داستان و شعر کودکانه درباره امانت داری
- مجموعه: شعر و قصه کودکانه
داستان کودکانه درباره امانت داری:
یک روز پریا میخواست با بابا و مامانش به مسافرت بره و بابت این هم خیلی خوشحال بود. وقتی دید که مامان و بابا که میخواهند برند مسافرت وسایلی که خیلی براشون با ارزش هست را پیش دوستانی که امانت دار هستند می سپارند او هم تصمیم گرفت یکی از عروسک هایش را که خیلی براش مهم بود و یادگاری از مادربزرگش بود را به یکی از دوستانش به امانت بذاره با خودش فکر کرد که کدوم یک از دوستانش امانت دار هستند که یکدفعه گفت که میتونم به نرگس اعتماد کنم.
عروسکش را برداشت و رفت پیش نرگس. وقتی براش ماجرا را توضیح داد، نرگس هم قبول کرد که مراقب عروسکش باشد.
وقتی پریا رفت، نرگس پیش مامانش رفت و پرسید مامان پریا عروسکش را پیش من امانت گذاشته باید چکار کنم، مامان نرگس هم گفت: که باید خیلی مراقب وسیله ای که پیش تو امانت میذارند باشی، باید اون را یک جایی بذاری که کسی ازش استفاده نکنه که یه موقع خراب بشه و وقتی کسی چیزی را پیشت امانت میذاره باید بیشتر از وسایل خودت مراقبش باشی. الان هم بهتره بری بذاری بالای کمد که کسی بهش دست نزنه.
نرگس هم رفت داخل اتاقش، میخواست عروسک را بالای کمد بذاره که با خودش گفت حالا یکم باهاش بازی میکنم ولی حواسم هست که خراب نشه بعد شروع کرد به بازی کردن. نرگس همیشه این عروسک را پیش خودش میذاشت و باهاش چند روزی که پریا نبود هر روز بازی میکرد و اصلا حواسش نبود که این امانت هست پیشش.
یه روز مشغول بازی با عروسک بود که مامان نرگس صداش کرد.
نرگس هم رفت پیش مامانش و در اتاقش هم باز بود. برادر نرگس که کوچک بود رفت داخل اتاق نرگس و عروسک را برداشت و همه موهای عروسک را کند.
بعد که نرگس وارد اتاقش شد و یک فریاد زد که مامانش دوید سمت اتاق نرگس و پرسید چی شده؟ نرگس هم شروع کرد به گریه کردن که موهای عروسک پریا که پیش من امانت بود را برادر کوچولو کنده.
مامان هم به نرگس گفت حرفایی که اون روز در مورد امانت داری زدم را به یاد بیار. مقصر اصلی خودت هستی که همون روز امانتی که بهت داده شده را جایی نذاشتی که کسی برنداره و تازه باهاش بازی کردی در صورتی که دوستت راضی نبوده .
نرگس از این کار خودش خیلی پشیمون بود و همش فکر میکرد وقتی پریا بیاد و ازش عروسکش را بخواد چی باید جوابش را بده.
پریا به محض اینکه از مسافرت برگشت سوغاتی که برای نرگس آورده بود را برداشت و رفت پیش نرگس.
از نرگس خواست که عروسکش را بیاره بعد که آورد دید که عروسکش مو نداره و پریا خیلی ناراحت شد و نرگس هم تمام داستان را برای پریا توضیح داد.
پریا که اون عروسک را خیلی دوست داشت و تنها یادگاری بود که مادربزرگش بهش داده بود نرگس را نبخشید و بدون اینکه سوغاتی های نرگس را بده به خونشون رفت.
بعد از چند روز نرگس به دیدن پریا اومد و پریا که خیلی از دست نرگس ناراحت بود باهاش صحبت نکرد تا اینکه نرگس عروسک را نشونش داد . پریا بلند گفت وای خدای من عروسک عزیزم. با تعجب پرسید اینکه موهاش سالم شده !
نرگس هم گفت من عروسکت را به یک مغازه اسباب بازی فروشی بردم و ازشون خواستم که درستش کنند و امروز به محض اینکه گرفتم برات آوردم و ازت معذرت میخوام.
پریا هم که دید عروسکش الان سالم هست نرگس را بخشید و سوغاتی هم که براش اورده بود را به نرگس داد. نرگس وقتی سوغاتی اش را باز کرد دید یک عروسک خیلی زیبا هست از پریا خیلی تشکر کرد و قول داد از این به بعد امانت دار خوبی باشد.
شعر کودکانه امانت داری:
مامانم داده یادم
خیلی بده که آدم
بگیره یه امانت
اما کنه خیانت
مواظبش نباشه
مراقبش نباشه
یه وقت خرابش کنه
یا این که آبش کنه
مگر نگفت امامت!
علیک بالامانه.
شعر کودکانه درباره امانت داری:
گنده و تپل شده
قلک برادرم
از خیال و فکر بد
باز پر شده سرم
میشود از آن کشید
چند دانه اسکناس
کیک و بستنی خرید
ساندویچ کالباس
توپ میشود خرید
رنگ رنگ و راه راه
وای! خستهام از این
فکرهای اشتباه
ای خیالهای بد
درد میکند سرم
پیش من امانت است
قلک برادرم
شعر درباره امانت داری برای کودکان:
اتل متل توتوله امانتدار چه جوره؟
همیشه از امانت میکنه او حمایت
امینِ در امانت نمیکنه خیانت
هر چیزی پیشش بردن وقتی به او سپردن
خوب نگهش میداره بیداره و هوشیاره
کار امانتداری یعنی دوستی و یاری
مشکلگشایی کردن کار خدایی کردن
خوشا به آن امینی امین نازنینی
که شاده از امانت پابنده در صداقت
وظیفهاش شیرینه شیرین ولی سنگینه
گردآوری: بخش کودکان بیتوته