هلن کلر کیست؟



 بیوگرافی هلن کلر, بیوگرافی هلن آدامز کلر

تحقیق درباره ی زندگی هلن کلر

 

آشنایی با زندگی هلن کلر

هلن کلر در دوران کودکی به علت بیماری منیژیت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد اما با کمک «آنا سولیوان»، معلم خصوصی اش یکی از محترم ترین زنان دنیا شد.

زندگینامه هلن کلر

هلن آدامز کلر (به انگلیسی: Helen Adams Keller) (زاده 27 ژوئن، 1880، تاسکامبیا، آلاباما - درگذشته 1 ژوئن، 1968، ایستن، کنتیکت) نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال سوسیالیست آمریکایی بود.

 

هلن، نویسنده ای با آثار فراوان بود که دوازده کتاب و مقاله های بی شماری در زمینه ی نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان در طول زندگی اش به رشته ی تحریر درآورده است. اولین کتابش شرح حال زندگی خودش بود به نام «زندگی من»، که اولین بار در سال 1903 چاپ شد.

 

هلن آدامز کلر در 27 ماه ژوئن سال 1880 میلادی در ایالت آلابامای آمریکا به دنیا آمد. پدر او افسر بازنشسته ارتش کنفدراسیون آمریکا و سردبیر یک هفته نامه محلی و مادرش، زنی جوان با تحصیلات عالیه از شهر ممفیس بود. خانواده هلن از طبقه متوسط جامعه بودند و مخارج خود را از کاشت پنبه به دست می آوردند.

 

هلن از لحاظ هوش و ذکاوت میان خانواده و اطرافیان زبانزد بود. او از ۶ ماهگی ادای کلمات را آغاز کرد و از 1 سالگی راه رفتن را آموخت.

 

هلن کلر در 19 ماهگی به یک بیماری عفونی با تب بالا مبتلا شد. چند روز پس از شروع علائم بیماری، مادر هلن متوجه می شود او نسبت به صدای زنگ شام در خانه و حرکت دادن دست ها در مقابل صورت واکنشی از خود نشان نمی دهد. همان زمان بود که مشخص شد هلن بینایی و شنوایی خود را به طور کامل از دست داده است. علت این بیماری تا امروز نامشخص مانده است. پزشک هلن آن را «تب مغز» نامیده بود. محققان هم احتمال می دهند این بیماری تب اسکارلت (مخملک) یا مننژیت (التهاب و عفونت پرده مغزی) بوده است.

 

هلن کلر بسیار باهوش بود و با محیط اطراف خود از طریق حس لامسه، بویایی و چشایی ارتباط برقرار می کرد. او همراه فرزند آشپز خانواده، نوعی زبان اشاره لمسی ابداع کرده بود و تا 7 سالگی از حدود 60 نشانه برای برقراری ارتباط با دیگران استفاده می کرد، اما با بالا رفتن سن به تدریج متوجه شد دیگران به جای استفاده از زبان اشاره لمسی از صحبت کردن و حرکت لب ها استفاده می کنند.

 

این موضوع سبب عصبانی و خشمگین شدن او می شد زیرا نمی توانست در صحبت های آن ها مشارکت داشته باشد. هلن به قدری پرخاشگر شده بود که مدام جیغ می کشید و به دیگران لگد می زد. همچنین در زمان خوشحالی به شدت و بدون کنترل می خندید. به همین دلیل خیلی از آشنایان معتقد بودند او باید در بیمارستان روانی بستری شود.

 

زندگی نامه هلن کلر

 

والدین او همواره دنبال یک راه چاره برای آرام کردن، تربیت و تحصیل فرزندشان بودند. مادر او در سال 1886 سفرنامه ای از چارلز دیکنز می خواند که در آن به تحصیلات موفقیت آمیز یک کودک نابینا و ناشنوا اشاره کرده بود. پس از آن تصمیم گرفت در اسرع وقت همراه دختر و همسرش به شهر بالتیمور برود تا با پزشک معالج آن کودک آشنا شود.

