شده و حالا در ورزشگاه آزادی و با حضور ۱۰۰ هزار نفر... تیم دست و پا بسته ی گسترش در آستانه ی شکست تلخی است ... چه باید گفت ؟ باید تبریزی ها را تحقیر کرد ؟ باید روحیه را در آنها کشت و نابود کرد ؟ نه ... من هرگز و هیچگاه این جمله ها را با تحقیر تیم ها عوض نمی کنم ... هر تیمی ... حتی یک تیم ضعیف هم شخصیت و خانواده دارد ... ندارد ؟

۱۹.بله ! این گل هم تقدیم به شهدای ۸ سال دفاع مقدس...

آن گلی که شما گفته اید معنای flower را می دهد نه Goal یا هدف ... ودر سوم خرداد سال ۱۳۸۹ و در ورزشگاه آزادی گفته شده ... در سالروز آزادسازی خرمشهر ...هنگامی که بازیکنان تیم ها با دسته گل به حرمت یادمان شهدای جنگ سکوت کردند ... اگر درک اینکه چرا باید به شهدای جنگ احترام بگذاریم را ندارید نگاهی به فیلم The Devils’ Double (بدل شیطان ) بیندازید . این فیلم قصه یک بیمار مازوخیستی و یک هرزه کثافت به نام عدی حسین ( پسر صدام حسین ) است که بلاهای فراوانی به سر ملت خود و دختران ملت خود آورد و درود و هزار درود به روان پاک سربازان و سردارانی که نگذاشتند چنین هیولایی به جان و مال و ناموس ایرانیان دست بیندازد ... من همیشه خودم را مدیون شجاعت و شهامت آن سربازان می دانم ... اگر شما آنها را به سخره می گیرید و به نظرتان برایشان یک شاخه گل هم زیاد است ... مشکل من نیستم ... مشکل این است که شاید چیزی به اسم شرف... وطن ... غیرت ... ناموس ... در قلب و روح بعضی ها جای ندارد .

۲۰.بدون شک الان مردم شهر چلسی خیلی خوشحال هستند

این یک دروغ محض است ... من گفته ام : امروز منچستر یونایتد با چلسی در چلسی بازی می کند ... و اصلا هم اشتباه نیست ... توضیح درباره جغرافیای لندن : در جنوب غربی لندن و در جایی که رودخانه تایمز مثل یک مار پیچیده شده است محله ای وجود دارد که به بندر چلسی معروف است Chelsea harbor ورزشگاه استمفورد بریج که خانه تیم چلسی هم هست از طریق یک اتوبان به نام فولام ( fulham road ) به مرکز شهر و به پارک معروف لندن در منطقه شمالی – به هاید پارک – می رسد . این اتوبان از مرکز منطقه چلسی می گذرد ... حتی میدانی در این منطقه به نام چلسی وجود دارد... آن جاده فولام از استادیوم craven cottage که ورزشگاه تیم لندنی فولام است شروع می شود و به هاید پارک ختم می شود . آیا می خواهید نقشه لندن را برایتان بکشم ؟ من تا حالا به لندن نرفته ام اما از طریق سایت گوگل می شود دنیا را دید که بعضی از جوانان ما فکر می کنند دیدن دنیا فقط با فحش دادن به این و آن در کوچه و خیابان و یا در فیس بوک ختم می شود !!

۲۱.داور هند پنالتی رو دیده و میگه نه !

بله عزیزم ... خطای هند در بیرون از محوطه جریمه هر تیمی پنالتی نیست ... هرچند همین کلمه penalty هم معنای جریمه را می دهد . و آن داور محترم خطای هند یا هند را در محوطه ی جریمه دید ... چون کاملا به صحنه نزدیک بود ولی پنالتی نگرفت ...!! آن که این ایراد را گرفته آیا می داند در کدام مسابقه این جمله گفته شده ؟

۲۲.کاسیاس از توپی که داره بازی میشه انتقاد کرده بود

تقریبا همه ی بازیکنان حاضر در جام جهانی ۲۰۱۰ از توپ مسابقات گله داشتند ... یادتان رفته ؟ و اینکه این جمله با شیوه ی محاوره ای گفته شده ایراد است ؟ کاسیاس از توپ مسابقات فوتبال جام جهانی که فیفا و شرکت آدیداس آن را تهیه کرده بودند و الان در این مسابقه از آن استفاده می شود انتقاد کرده بود ... واقعا باید هر جمله ی محاوره ای را در دیوان حافظ نوشت و یا با اصول و قواعد ادبیات فارسی توضیحش داد ؟

۲۳.به قول خودمون یه پا دو پا انجام داد توپ رو کشید رو پای ضربه زنندش

یه پا دو پا رایج ترین حرکت فوتبالیستهای گل کوچیکی خودمان است که شاید نویسنده محترم اصلا نمی دانند چه بوده ...؟ در یه پا دوپا با یکی از پاها توپ را روی زمین با حرکتی کاملا تکنیکی میلغزانند و به روی پای ضربه زننده می برند و شوت یا گل می زنند ... همین ... انجام دادنش ساده هم نیست ... اما درکش ساده است و اینکه چرا درک نکرده اید ...نمی دانم ...

۲۴.کاسیاس هرگز به قد و قواره ی آرکوندا نمیرسه

لوییز آرکونادا دروازه بان و کاپیتان اسپانیا در جام جهانی ۱۹۸۲ بود ... و مانند ریکاردو زامورا و آندونی زوبی زاره تا در صف بهترین دروازه بان های تاریخ فوتبال اسپانیا قرار دارد... او نزدیک به ۵۰۰ بازی برای تیم رئال سوسیه داد انجام داد و برای درک محبوبیتش فقط کافی است از یک نفر اهالی سن سباستیان یا ایالت باسک سئوالی بپرسید ... البته من کاسیاس را هم خیلی دوست دارم ... هم دروازه بانی اش و هم شخصیتش را ... ولی مقایسه آرکونادا ... با کاسیاس ... مثل مقایسه پله با روبینیو در تیم ملی برزیل است ... مثل مقایسه حجازی با رحمتی در استقلال ... یا عابدزاده با حقیقی در پرسپولیس ... آیا کسی به توانایی های مهدی رحمتی شک دارد ؟ یا به حقیقی ؟ آیا هر دو از بهترین های فوتبال ایران نیستند ؟ اما نه استقلالیها می توانند حجازی را فراموش کنند و نه پرسپولیسی ها می توانند عابدزاده را از یاد ببرند... هر چند عابدزاده در استقلال هم افتخارات زیادی به دست آورد ... البته این توضیحات را دادم چون احساس کردم نویسنده محترم شاید آرکونادا را بشناسد و اگر نمی شناسد و اسم آرکوندا را اشتباهی ننوشته و غلط املایی ندارد پس حتما دروازه بان اسطوره ای اسپانیا را با آن فیلم جنیفر لوپز به عنوان anaconda و یا حتی شاید با مار بوآی خوفناک امریکای جنوبی به نام Green Anaconda اشتباه گرفته است !!

