قطره های اشک
- مجموعه: آرامش سبز
هر آدینه قطره های اشک بر گونه ها لغزانند
مهتاب در ساحل انتظار پهلو گرفته است
کوه ها و دشت ها أینَ السَبَبُ المُتَصِلُ بَینَ الأرضِ وَ السَّمَاءِ را فریاد می زنند
ستاره ها بی قرار؛ شب تا سحر أمَّن یُجیِب می خوانند
سروها گردن برافراشته اند تا از افق ها تو را فریاد بزنند
صدای قناری ها در حنجره یخ زده است
زمین در انتظار بوسیدن گام هایت بی تاب است
آه! ای که وجودت از جنس آسمان است
در زمستان فراقت؛ گلی به گلستان نمانده است
کاش بیایی! با حریر نفست بر کالبد خسته از انتظار شقایق ها ؛ جانی دوباره بخشی
کاش بیایی! همچو موسی، به عصای ظهورت بشکافی دیوار فاصله را
ای نسیم صبحگاهی! کاش بر ما مژده آری؛
که آری این آدینه مردی با جامه ای از بهار بر تن؛
مردی از نسل یاسیِن وَ الذارِیات
مردی از سلاله یاس، با پرچم نصرت بر دوش
با ذکر أنَا الحَق می آید
تا پروانه های سرگردان در چمنزار نگاهش
نفسی تازه کنند.
منبع:tebyan.net