 

به توصیه پزشک، والدین هلن او را نزد الکساندر گراهام بل کاشف تلفن می برند. گراهام بل که آن زمان مشغول کار با کودکان ناشنوا بود، آنها را به مؤسسه آموزشی نابینایان پرکینز در شهر بوستون ارجاع می دهد. مدیر این مؤسسه به والدین هلن پیشنهاد می دهد او توسط یکی از فارغ التحصیلان اخیر مؤسسه، یعنی آن سالیوان تحت آموزش قرار بگیرد. از آنجا بود که رابطه 49 ساله این معلم و دانش آموز آغاز شد.

 

آن سالیوان، معلم 20 ساله هلن که خود نابینا بود، در تاریخ سوم مارچ سال 1887 میلادی به خانه هلن نقل مکان کرد. وجود سالیوان در زندگی هلن به قدری تأثیرگذار بود که او بعدها این تاریخ را روز تولد روح خود نامید.

 

سالیوان بلافاصله پس از آشنایی با هلن 6 ساله، حروف کلمه عروسک را روی کف دست او هجی کرد و بعد یک عروسک به او هدیه داد. هلن آن زمان هنوز نمی دانست که هر شیء یا نامی خاص شناخته می شود.

 

هلن به تدریج نسبت به بازی با انگشت‌ها روی کف دست علاقه‌مند شده بود، اما هنوز از هدف آن آگاهی نداشت تا اینکه یک روز سالیوان او را کنار شیر آب می‌برد و یکی از دست هایش را زیر آب می‌گیرد. همزان نیز روی کف دست دیگر هلن کلمه آب را هجی می‌کند. درست همان لحظه بود که هلن متوجه رابطه بین هجی کردن حروف روی دست و دنیای اطراف خود می‌شود.

 

او که از این موضوع سر شوق آمده بود، بلافاصله پاهایش را روی زمین می‌کوبد و از سالیوان درخواست می‌کند واژه زمین را روی دستش هجی کند. هلن به قدری به این موضوع علاقه‌مند شده بود که تا شب ۳۰ کلمه یاد گرفت. هرچقدر دایره کلمات او بیشتر می‌شد، ارتباط قوی تری با افراد و محیط اطراف خود برقرار می‌کرد.

 

سالیوان با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار می کرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده می کرد. در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس می کند، به آن حروف ربط دهد و آنها را هجی کند.

 

او همچنین، موفق شد تا به وسیله لمس کارت هایی که حروف برجسته بر آن ها نوشته شده بود، جمله هایی را بخواند و با کنار هم چیدن حروف در یک لوح، خود جمله بسازد. بین سال های 1888 و 1890، کلر زمستان ها را در مؤسسه پرکینز، برای آموزش خط بریل گذراند، سپس زیر نظر «سارا فولر» در بوستون، برای آموختن صحبت کردن، دوره‌ای آموزشی و تدریجی را آغاز کرد. او همچنین لب خوانی از طریق لمس دهان و گلوی شخص صحبت کننده را فرا گرفت.

 

هلن کلر و معلمش

 

تحصیلات هلن کلر

هلن حتی زمانی که دختر بچه ای بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود. در سن 14 سالگی، وی در یک مدرسه ناشنوایان در نیویورک ثبت نام کرد و در 16 سالگی به «مدرسه کمبریج بانوان جوان» در ماساچوست راه یافت. کلر در سال 1900 توسط کالج رادکلیف پذیرفته شد و 4 سال پس از آن، به کمک آنی سالیوان معلم خود، که سخنرانی ها را در کف دست او می نوشت، از آنجا فارغ التحصیل شد. در این مدت او توانست با فشار دادن انگشت بر گلوی آنی و تقلید ارتعاشات صوتی او صحبت کردن را بیاموزد؛ بنابراین او اولین فرد نابینا- ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد.

 

دفاغ از حقوق معلولان و فعال سیاسی و اجتماعی

هلن در 24 سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد. بعد از آن تصمیم گرفت با دنیای بیرون ارتباط بیشتری برقرار و از این طریق به بهبود زندگی افراد معلول، به خصوص نابینایان و ناشنوایان کمک کند. او بعد از فارغ التحصیلی، عضو حزب سوسیالیست شد و مقالات زیادی در این زمینه چاپ کرد.