۲۵.سرخیو راموس به ناواس اُه اُه بد زدنش

این جمله را اینطوری بخوانید ... : .... توپ را سرخیو راموس به ناواس پاس می دهد و همان موقع یک بازیکن از تیم حریف با تکلی خشن ناواس را نقش بر زمین می کند ... و من هم در همان لحظات گزارش می کنم که : ... سرخیو راموس ......... به ..... ناواس .... ( خطای سختی انجام شد ) ..... اوه اوه اوه .... چه خطایی ... بد جوری زدش ... و آیا این جملات را هم باید شما دستور دهید تا من بگویم ؟

۲۶.هنوز هم مزه مزه می کنن تا توپو بزنن

در لغت نامه دهخدا آمده است که : واژه مزمزه فارسی است و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است اما مضمضه عربی و به معـنای گرداندن آب در دهان برای شـسـتن آن است. بنابراین با دستور استاد علی اکبر دهخدا – که خدایش بیامرزد – هم این جمله اشتباه و سوتی !! نیست عزیزم .

۲۷.اسپانیایی ها V وسط رو B میخونن مثل والنسیا که بالنسیا خونده میشه

بله اینگونه می خوانند ... البته جمله ی بالا یک دروغ دارد . من هرگز این مثال را که V وسط را B می خوانند و بعد خودم کلمه ای بکار ببرم که اولش V باشد را نگفته ام ... آنها به والنسیا نمی گویند بالنسیا ... ما هستیم که به بالنسیا می گوییم والنسیا ...

۲۸.بازیکنای اسپانیا در بازی با سوئیس از توپ هم سریعتر می دویدن

چنین جمله ای در آن مسابقه گفته نشده است و نوار مسابقه موجود است و انسانهای منصف می توانند نوار مسابقه را از شرکت سروش بگیرند و بشنوند ...

۲۹.تورس می فرسته روی دروازه ... کسی نیست که استفاده کنه... جای خود تورس اونجا خالی بود

بله درست است ... فرناندو تورس در حالی توپ را سانتر کرد که در دستور تاکتیکی تیمش احتمالا چنین چیزی وجود نداشته است ... زیرا او مهاجم هدف بود و اگر هم در یک صحنه او مجبور به سانتر شده ... کسی نبوده که از آن توپ استفاده کند ... و جای خود توره س در مقابل دروازه خالی بود تا گلی بزند ... یا حداقل ضربه ای ...

۳۰.دومنک بازیگر آماتور وحرفه ای تئاتر

در مسابقه فرانسه و مکزیک گفته شده اما نویسنده محترم چون قطعا با غرض نوشته است جمله را عوض کرده و کاملش این است ... : دومنک در دوران بازیگری برای تیم هایی نظیر پاری سن ژرمن در خط دفاعی به میدان می رفت. دومنک همچنین به صورت غیرحرفه ای به بازیگری تئاتر نیز مشغول است و نیز علاقه فراوانی به ستاره بینی دارد... اگر همین جملات را دوستان دیگری می گفتند از سواد و اطلاعات و عشق آنها چه تعاریفی که نمی کردید و حال که من می گویم اینگونه به سخره اش می گیرید ... می دانید چرا ؟ چون کاری به گفته های من و جملات کاری و شغلی من ندارید ... شما فقط می خواهید فحش بدهید و من هدفی هستم برایتان.

۳۱.جالبه بدونید كه این دو تیم اولین بازی جام جهانی در اولین جام جهانی رو انجام دادن ... البته نه این دو تیم. بازیكناشون فرق داشتن

بله ... بازهم جمله را ناقص نوشته اید و حتما در این کارها عمدی دارید ؟ ندارید ؟ جمله کامل این است ... : اولین مسابقه تاریخ جام جهانی فوتبال در تاریخ ۱۳ جولای ۱۹۳۰ ( ۲۳ تیر ۱۳۱۰ ) در ورزشگاه پوکتیوس از شهر مونته ویدیو برگزار شد و جالبه بدونید كه این ۲ تیم اولین بازی جام جهانی در اولین دوره جام جهانی رو انجام دادن ... البته نه این بازیکن ها .اون موقع مسلمه که بازیكناشون فرق داشتن ... و اگر نوشتن این جملات ناقص برای فرافکنی از سوی روزی نامه نگاران محترم غرض نیست ... پس چیست؟

۳۲.از نظر ران هم در نظر بگیریم. ران بازیكنان هندوراس خیلی بزرگتره

بازهم مربوط به همان تنه زدن به بازیکنان تیم ملی هندوراس که جمله را کاملا ناقص و بی سر و ته نوشته اند.

۳۳.خوب الان ۲ تیم باید هر كدوم ۵ تا پنالتی بزنن.باید بگم كه هر تیمی كه پنالتی ها رو ببره یعنی اینكه بازی رو برده و هر تیمی هم كه ببازه یعنی اینكه بازی رو باخته

اگر این جمله را با سند و نوار گزارش من به من بدهید ... نقدا ۱۰ میلیون تومان به شما جایزه می دهم ... !! ؟ آنها که قلم به دست می گیرند و شرافت خود را به هر چیزی می دهند از من هم بی سواد تر نیستند ...؟

۳۴.مسی حرکت میکنه .. مسی ضربه میزنه .. مــــسی .. ولی مسی گل نمیزنه !!!

فکر کنید لیونل مسی پابه توپ شده ... یک نفر را دریبل زده ... نفر دوم را ... بعدا با مثلا دنی آلوز یک و دو کرده ... دوباره توپ را گرفته ... نفر سوم را هم دریبل زده و حتی دروازه بان را ... ولی نتوانسته گل بزند ... توپ به تیر دروازه خورده ... بیرون رفته ... یا یک مدافع از روی خط توپ را برگشت داده است ... چگونه این صحنه را گزارش می کنید ؟ لطفا به من آموزش بدهید.

۳۵.مسی مسی گل میزنه ... توز توز گل میزنه!

در دید ناقص از پشت مونیتور زننده گل اشتباه گرفته شده و این جمله بیان گردیده است ... من در طی سال هایی که مسی و ته وز در تیم ملی آرژانتین حضور داشته اند این مسابقات را گزارش کرده ام :

۱ سال ۱۳۸۹ Argentina Mexic ۳ ۱ World Cup

۲ سال ۱۳۸۹ Argentina Nigeria ۱ ۰ World Cup۳

سال ۱۳۸۸ Argentina Peru ۲ ۱ W C Qualifier۴

سال ۱۳۸۷ Argentina Brazil ۰ ۳ Copa América۵

سال ۱۳۸۷ Argentina Colombia ۴ ۲ Copa América

در هیچکدام از مسابقات فوق لیونل مسی برای تیم ملی آرژانتین گل نزده است اما در مسابقه با مکزیک در جام جهانی ۲۰۱۰ کارلوس ته وز ۲ گل زد که روی یکی از گل ها نام گلزن را اشتباه گفتم ...اما با فاصله ای به مدت ۲ ثانیه تصحیح کردم ... می دانید یعنی چه ؟ یعنی مرا باید اعدام کرد ...

