تاثير بهار بر روحيه و رفتار
- مجموعه: مشاوره خانواده
يکي از قوانين طبيعت، قانون چرخههاست. در طبيعت، شاهد چرخههاي مختلف شبانهروزي و گردش فصلهاي مختلف هستيم. سرما ميرود و گرما ميآيد.زمستان ميرود و بهار ميآيد.
اين چرخه را در زندگي خودمان و ديگران هم گهگاه ميبينيم. گاهي غم و اندوه و تيرگي، آسمان دلمان را ميگيرد و گاهي روز و روزگارمان خوب و خوش و اميدبخش ميشود، پر از رنگهاي زيبا و رايحههاي عطرآگين.
فصل بهار چه تاثيري بر سلامت روان ما ميگذارد؟
واقعيت اين است که علاوه بر درسهاي بيشماري که از طبيعت در فصل بهار ميگيريم، اين فصل معمولا تاثيرات روانشناختي عديدهاي هم بر روحيه و رفتار ما دارد که بد نيست اشارهاي گذرا به آن داشته باشيم. اولا همانطور که ميدانيم جزيي از وجود ما جنبه جسماني است که مانند خيلي از جانداران ديگر تحت تاثير هورمونها و عوامل زيستشناختي دروني ما قرار دارد. واقعيت اين است که اکثر جانداران در فصل بهار در پي لانهگزيني و تشکيل خانواده هستند و به نظر ميرسد که اين مهم در انسانها نيز به گونهاي ديده ميشود.
بيشترين تعداد مراجعان براي مشاوره ازدواج در فصل بهار است. به نظر ميرسد زيبايي و طراوت و عطر و بوي بهار بر ذايقه حساس خيلي افراد تاثير مطلوب دارد و آنها را به سمت تشکيل خانواده و بقاي نسل سوق ميدهد. از طرفي برخي ديگر از پژوهشها، نشاندهنده وجود نوعي اختلال خلقي تحت عنوان "اختلال افسردگي فصلي" است که به نظر مي رسد بيشتر مبتلايان به اين اختلال رواني، در فصل بهار، خلق و خوي طبيعيتر و بهتري پيدا ميکنند.
آيا اين تنوع رنگها که در فصل بهار ميبينيم، بر روحيه و رفتارمان تاثير ميگذارد؟
بله، آسمان آبي، زمين فرش شده با چمن سبز، گلهاي رنگارنگ و شکوفههاي زيبا هر يک به تنهايي ميتوانند انسانها را مشعوف کرده و از خود بي خود کنند.
همانطور که ديده ميشود چهار رنگ اصلي (آبي، سبز، قرمز و زرد) در فصل بهار به وفور در اطراف ما يافت ميشود که اين رنگها نيز خود تاثيرات چشمگيري بر روحيه و خلق و خوي ما دارند. رنگ آبي آسمان احساس آرامش، رضايت، ملايمت طبع و عشق و محبت را به وجود ميآورد. رنگ سبز حس تعلق و عزت نفس را بالا ميبرد. رنگ قرمز حس آرزومندي و اميدواري، هيجانپذيري و تمايلات خاص دروني را بر مي انگيزد و بالاخره نور زرد رنگ خورشيد و شکوفههاي زيبا احساس سرزندگي، آيندهنگري، نشاط، زندهدلي و نيروي ابتکار را به وجود ميآورد.
اين رنگهاي اصلي موجود در طبيعت بهاري حس خشنودي و محبت، اظهار وجود، نياز به عمل، موفقيت، چشم انتظاري و اميد داشتن را موجب ميشوند که همگي از صفات پسنديدهاي است که هميشه سعي در پرورش آنها داريم.
يعني اين رنگهاي طبيعي خاصيت درماني هم دارند؟
بله؛ بد نيست در اينجا به تحقيقي اشاره کنم که در آن مشخص شد کساني که در آسمانخراشهاي بسيار بلند نيويورک زندگي ميکردند، بيشتر دچار اختلال کوررنگي بودند و اين در حالي است که هميشه اعتقاد بر اين بوده که کوررنگي فقط جنبه ارثي و ژنتيکي دارد. در آن تحقيق ديده شد که وقتي گروهي از اين افراد در فصل بهار به دل طبيعت رفتند و سيستم بيناييشان در مواجهه با رنگهاي مختلف موجود در طبيعت به خوبي تحريک شد، عدهاي از آنها بهبود يافتند!
در پژوهش ديگري مشخص شد که بهترين ميزان رنگبيني، در بين بچههاي ايراني ديده ميشود که از ابتداي طفوليت روي فرش ايراني که رنگهاي مختلف طبيعي در آن به کار رفته بزرگ ميشوند و سيستم بيناييشان به خوبي تحريک ميشود!
اصوات مختلف چهطور؟ آنها هم بر روان ما اثر دارند؟
بله، در اين فصل گوش دادن به موسيقي زيباي طبيعت که از لابهلاي شاخههاي درختان به گوش ميرسد و يا شنيدن آواز دلنشين پرندهها و صداي موزون رودخانههاي جاري در دل طبيعت، ميتواند هر انسان بيذوقي را سر ذوق و شوق بياورد و احساس زيبايي خفته را در او بيدار کند.
شايد به همين دليل است که خيلي از شعرا و هنرمندان با رفتن به دل طبيعت بهاري، الهامهاي زيبايي از آن گرفتهاند که منشا اثرهاي بسيار ارزنده بوده است. در زبان روانشناسي، اين امر به «حسآميزي» معروف است.
آيا فصل بهار در همه جاي دنيا همين تاثيرات روانشناختي را دارد يا فقط در مملکت ما که بحث عيد مطرح است، چنين چيزي ديده ميشود؟
البته فصل بهار در آيين و فرهنگ ما ايرانيان رنگ و بوي بهتري دارد، زيرا با انجام مراسم خاص، روانمان بيشتر شارژ مي شود؛ مثلا ديد و بازديدهايي که در ايام عيد انجام ميشود به افزايش حمايت رواني اجتماعي منجر ميشود که اين خود مقاومت و توان رواني ما را براي مقابله با استرس ها افزايش ميدهد.
در پژوهشي مشخص شد موشهايي که به آنها سلولهاي سرطاني تزريق شده بود و در سلولهاي انفرادي نگهداري ميشدند ،خيلي زودتر از موشهايي مردند که به آنها نيز سلولهاي سرطاني تزريقي شده بود، ولي با گروهي از موشها زندگي مي کردند (شرايط همه موشها از نظر آب و هوا و تغذيه و.... يکسان بود). اين پژوهش نشاندهنده تاثير مهم ارتباطات اجتماعي در موشها است که حتي ارتباط عاطفي از نوع انساني را ندارند!
حال بياييد همين قضيه را به جامعه انسانها نسبت دهيم که چه قدر ميتوانند با ديد و بازديد و احوالپرسهايي که انجام ميدهند و با درددلهايي که ميکنند، آثار و فوايد بهتري را به دست آورند.