 

هلن که خود در دنیای صامت به سر می برد، تبدیل به صدایی برای دفاع از حقوق معلولان شده بود. او با در میان گذاشتن داستان و تجربیات زندگی خود به دیگران امید و انگیزه ‌بخشید. هلن در تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرن 20 نقش به سزایی داشت و مسائل بسیاری از جمله حقوق و مشکلات بانوان، صلح طلبی، رفاه معلولان، سوء تغذیه، کنترل بارداری ناخواسته و... را مورد بحث قرار داد. او همچنین در موسسات و سازمان های متفاوت برای دفاع از حقوق معلولان و کمک به آموزش آنها عضویت داشت و با شرکت در پویش های خیریه به افزایش آگاهی مردم نسبت به نابینایی و ناشنوایی و جذب منابع مالی برای معلولان کمک ‌کرد. هلن از دانشگاه های مختلف سراسر جهان از جمله دانشگاه تمپل و هاروارد هم مدرک دکترای افتخاری دریافت کرد.

 

بازیگری هلن آدامز کلر

سال 1919، هلن در فیلم صامتی در مورد زندگی خودش با عنوان «رهایی» ایفای نقش کرد. او همچنین در تئاتر وودویل، از سال 1920 به مدت دو سال بازیگری کرد. سال 1950، مستندی درباره ی زندگی او به نام «شکست ناپذیر»، برنده ی جایزه ی بهترین مستند شد و خود هلن هم جایزه ی اسکار گرفت.

 

هلن آدامز کلر نویسنده ای نابینا بود

 

نویسندگی هلن کلر

هلن کلر از زمانی که در دانشگاه «رادکلیف» دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را 50 سال ادامه داد. علاوه بر «زندگی من»، 11 کتاب و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر درآورده است.

 

آثار هلن کلر

هلن، نویسنده ای با آثار فراوان بود که دوازده کتاب و مقاله های بی شماری در زمینه ی نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان در طول زندگی اش به رشته ی تحریر درآورده است.

 

اولین کتابش شرح حال زندگی خودش بود به نام «زندگی من»، که اولین بار در سال 1903 چاپ شد.

 

هلن کلر در اول ژوئن سال 1968 میلادی در سن 88 سالگی در فانی را وداع گفت: موسسات و انجمن هایی از هلن به یادگاری مانده اند که به منظور ادامه کار پایان دادن به نابینایی شکل گرفتند. جایزه هلن به کسانیکه توجه عموم را پیرامون پژوهش روی موضوع نابینایی متمرکز می کنند اهدا می شود.

 

تصاویر هلن آدامز کلر

 

چند جمله زیبا و آموزنده از هلن کلر

من می توانم آن چیزی را که شما آن را تاریکی می نامید، ببینم  و به همین دلیل است که می توانم خوشحال باشم زیرا این دنیای تاریک برای من طلایی است. من می توانم دنیایی را ببینم که آنرا خدا بوجود آورده است و نه یک جهان ساختگی که ساخته دست انسان باشد.

 

*****

 

دریافته ام که اگر به خدا

ایمان وتوکل داشته باشید

میتوانید؛ از هیچ کجا به همه جا ..

از هیچ چیز به همه چیز ..

از هیچ کس به همه کس ..

و از انسانی تهی

به فردی کامل تبدیل شوید...

 

*****

 

تا زمانی که توده مردم برای بهبود حال یکدیگر احساس مسئولیت نکنند، 

عدالت اجتماعی تحقق نمی یابد. 

 

*****

 

قشنگترین چیزهای دنیا نه قابل دیدن و نه حتی قابل لمس کردن هستند. بلکه باید آنها را با قلب خود حس کنید.

 

*****

 

من که نابینا هستم، 

شما بینایان را پند می دهم:

از چشمان خود آنچنان بهره بگیرید که

گويى فردا به یکباره کور خواهید شد.

موسیقی نهفته در صداها،

نغمه ی پرندگان و آهنگ نوازندگان را

آنگونه گوش دهید، 

گویی فردا به یکباره کر خواهید شد.

آنچه را می خواهید، چنان لمس کنید،

گویی فردا به یکباره لامسه ی خود را از دست خواهید داد.

رایحه ی گُل ها را ببوئید 

و هر لقمه را چنان مزه مزه کنید، 

گویی فردا به یکباره شامه و ذائقه ی خود را از کف می دهید ...

 

گردآوری: بخش علمی بیتوته

 

کالا ها و خدمات منتخب

      ----------------        سیــاست و اقتصــاد با بیتوتــــه      ------------------

      ----------------        همچنین در بیتوته بخوانید       -----------------------