۳۶.یه اشتباه .. اشتباه مرگ بار .. بله .. مرگ مکزیک نزدیک میشه در این مسابقه

در همان مسابقه تیم ملی آرژانتین با مکزیک حتما یادتان هست که بازیکن شماره ۳ تیم ملی مکزیک به نام کارلوس سالسیدو ... چه اشتباهی کرد ؟ و موجب گل اول تیم ملی آرژانتین شد؟ آیا با اشتباه او مرگ تیم مکزیک نزدیک نشد ؟ سالسیدو که الان در یک تیم باشگاهی کشورش بازی می کند در آن زمان عضو تیم آیندهوون هلند بود و ۹۰ بازی ملی داشت . اشتباه از چنین بازیکنی را اگر به واژه ی مرگبار تشبیه نکنیم ... پس چه کنیم ؟

۳۷.حالا دیگه مکزیک نمیتونه کمر راست کنه

آیا مکزیک در آن مسابقه کمر راست کرد ؟ یا با کمری شکسته جام جهانی فوتبال را ترک نمود ؟

۳۸.حرکت توپ رو ببینید : قشنگ در آغوش دروازبان قرار می گیره

تصویر زیبایی که حتما اسلوموشن بوده و این جمله زیبایی تصویر را بیان می کرده و هنرنمایی دروازه بان را ... و اگر سوتی است ... حتما بازهم خواهم گفت ...

۳۹.یه گل مسی داد به توز .. و حالا توز باید دنبال این باشه که یه گل بده به مسی

در همان مسابقه آرژانتین با مکزیک ... حتما یادتان هست که مسی چه پاس زیبایی به ته وز داد که منجر به گل شد ... و معمولا این اتفاق می افتد که فوتبالیستی حتی از نوع محلی و کودکستانی هم وقتی هم تیمی اشان پاسی به او می دهد ... دلش می خواهد – اگر مبنای تاکتیکی تیم اجازه دهد – پاسخی به هم تیم خود بدهد ... صدها و هزارها مثال می توان در این باره زد ... بهترین مثال بازی ایران با کره جنوبی در سال ۱۹۹۶ در دوبی است که خداداد عزیزی و علی دایی پاسکاری های همدیگر را تلافی کرده و ۶ گل به اتفاق تیم ایران به کره زدند ...

۴۰.هلند تنها رقیب جدیش برزیله البته اسلـواکی هم تیم نــاجدی نیسـت

بررسی دوره حذفی تیم ها تا قبل از فینال جام جهانی ۲۰۱۰ بود و اصلا گزارشی در کار نبود و در یک برنامه تحلیلی بود که گفتم هلند تا قبل از رسیدن به فینال تنها رقیبش برزیل است و اسلواکی هم چندان راحت و ناجدی و غیر آسان و سخت نیست ... البته هلند تیم اسلواکی را به سختی ۲ ۱ برد ... برزیل را هم ۲ ۱ برد ... اروگوئه را ۳ ۲ برد ...و در فینال ۱ ۰ به اسپانیا باخت .البته شاید کلمه ناجدی ثقیل و ناآشنا و سنگین باشد ولی غلط و سوتی نیست ... هست ؟

۴۱.مــارادونـا فعــلا سگرمـه هاش تو همه تا ببینیم در جریان بازی چه خواهند کرد

در جام جهانی ۲۰۱۰ و در مسابقه آرژانتین با مکزیک گفته شده و بین دو نیمه که تیم آرژانتین فقط با اشتباه مرگبار مکزیکی ها ۱ ۰ پیش افتاده بود اما جریان بازی چندان به نفع آنها نبود ... در پایان بازی آنها ۳ ۱ مکزیک را بردند...و من ایراد این جمله را نفهمیدم در چیست هر چند جمله ی بالا ۲ غلط در نوشتار دارد که مربوط به من نیست .... درستش که گفته شده این است ... :

باید منتظر نیمه دوم باشیم و ببینیم که راه راه پوشان آمریکای لاتین چه نتیجه ای خواهند گرفت ... مــارادونـا فعــلا سگرمـه هاش توو همه ... تا ببینیم در جریان بازی چه خواهد کرد ...؟

۴۲.بعد از شوت سرکش Teves , مارادونا مثل یه تماشاگر مثل یه طرفدار مثل یه فوتبالیست خوشحال میشه

گل زیبای کارلوس ته وز در جام ۲۰۱۰ به مکزیک را در ذهن خود بیاورید ... شوتی که به مکزیک در نیمه ی دوم زد ... گل محشری که او زد هر مربی بزرگی را مثل یک تماشاگر ... مثل یک طرفدار ...و مثل یک فوتبالیست ... خوشحال می کرد ... من که آن بازی را گزارش می کردم با آن گل به وجدی بی نهایت درآمده بودم تا چه برسد به مربی آن بازیکن که مارادونا بود و همه می دانیم چه حس و غروری به تیم ملی کشورش داشت و دارد ...

۴۳.توپ رو با بادکنک اشتباه گرفته

نمی دانم از کدام بازی گرفته شده ولی احتمالا در توصیف راحت بازی کردن یک فوتبالیست با توپ بوده که به آرامش و توانایی تکنیکی او اشاره کرده ام و بازهم در چنین حالت هایی خواهم کرد چون هیچ اشتباهی ندارد ...

۴۴.فشار که روی دروازه تیم آرژانتین بیاد این تیم وا میده

بله ... این غلط است ؟ ندیدید وقتی در مسابقه آرژانتین با آلمان با فشاری که به دفاع تیم مارادونا وارد شد چگونه وا دادند و ۴ ۰ به رقیب همیشگی اشان در جام جهانی باختند ؟آن دوست محترمی که بعد از مسابقه آرژانتین با مکزیک از این حرف به خنده و استهزا وادار شدند ... آیا بعد از بازی با آلمان توانستند بفرمایند این خیابانی بیچاره گفت که اگر فشار روی دفاع آرژانتین بیاد چه بلایی سرش میاد ؟یادتان هست آلمان ها فقط در ۲۰ دقیقه پایانی ۳ گل مرگبار به آرژانتین زدند ؟

۴۵.سبک بازی او جون میده برای بازی در تیم آرژانتین

در دقیقه ۷۹ مسابقه آرژانتین با مکزیک وقتی Jonas GUTIERREZ به بازی آمد این جمله را گفتم ... واقعا آنهایی که این بازیکن را می شناسند و می دانند که در تیمی چون نیوکاسل انگلستان حضور دارد اذعان دارند که با سبک (خشن – فانتزی با تکنیک – قوی) واقعا برای بازی در تیمی چون آرژانتین جان می دهد... غیر از این باشد میشود مثل بازیکنی چون Sebastián Soria که سبک بازی و هنرش در تیم ملی قطر از بین رفته و کاملا قطری و آسیایی شده است !!

۴۶.یه دریبلی میزنه که تو گل کوچیک هم نمیشه از این دریبل ها زد

هزار بار هم بخوانید می توانید ایرادی در این جمله به جز کم لطفی نویسنده محترم پیدا کنید ؟

۴۷.توپ به وسط زمین میره

در بعضی دقایق توپ به خارج میره ... به اوت میره ... به کرنر میره ... به گل میره .... خب بعضی وقت ها هم به وسط زمین میره دیگه ... واقعا فکر می کنم اکثر این جملاتی که از من به عنوان سوتی مطرح شده خودش یک سوتی مطبوعاتی است برای همه همکاران محترمی که شاید تصور می کنند خیلی و بازهم خیلی می دانند...!!

