زندگی نامه امیر معزی شاعر معروف ایرانی



دیوان امیر معزی نیشابوری, اشعار امیر معزی نیشابوری, محمد معزی

زندگینامه امیر معزی

 

زندگی نامه ابوعبدالله محمد امیر معزی نیشابوری شاعر ایرانی

امیر ابوعبدالله محمد بن عبدالملک معزّی نیشابوری، شاعر معروف ادبیات فارسی است که در سدۀ پنجم و دهه‌های ابتدایی قرن ششم هجری زندگی می کرد.

امیر معزی شاعر معروف دوره سلجوقیان بود و مخصوص سلطان ملکشاه سلجوقی و سلطان سنجر سلجوقی بوده است همچنین از سوی این پادشاه لقب امیر را گرفت .  وی از  شاعران استاد و زبان آور و خوش سخن فارسی است . خاصیت اکثر شعر معزی سادگی آن است و وی معنی بسیاری را در لغت ساده و خالی از تکلف ادا می کرد و به همین دلیل مورد توجه نقد کننده های سخن بوده است.

 

معزی در ترکیب لغات بیشتر از شاعران دیگر اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری تحت تاثیر لهجه عمومی عصر خود قرار گرفته بود و اگرچه در این راه به انوری شاعر اواخر عهد خود نرسید ولی بی تردید مقدمه کار او و دیگران را فراهم کرده است. 

 

پس از مرگ ملکشاه، معزی به سلطان سنجر در آمد و گفته شده که روزی در شکارگاه تیر سلطان به سینه او خورد و او هر چند از زخم این تیر فوت نشد ، اما مدت‌ها تیر در سینه‌اش بود و از آسیب آن رنج می‌ برد و معزی در سال ۵۲۱ ق فوت شد .

 

زندگی نامه امیر معزی, بیوگرافی امیر معزی, امیر معزی شاعر

اشعار امیر معزی

 

« چند نمونه از شعرهای امیر معزی »

شعر اول :

اگر یگانه شوی،با تو دل یگانه کنم

ز عشق و مهر دگر دلبران کرانه کنم

وگر جفا کنی و بگذری ز راه وفا

دو دیده تیر جفای تو را نشانه کنم

رمیده کرد ز من گردش زمانه تو را

بدین سبب گله از گردش زمانه کنم

سیاه خال تو دانه است و تیره زلف دام تو

به دام بسته شوم گر طمع به دانه کنم

به مجلس که رفیقان نگاه دارندت

به چشم با تو سخن گویم و بهانه کنم

چو ننگرند رفیقان نگه کنم سوی تو

چو بنگرند،نگه سوی آستانه کنم

اگر چو مرغ برآرم ز آرزوی تو پر

همه به کوی سرای تو آشیانه کنم

 

ابوعبدالله محمد امیر معزی نیشابوری, زندگینامه امیر معزی نیشابوری, امیر معزی

امیر معزی شاعر بزرگ

 

شعر دوم:

ای روی تو رخشنده تر از قبله ی زردشت

بی روی تو چون زلف تو گوژ است مرا

عشق تو مرا کشت و هوای تو مرا سوخت

جور تو مرا خست و جفای تو مرا کشت

هر چند همه جور و جفای تو کشیدیم

هرگز نکنم مهر و وفای تو فرامشت

برخیز و بیا تا ز رخ و زلف تو امشب

پر لاله کنم دامن و پر مشک کنم مشت

رفت یار و غمی ز یار بماند

جان ز غم زار و تن نزار بماند

دل و یار و نشاط هر سه شدند

عشق و هجران و درد یار بماند

رفت معشوق و عشقی باقی ماند

که ز معشوق یادگار بماند

هست چون یار غمگسار عزیز

هر چه از یار غمگسار بماند

شد دل و بردبار عاشق او

بز سر ره بر انتظار بماند

جان که بد در طریق عشق سوار

در ره عشق آن سوار بماند

خرد کار دیده در ره عشق

سخت عاشق شد و ز کار بماند

 

گردآوری : بخش علمی بیتوته

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------