۴۸.واقعا عجیبه که در تهران ما الان هوا گرمه اما در افریقا الان هوا سرده

اجازه بدهید چون خودم از کودکی عاشق جغرافیا بوده ام این توضیح را بدهم :

روز اول تیرماه قطب شمال بیش از هر زمان دیگر (به اندازه ۲۳.۵ درجه) بسوی خورشید متمایل است و نور خورشید فقط به برخی از سرزمینهای نیمکره شمالی عمود می تابد.این روز طولانی ترین روز در نیمکره شمالی است و به آن انقلاب تابستانی می گویند.روز نخست دیماه قطب شمال بیش از هر زمان دیگر (به اندازه ۲۳.۵ درجه) از خورشید دور است و نور خورشید به هیچ نقطه ای از نیمکره شمالی عمود نمی تابد.این روز کوتاهترین روز در نیمکره شمالی است و به آن انقلاب زمستانی می گویند.زمانی که در نیمکره شمالی انقلاب تابستانی است، درنیمکره جنوبی انقلاب زمستانی اتفاق می افتد.یعنی فصول در نیمکره شمالی با آنچه در نیمکره ی جنوبی رخ می دهد کاملا برعکس ومتفاوت است ... شما بگویید ... تهران کجاست ؟ و افریقای جنوبی کجا ؟ البته جمله ی مرا نیز کامل در این مطلب نیاورده اند و گرنه این توضیحات را حتی در متن گزارش هم گفته ام که خوشبختانه مدارک همه موجود و ثبت شده است .

۴۹.کریم انصاری فرد هیچ نسبتی با برادران انصاری فرد نداره!بخصوص با محمد حسن

بله گفته ام ... اما آن کلمه بخصوص را نویسنده محترم اضافه کرده اند ... جمله اصلی این است :کریم انصاری فرد هیچ نسبتی با برادران انصاری فر نداره و با محمد حسن که همه او رو می شناسیم ...

۵۰. ۵ حلقه المپیک نمادی از رنگ پرچم همه کشورهای دنیاست

خیلی ها فکر می کنند ۵ رنگ حلقه های المپیک نمادی است از رنگ قاره ها !! مگر قاره ها رنگ هم دارند ؟ اطلاق رنگ سیاه به آفریقا ( سیاهپوستان) ... زرد به آسیا ( زردپوستان) ... قرمز به آمریکا( سرخپوستان) ... سبز به اروپا( برای سبزی و خرمی ) ... و آبی به اقیانوسیه ( برای دریا و آسمان و ...) عین نژادپرستی و بر خلاف ایده ها و آرمان المپیک است ... این غلط پنداری و اشتباه عجیبی که در ایران نسبت به حلقه های المپیک می شود زاییده ی نگاه غلطی است که رسانه های ناآگاه ما به مردم می دهند... حتی یکی از روسای کمیته ملی المپیک ایران هم همین اشتباه را می کرد و همه جا از رنگ قاره ها می گفت !!... مگر ما در هر سال چقدر درباره المپیک و ایده های کوبرتن ( معلم فرانسوی خالق این ایده ) حرف می زنیم ؟ چقدر از شعار و شعور المپیک می دانیم ؟ بله عزیزم ... درست گفته ام و طبق اندیشه و فلسفه ی المپیزم آن پنج حلقه نمادی است از همه ی رنگ هایی که در پرچم کشورهای جهان موجود است و در زمینه ی سفید رنگی طراحی شده تا نمادی باشد از اتحاد و دوستی هر یک از کشورهای عضو کمیته بین المللی المپیک و نه قاره ها ... نهضت المپیک نمادهای بسیاری دارد که بیشتر آنها نشاندهنده ایده های کوبرتن هستند. معروفترین نماد در این میان حلقه های المپیک است. این پنج حلقه در هم بافته شده نمادی از اتحاد میان پنچ قاره است و نه رنگ آنها .این پنج حلقه در پنج رنگ روی زمینه سفید در پرچم المپیک کشیده شده اند. رنگ های سفید(رنگ زمینه)، قرمز، آبی، سبز، زرد و سیاه بگونه ای انتخاب شده است که هر کشوری حداقل یکی از این رنگ ها را در پرچم ملی خود دارد. پرچم المپیک در سال ۱۹۱۴ انتخاب شد، اما اولین بار در آنتورپ، ۱۹۲۰برافراشته شد. این پرچم برای هر یک از جشنهای بازیها برافراشته می شود. من واقعا از دوستان مطبوعاتی خودم خواهش می کنم در این باره ها اگر اطلاعاتشان ناقص است ... کمی مطالعه کنند ... به خدا هرچه بخواهید روی اینترنت هست ... فحش دادن به من در اینتر نت و روزنامه هایشان سواد آنها را زیاد نمی کند ...

۵۱.پرتغال ۱ بازی ۱ امتیاز،ساحل عاج ۱ بازی ۱ امتیاز،کره شمالی ۰ بازی ۰ امتیاز،برزیل ۰ بازی ۰ امتیاز

بله این عبارات را گفته ام و جدول گروه هفتم جام جهانی ۲۰۱۰ را بعد از اولین مسابقه گروه که بین پرتقال و ساحل عاج برگزار شد را خوانده ام ... چه ایرادی دارد ؟ مردم محترم و داوران با انصاف مطبوعاتی قضاوت کنند ... آن موقع هنوز برزیل و کره شمالی بازی نکرده بودند ...و صفر بازی و صفر امتیاز داشتند ...

۵۲.صد هزار نفری که در استادیوم نشسته اند،نشان دهنده ی امنیتی است که در کشور وجود دارد

در فینال جام حذفی ایران و در سال ۱۳۸۹ یکصد هزار نفر در ورزشگاه آزادی می نشینند و مسابقه را می بینند ... اگر از سربازان و نیروهای نظامی ای که امنیت آن مسابقه و سایر بازی ها را تامین می کنند تشکر نکنیم ... خودمان را گول نزدیم ؟ آیا تشکر از سربازانی که در سرما و گرما نه حقوقی می گیرند و نه لباس مناسبی دارند و نه خوابگاه و امکانات خوبی دارند ولی جان و مال ما را در ورزشگاه ها حفظ می کنند سردمداری از حکومت و مخالفت با مردم است ؟ آیا برادر شما ... پسرعموی شما ... پسر خاله شما ... همسایه شما به سربازی نرفته ؟ آنهایی که در ورزشگاه ها هستند ... همان هایند که هر تهمتی را تحمل می کنند ... اما درباره آنهایی که فکر می کنند تشکر از صد نفر سرباز یعنی که من مامور مخفی اطلاعات و سپاه هستم یک خبر نقل کنم از سایت بی بی سی فارسی :

وزیر دفاع بریتانیا به نمایندگان پارلمان این کشور گفته است که اگر نیاز باشد، برای حفظ امنیت برگزاری مسابقات المپیک لندن در سال ۲۰۱۲ از موشک های زمین به هوا استفاده خواهد شد.فیلیپ هاموند این اظهارات را پس از آن مطرح می کند که گزارش هایی در آمریکا مبنی بر نگرانی در مورد برنامه های حفظ امنیت در بازیهای المپیک لندن منتشر شده است.روزنامه بریتانیایی گاردین در این مورد نوشته است که دولت آمریکا در مورد امنیت این بازی ها نگران است و قصد دارد در حدود هزار نفر از نیروهای خود شامل ۵۰۰ مامور پلیس فدرال آمریکا را در زمان برگزاری بازی ها به لندن اعزام کند. این در حالی است که مقام های وزارت کشور بریتانیا می گویند به طرح های امنیتی خود "اطمینان کامل" دارند.در سال های اخیر استفاده از نیروهای امنیتی کشورهای دیگر برای کمک به افزایش امنیت بازهای المپیک مرسوم بوده است، اما مسئولیت اصلی حفظ امینت بازی ها به عهده کشور میزبان است.پیش از این الیسون گفته بود که برای حفظ امنیت بازی های سال ۲۰۱۲ به ۱۲ هزار نیروی پلیس در سراسر بریتانیا نیاز است، و در عین حال از ۱۰ تا ۱۵ هزار نیروی امنیتی دیگر که توسط شرکت خصوصی امنیتی G۴S استخدام می شوند، هم استفاده خواهد شد.

و اگر همین جملات درباره تامین امنیت مسابقات داخلی از قول من گفته شود ... مرا تبدیل به یک آدم که هر روز با سران نظام فالوده میخورم خواهد کرد !!

۵۳.باقری استپ سینه رو اومد اما نتونست ادامه بده

نشنیده اید که فلانی چه افه ای اومد ؟ چه چشمه ای نشون داد ؟ چه حرکتی زد ؟ کریم باقری هم در آن لحظه افه استپ سینه را آمد اما نتوانست ادامه دهد .

۵۴.اتسو با کریمی صحبت میکنه،چیکار میخوان بکنن اونجا؟دارن نقشه اش رو میریزن اونجا

خب عزیز من این جملات را با فاصله بخوان ... چه ایرادی دارد ...؟ ما در هنگام گزارش مسابقات فوتبال حتما نباید مثنوی مولوی را بخوانیم !!

۵۵.باز شاهدیم که صندلی های بی گناه ورزشگاه به زمین پرت میشه

این هم سوتی است ؟ واقعا ؟ اگر در باخت تیم های فوتبال این صندلی ها مقصرند ... بگویید تا من هم بعد از باخت در مسابقات ملی میکروفون و هدفون و صندلی ام را به وسط میدان پرتاب کنم و ناتوانی فوتبالیست ها و مربیان را در فحش دادن به صندلی و داور و گزارشگر و ... تلافی کنم ...

۵۶.افرین علیرضا محمد،افرین.واقعا یکبار دیگه با صراحت میگم،افرین علیرضا محمد

شهرآورد شصت وپنجم .... مسابقه ای بود که من این جمله را گفته ام ... جمله ای در تعریف از یک حرکت انسانی ... یک بازیکن استقلال که خارجی هم بود که به عمد یا سهو روی زمین می افتد و یک بازیکن از ایران به او درس می دهد که ای دوست رقیب خارجی من“ سلامت تو برای من از هزار گل که به دروازه تو بزنم مهم تر است پس توپ را به بیرون می زنم تا تو برخیزی و همه چیز را باز هم جوانمردانه و پایاپای دنبال کنیم. اگر این حرکت انسانی آفرین ندارد پس اجازه دهید یک بار دیگر شهرآورد چهل و نهم و کتک کاری فوتبالیست های خودمان را نمایش دهیم تا به خودمان ببالیم. و می دانید چرا وقتی علیرضا محمد آن توپ را به بیرون زد ۶۰ هزار طرفدار این تیم فریاد اعتراض سر دادند و اندکی کم شمار بودند که او را تشویق کردند؟ من به شما قول می دهم اگر این اتفاق در اولدترافورد یا سن سیرو یا نیوکمپ و در حساس ترین مسابقه اروپایی ها شکل می گرفت بی گمان هزاران نفر برای بازیکنی به نام علیرضا محمد می ایستادند و کف می زدند که همه چیز در ورزش را گل و پیروزی ندانسته است ... شما می گویید من چون خودم را معلم اخلاق می دانم این چیزها را نگویم؟ باشد قبول ای جوانان“ ای بچه ها“ ای فوتبالیست ها“ بزنید“ لگدها را به هم“ سنگ ها را به شیشه و بشکنید هر چه حرمت و انسانیت است. پاره کنید هر چه پرده عفاف و حیا و مهربانی است.

عیبی ندارد اگر شما وقتی تیم تان برد یا باخت یا مساوی کرد در هر حالت به جواد خیابانی و عادل فردوسی پور در ورزشگاه ها فحش بدهید چون اصلاً اخلاقیات مهم نیست ... و اگر مهم بود این همه افتضاح در همین چند سال اخیر در فوتبال ایران پیش نمی آمد ...؟ راستی فکر کرده اید این عزیزانی که در فضای مجازی به همه چیز و همه کس فحش می دهند همان هایی هستند که در ورزشگاه ها می نشینند و فوتبال نگاه می کنند ؟ یا همان هایی هستند که در خیابان ها با اتومبیل های پدر و مادرشان ویراژ می دهند ؟ امان از روزی که یک راننده بینوای تاکسی و مسافرکش با یک پیکان یا پراید جلوی آنها بپیچد ... راستی می توانید در ژاپن ... در چین ... در امارات ... در قطر ... در هر جا... پیرمردی را پیدا کنید که توسط جوانان کشورش به شدت کتک بخورد و به او بخندد؟

۶ به خدا از ماست که بر ماست ...الان دیگر عرب های خلیج فارس مارمولک و سوسمار نمی خورند ... الان بوی بد نمی دهند ... الان آنها در بهترین خانه ها و هتل ها و باشگاه ها و ورزشگاه ها و پاساژها و مغازه ها و بیمارستان ها و داروخانه ها و رستوران ها و خیابان ها و جاده ها و فرودگاه ها و ... حضور دارند ... بهترین و لذیذ ترین غذاها را می خورند ... بهترین مدارس و دانشگاه ها را برای کودکانشان ساخته اند ... برای تحصیل جوانانشان در آکسفورد و سوربن و کمبریج و ... زار نمی زنند و خوش بو ترین عطرها و ادکلن ها در کیف و جیبشان است ... و من و تو این جا بر سر اینکه چرا من در یک گزارش به جای های گفته ام هوی به سرو کله خودمان می زنیم و ادعا می کنیم که دنبال دمکراسی هستیم ... اگر دمکراسی این است که مهران مدیری را بخاطر هنرش فحش باران کنیم ... اگر دمکراسی این است که محمد نصرتی را بخاطر یک اشتباه بخشیدنی اش به اندازه ی یک قتل جریمه کنیم ... اگر دمکراسی این است که حمید استیلی را به خاطر دو تا توپی که فورواردهای تیمش گل نگرده اند یا دروازه بان هایش خورده اند فحش می دهیم ... اگر دمکراسی این است که یک مسئول دولتی به یک نماینده مردم در مجلس با مشت به صورتش بکوبد و هیچ نگوییم ... اگر دمکراسی این است که هزاران نفر از دانش آموزان مدارس را در صف اعتیاد ببینیم و ادعا کنیم که اصلا معتادی در مدارس نداریم ... اگر دمکراسی این است که مادر پیر و فرتوت من یا عادل یا مزدک یا پیمان یا هر یک از ما و اصلا فقط من در ورزشگاه ها با هجمه تلخ و بیرحمانه ی دمکرات ها و نمایندگان ادب و متانت و فرهنگ و شعور و ... فحش بخورد و بدترین دشنام ها را نثارش کنید ... من این دمکراسی را که شما دم از آن می زنید نمی خواهم ...

در این کشور هنرمند ی به سایر هنرمندانش تهمت فاحشه گی می زند و کسی چیزی نمی گوید به جز اینکه چند فحش نثارش می کنند ... از بین همان هایی که این هنرمند آنها را فاحشه خوانده – با تاسف – چند نفر پیدا می شوند که به این هنرمند دوباره توهین هایی دیگر می کنند که بیا و ببین ...

یک هنرپیشه در یک برنامه تلویزیونی به یک هنرپیشه دیگر توهین میکند و لقب مارلون براندویی او را به تمسخر می گیرد و فقط فحش می شنود ... همان دیگری که مورد تمسخر قرار گرفته است به این دیگری تهمت می زند و فلان و بهمان می گوید که برو و بخوان ...

آن یکی کارگردان مولف سینما بعد از عروسی با شکوهی که برای خوبان و فقرای آفریقا و سربازان به جبهه رفته می گیرد و به اپیزودهایی از دستفروشی در خیابان و هنرمندی های حاجی آقای آکتورش در مقابل دوربین سینماتوگراف به ما توصیه می کند که اگر نیت صد ساله داریم با سینما آدم تربیت کنیم و با جنسی از فلسفه و عشق به دنیای مورچگان موریس مترلینگ هم طعنه می زند ... و او را هم فحش می دهیم ! البته من هنوز هم عاشق کارهای اویم و هنوز هم وقتی فیلمی چون بایکوت یا نوبت عاشقی را می بینم فقط اشک می ریزم.

یک نفر بود که او را بیشتر از همه دوست داشتم ... اسمش ابراهیم حاتمی کیا بود ... هنوز هم دوستش دارم ... من همه ایرانیان را دوست دارم ... اما وقتی فیلم های مهاجر – بوی پیراهن یوسف – از کرخه تا راین – آزانس شیشه ای و ... را می بینم ... نمی توانم بنشینم و باید بایستم و به احترام شخصیت فیلم هایش که همه آنها را در سالهای قبل و در کشورم و در اطرافم به یاد دارم ایستاده به تماشا باشم ... اما چه شد که ابراهیم بت شکن ما در این سینمای زهوار در رفته به نامه نگاری در مطبوعات بر علیه دوستان خود مشغول شد ؟

بگذارید هر کسی کار خودش را بکند ... چرا اینقدر سرمان را به کار دیگران فرو می کنیم ؟ چرا اینقدر گستاخ و فضول شده ایم ؟ چرا باید بدانیم همسایه امان چند بار به سینما رفته یا همسرش با چند نفر حرف زده است ؟

چرا معلمی با فرهنگ که در چند روزنامه و مجله به کار فرهنگی مشغول است و انصافا هم نوشته هایش خواندنی است – حسین معززی نیا باید با حاتمی کیا به جنگ قلمی وادار شود ؟ چرا هر کسی نمی تواند کار خودش را بکند و راه خودش را برود و اگر با کسی اختلاف نظر داشت با آرامش و متانت با او حرف بزند و مشکل را برطرف کند ؟ چرا همه ش جنگ و فحش است و تهمت ؟ چرا همه ش توهین است و پرده دری و پته همدیگر را بر روی آب ریختن ؟

واقعا نقش مطبوعات در سالم سازی محیط ورزش این است که اینهمه گاف و سوتی از من بگیرند ؟

این کلمه سوتی از کجا وارد فرهنگ ما شد ؟ گاف چطور ؟ در سایت معروف سینمایی IMDB برای هریک از فیلم های سینمایی جهان چند ردیف Goofs گرفته می شود که به اشکالاتی در میزانسن و کارگردانی و راکورد صحنه و فیلمنامه و ... مربوط می شود . نه توهینی ... نه فحشی ... و چرا ذکر اشتباهات ما – اعم از گزارشگر و تهیه کننده و کارگردان و بازیگر و ... – همه با فحش است ؟

آیا واقعا فرهنگ ایران و ایرانی همان است که در یك برنامه آنور آبی به نام بفرمایید شام به نمایش در می آید ؟ آیا در این برنامه ایرانی ها به اجبار آبرو یا شاید سانسور با یکدیگر مدارا نمی کنند ؟ آیا بدتر از آنی هستیم که در این فیلم می بینیم ؟ آیا کامنت های بینندگان همین برنامه را در اینترنت می خوانید ...؟ آنها که از IRIB برنامه پخش نمی کنند تا عده ای فکر کنند ما همه ی حق و میراثشان را داریم میخوریم !!

۸ دو سال قبل یکی از دوستان فرهیخته که خیلی از نوشته های سینمایی و سایت فرهنگی اش را دوست دارم در جایی و در نقد گزارش های من نکته ای نوشته بود ... در پاسخش از اینگمار برگمن که بعضی از فیلمهای این کارگردان فقید سوئدی را بارها دیده ام ( مثل فانی و آلکساندر سونات پاییزی چهره به چهره توت فرنگی های وحشی ساعت نحس مصائب آنا و ... ) نوشتم و مجددا ایشان برای پاسخ به من تیتر زد که : وقتی جواد خیابانی هم از برگمان مثال میزند !! یعنی این هنرمند دانا و توانای کشور من... از من ... که هموطنش هستم انتظار داشت مثلا فقط به فیلم های فارسی دهه ۴۰ قانع باشم !! و برایش عجیب بود که چرا من باید از سینما بگویم ...؟

یک روز یکی از روسای فدراسیون ها در برنامه ای به من گفت : حالا دیگر یک بقال یا نانوا هم درباره ی فوتبال نظر می دهند ! به ایشان گفتم شاید در این کشور حدود ۱۰ هزار نانوا و صدها هزار بقال وجود دارد ... آیا آنها حق اظهار نظر درباره تیم ملی فوتبال کشورشان را ندارند؟ به همین خاطر هیچگاه نخواسته ام مانع اظهار نظر هر یک از دوستان مطبوعاتی درباره ی کارهای من و حتی تک تک مردم عزیز – اما نه خوب ! – کشورم بشوم ... ولی چرا فحش ؟ نمی شود با ادب و متانت با هم حرف بزنیم ؟ شما از من خوشتان نمی آید چرا به مادرم فحش می دهید ؟ داور آن مسابقه آن پنالتی را ندید چرا به همسرش فحش می دهید ؟ برایم جالب است که مثلا در سایت اینترنتی .... به خاطر گل زدن یا نزدن رونالدو یا مسی به همدیگر فحش می دهند !! یعنی دو جوان ایرانی که یکی طرفدار بارسلوناست به دیگری که طرفدار رئال مادرید است فحش رکیک می دهند و سایت محترم هم همه ی کامنت ها را منتشر می کند !! من نمی دانم اگر مسی و رونالدو این قصه را بدانند چه عکس العملی خواهد داشت .

شما دوستان من ... شما عزیزان من ... اگر من اشتباه می کنم کمکم کنید ... اگر من که ۴۰ سال است در این ورزش هستم و ۲۰ سال است که درباره هنر و ورزش کار میکنم نتوانم از سینما و فوتبال و موسیقی و شعر و نقاشی و ... بگویم چرا شما که فقط ۲۰ سال داری یا کمتر ... باید از هر چیزی بگویی و بنویسی ؟ مگر شما پیرو حرکتی نبودید که دمکراسی و آزادی می خواست ؟ آیا اگر واقعا شما آزاد شوید هر کدامتان به دیکتاتورهای خونخواری شبیه نخواهید شد که در حکومت رایش سوم و شیلی و رومانی و لیبی و تونس و ... سرنگون شدند ؟ من ۲۰ سال در این کشور معلم بودم و هستم ... ده ها و صدها دانش آموز و دانشجو داشته ام ... اگر من بیسوادم ... حتما تو هم هستی و مگر من معلم تو نبوده ام ؟ از من چه آموخته ای ؟ ادب ؟ فحش؟ دروغ؟تهمت؟راستی؟درس؟علم؟ کدامیک را ... ؟ از دانش آموزان و یا دانشجویانی که در طی این ۲۰ سال اخیر با من بوده اند خواهش می کنم آنچه از من به یاد دارند را بنویسند؟ به کدامیک گفتم برو معتاد شو ...؟ به کدامیک گفتم برو هرزه شو ...؟ به کدامیک گفتم به پدر و مادرت بی احترامی کن ؟ و آیا می دانید این روزها ودر کلاس مدرسه و دانشگاه ماندن و با بی ادبی و گستاخی موجود در جامعه و کلاس ها درس دادن واقعا سخت ترین شغل است ؟

اگر جواد خیابانی نتواند از اینگمار برگمان مثال بزند باید تعجب کرد و ناراحت شد ... من خودم وقتی امیر پوریا و امیر قادری و حسین معززی نیا و حمیدرضا صدر از فوتبال و ورزش می گویند لذت می برم ... شما چرا وقتی من از سینما بگویم یا از آخرین دلنوشته های شاملو و سهراب و فروغ و ... حرف می زنم مرا مسخره می کنید ؟چرا باید دانش ذهنی خودم را که برای خودم کسب کرده ام برای فخرفروشی به بازار ببرم ؟ آیا مهم است که بگویم در ۱۰ سال اخیر مسابقه فوتبال مهمی نبوده که زنده یا غیرزنده از تماشای آن محروم مانده باشم ؟ آیا دوستان مطبوعاتی من در سفرهای خارجی ندیده اند که من در کنار سوغات برای خانواده ممکن نیست که از فیلم و کتاب و موسیقی مربوط به آن کشور گذشته و همیشه بخاطر این چیزها ده ها کیلو اضافه بار داشته ام ؟ و تا به حال به کدامیک از همکاران مطبوعاتی بعد از نقدهای منصفانه و نامنصفانه اشان زنگ زده ام و الفاظی رکیک برایشان به کار برده ام ؟هر چه دلشان خواسته به درست و غلط نوشته اند و من معمولا بی پاسخ .... بی پاسخ نه برای اینکه پاسخی نداشته باشم ... بلکه برای اینکه همیشه از حاشیه و جنجال به دور بوده ام و اگر اینها را می نویسم می بینم نسل ما در حال تغییر است و کودکی که در سال ۱۳۷۶ فقط دو سال داشت اینک به جوان بالغ ۱۸ ساله ای تبدیل شده که شاید نمی داند ما همراه با عادل و پیمان و مزدک و جناب علیفر و رضا جاودانی و سهراب کرده و هادی عامل و آقای بنکداران و بیژن خراسانی و بهزاد کاویانی و مجید عباسقلی و مهدی یعقوبی و مازیارناظمی و مهدی اسلامی و عنایت آتشی و داریوش کاووسی و جوادطبسی نژاد و علی جوادی و حسین ذکایی و مهدی شکری و مرحوم حافظی و جناب ارمنده و نیما عطاران و گلمکانی و بیژن شادمهر و .... و.... و .... چه سختی ها کشیدیم تا به اینجا رسیده ایم .

الان هنوز هم خیلی ضعیف هستیم . الان وقتی به تلویزیون الجزیره نگاه می کنم که در ۱۳ شبکه اصلی اش بعضی شبها ۱۳ مسابقه فوتبال را با حضور گزارشگر در محل و مجری و کارشناسان بزرگ فوتبال دنیا پوشش می دهد احساس می کنم آنها مستحق برگزاری جام جهانی هم هستند .

۹ وقتی مدیران باشگاه های ما می آیند و در مقابل مردم دروغ می گویند ... وقتی مدیر باشگاهی با مربی فوتبالی در مقابل میلیون ها نفر به یکدیگر فحش می دهند از این نوجوانی که ۱۴ سال سن دارد و هنوز چیزی را به نام عشق نیاموخته و یا نگذاشته اند که بیاموزد همین می شود که شده ... آن نوجوان را چگونه بگوییم در ورزشگاه ها فحش ندهد وقتی مدیر تیمش ... مربی باشگاهش ... کاپیتان بزرگش ... گلزن تیمش و همه و همه و همه به همدیگر فحش می دهند ؟ واقعا از ما برما نیست ... ؟ دیالوگ های فیلم گوزن ها را یادتان هست ؟

وقتی برنامه زیبای تلویزیونی QUELLI CHE IL CALCIO را در شبکه rai due که با کارگردانی Celeste Laudisio و اجرای شگفت انگیز خانم Simona Ventura هر یکشنبه ها می بینم از خودم متنفر می شوم که چرا آنها فقط به این خاطر که امکاناتش را دارند می توانند و ما چون اسیر همین دعواها و بگو مگوهای خاله زنکی شده ایم نمی توانیم!!

نکته ی جالب تر در این جاست که من کمترین اطلاعاتی از زبان ایتالیایی ندارم و خیلی وقت ها با تلفن منزل به ایتالیا زنگ می زنم و از چند دوست ایرانی که در آنجا هستند و این برنامه را می بینند می خواهم که به من بگویند آنها در برنامه چه می گویند ؟ و آنگاه من می شوم کسی که دیگر فوتبال را دوست ندارد یا مطالعه نمی کند یا بیسواد است یا عاشق فوتبال نیست یا فقط مشغول پول درآوردن است ..

یک بار به اتاق کار من بیایید ... اگر چیزی جز کامپیوتر و نوار فوتبال و شبکه های ماهواره ای درباره ورزش و فوتبال و ... پیدا کردید مرا اعدام کنید ...و ... برای استحضار آن دوست محترمی که در مطلبی نوشته بود یکی از طرفداران تیم استقلال آپارتمانی ۴۰۰ متری در ساختمان اسکان را به رایگان به من هدیه داده است !! عرض کنم که ساختمان موسسه فرهنگی هنری خودم را که وزارت ارشاد مجوزش را هم بعد از هزار بار رفت و آمد به من نداد اجاره دادم و الان همین ها را هم در خانه و با کامپیوتر شخصی خودم می نویسم و دفتر کارم بعضی موقع ها ماشین سمندی است که با رهن و چک از ایران خودرو خریده ام !!

حقوق ثابت من از سازمان صدا و سیما با حدود ۲۰ سال سابقه حدود ۵۰۰ هزار تومان است و فعلا فقط ۳ سال سابقه استخدام آزمایشی را دارم !! که آن را هم واقعا آقای ضرغامی و آقای تقدس نژاد و آقای پورمحمدی و آقای زمانی کمک کردند وگرنه الان بیکار بودم . و اگر برنامه های اجرای همایش و ... و چاپ کتاب و ... نباشد واقعا از عهده ی مخارج عادی خودم هم بر نمی آیم ...

همه فکر می کنند ما داریم می بریم و میخوریم و می دزدیم ... الان در خانه ای زندگی می کنم که مال خودمان نیست و بعد از ۱۰ سال که اینجا را خریده ایم هنوز بی قانونی و مشکلات قضایی و دادگستری و ثبت و اسناد در این کشور نگذاشته است تا سند ملکی که در سال ۱۳۸۱ و با پرداخت حدود ۵۰ میلیون تومان خریده ایم به نام خودمان بکنیم . چندین بار هم از ریاست جمهور و رییس قوه قضاییه و ... وقت خواسته ایم که برویم و بی پارتی بازی درستش بکنیم ولی نشده و وقتی به ما نداده اند ... و هنوز هم نشده و علیرضا دبیر هم حتی می داند این قصه را ... محمود خسروی وفا هم می داند ... کریم صفایی هم می داند ... اما کسی نمی تواند کاری بکند چون قانونی وجود ندارد تا ما به حقمان برسیم ... و آیا من با همسر و دخترم حق این را داریم که یک منزل کوچک در غرب تهران داشته باشیم یا نه ؟ آیا Simona Ventura هم مثل من در یک آپارتمان ۱۰۰ متری زندگی می کند ؟ و آن وقت یک جمله که اشتباه می گویم می شود سوتی های جواد خیابانی !!

البته که می بینید اوضاع این سوتی ها را ...؟ و میزان سواد دشمنان مرا درک می کنید حتما ؟

می دانید مهمترین دلیل این قصه ها از چیست ؟ به خدا که از حسادت است ... حسادت همیشه وجود دارد حتی اگر سرمایه های موجود در جامعه را به طور مساوی بین مردم تقسیم کنند . زیرا اگر شخصی همان سرمایه مشابه را به کمک هوش و درایت خویش بیشتر کند و خوشبخت تر و راحت تر باشد مورد حسادت دیگران قرار می گیرد .

۱۰ پرفسور رولف هوبل معتقد است فقط اگر خوشبختی و آزادی را در دنیا به طور مساوی تقسیم کنند دیگر حسادتی وجود نخواهد داشت، زیرا هر جا که تفاوتی وجود دارد در حقیقت ریشه حسادت کاشته شده است .

هوبل می گوید از آنجا که بشر همیشه سعی دارد خودش را بهتر از دیگران نشان دهد و تمام سعی و کوشش او در پی ثابت کردن این است که او غیر از دیگری است و خود را در همین تفاوت می شناسد، به هیچ وجه مایل نیست که دیگری بیشتر از او داشته باشد؛ زیرا این باعث خجالت و شرمندگی او می شود . به همین دلیل حسادت یک همراه دائمی انسان بوده و بدین وسیله انسان می تواند بین فردیت و جمعیت بالانس به وجود آورد.

من از اینکه حاتمی کیا فیلم آژانس شیشه ای را می سازد به خودم می بالم ... لاک پشت ها هم پرواز می کنند فیلمی از بهمن قبادی است که برای دیدنش باید ایستاد و نگاهش کرد ... هنوز هم اجاره نشین ها و هامون از داریوش مهرجویی اوج هنر سینمای ایران است ... هنوز هم مرگ یزدگرد... یا... شاید وقتی دیگر...یا ...مسافران... یا ...باشو غریبه ی کوچک ... اوج تکنیک و فرم در قالب سینمای استادی چون بهرام بیضایی را نشان می دهد ... من وقتی ... چهارشنبه سوری ... یا ... درباره الی ... یا ... جدایی نادر از سیمین را می بینم و اصغر فرهادی را در گلدن گلوب و اسکار و برلین و ... می بینم از ایرانی بودن خودم خوشم می آید ...

هنوز هم یاد گزارش قشنگ مزدک در بازی ایران و بحرین به من لذت می دهد ... هنوز هم صراحت عادل به من می آموزاند ... هموز هم اجرای پیمان در برنامه فوتبال برتر برای من یک کلاس درس است ... و هنگامی که اینها را می بینم بی هیچ حسادتی به خودم می بالم که اینها همکاران من بوده و هستند ... و افتخار می کنم که ایرانی ام ... اما وقتی امکانات بسیار بسیار بهتر خارجی ها را می بینم و فحش و ناسزاهایی که به ما می دهند را می شنوم واقعا از اینکه ایرانی هستم احساس تنفر بر من حاکم می شود ...

پیمان در آخرین دربی تهران یکی از بهترین گزارش هایش را انجام داد اما با او چه کردند این مردم؟ همان مردمی که به راحتی در خیابان و کوچه و راه پله و حتی آسانسور خانه یا محل کارشان آب دهان می اندازند و همین که به دوبی می روند با فرهنگ می شوند و پشت چراغ قرمز می ایستند ...

یک روز یکی از اقوام ما از حج برمی گشت ... رفته بودم فرودگاه ... حاجی آمد ... هنوز از راه نرسیده در حال توضیح دادن بود که چگونه سر مامور گمرک فرودگاه جده را کلاه گذاشته تا اجناس قاچاقش را وارد کشور کند!! مگر او به یک سفر روحانی نرفته بود تا با روح خدا و در خانه خدا تلطیف شده و با یک پرواز معنوی به کشور بازگردد ...؟

یاد کتاب خسی در میقات زنده یاد جلال آل احمد افتادم ... راستی چند نفر از آنهایی که در اطراف بزرگراه جلال آل احمد منزل دارند او را می شناسند ؟

و آیا همه این رنجی که می بریم و این دردی که می کشیم از این نیست که خدا را گم کرده ایم و عشق را ...؟

واقعا درود بر طبع نازنین و دوست داشتنی احمد شاملو و شگفت بر صدای گرم خواننده پراحساسی که این ابیات را گفت و خواند و من آنها را پایان بخش درد دلهای تمام ناشدنی ام می کنم ... و می دانم این قصه و این غصه سر دراز دارد و پایانی بر آن نیست .پس از این مطلب هم اما می دانم قصه ما به سر نخواهد رسید و این حكایت همچنان باقی است..../خبرگزارى ايپنا

کالا ها و خدمات منتخب

    تازه ترین خبرها(روزنامه، سیاست و جامعه، حوادث، اقتصادی، ورزشی، دانشگاه و...)

    سایر خبرهای داغ

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------