امیرحسین رستمی، خستگی و انرژی زیاد!
- مجموعه: اخبار فرهنگی و هنری
- تاریخ انتشار : دوشنبه, 30 -3443 03:25
با سریال «شمس العماره» آنقدر معروف شد که همه تا مدت ها او را با نقش شکور و بانمک بازی هایش می شناختند. امیرحسین رستمی در سال های حضورش در سینما و تلویزیون نقش های متفاوتی را بازی کرده، نقش هایی که شاید همه به یک اندازه دیده نشدند اما حضور رستمی در آن کاراکترها خاطره خوشی را در ذهن مخاطبان به جای گذاشت.
صمیمیت و صداقتی که در بازی او هست باعث شده خیلی طرفدار پیدا کند و علاوه بر مردم که دوستش دارند، کارگردان های زیادی هم سراغش بیایند. او این روزها در سریال «آخرین بازی» حسین سهیلی زاده بازی می کند. به بهانه پخش این سریال سراغ او رفتیم.
بین همه نقش های متفاوتی که تا به حال بازی کرده اید، کاراکترهای طنزی که جلوی دوربین بردید بیشتر دیده شده، به نظرتان چرا اینطور است؟
- اساسا مردم من را طناز دوست دارند و با نقش های طنزی که بازی می کنم. مردم هنوز شکور «شمس العماره»، عباس «نون و ریحون» و بهروز «دودکش» را دوست دارند. از طرفی برای ایفای شخصیت های جدی ما بازیگران زیادی داریم اما برای نقش های طنز این تعداد کمتر است، ضمن اینکه اساسا نقش جدی بازی کردن خیلی کار سختی نیست اما خنداندن مردم واقعا سخت است، مخصوصا مردم ما که سخت می خندند و به نظرم اگر بتوانی آنها را بخندانی کار بزرگی انجام داده ای.
برای مثال می گویم، کار هومن برق نورد و من در «دودکش» کار راحتی نبود یا بازی خودم در «شمس العماره» انرژی زیادی از من گرفت. اصولا کار طنز اینطور است و انرژی بیشتری از بازیگر می گیرد.
استقبال از کارهای طنز شما این است که مردم از شادی و خوشی استقبال می کنند یا به دلیل پیش زمینه ذهنی است که از شما دارند؟
- فکر می کنم مردم ما کارهای شاد را دوست دارند اما نه اینکه صرفا به این حوزه علاقمند باشند. کار ملودرام خوب هم به آنها ارائه شود، دوستش دارند و از آن استقبال می کنند. مثلا «آوای باران» آقای سهیلی زاده کار تلخی بود اما پربیننده ترین مجموعه سال گذشته شد. «میوه ممنوعه» آقای فتحی هم کاری نبود که خنده و قهقهه داشته باشد اما مردم به شدت دوستش داشتند.
مردم کار خوب را دوست دارند و فرقی نمی کند کمدی باشد یا درام. در مورد بازیگران و شخصا امیرحسین رستمی هم باید بگویم، مخاطبان اصولا یک بازیگر را با اولین کاراکتری که در ذهن شان می پذیرند و قبولش می کنند به خاطر می آورند و در ادامه هم دوست دارند همان روند را از او ببینند. یعنی اگر با شکور من را پذیرفتند دوست دارند دوباره من را در کارهای شاد ببینند و انرژی بگیرند و خوشحال شوند، نه اینکه من در کاری بازی کنم که قرار است شخصیتی منفور و سیاه را جلوی دوربین ببرم چون دوست ندارند تصویری که در ذهن شان حک شده خراب شود.
من این موضوع را در مراودات اجتماعی ام هم می بینم. به نظرم بازیگری با پذیرفته شدن فرق می کند. ما بازیگران زیادی داریم ولی بازیگری که مردم بپذیرند یک مقدار کمتر است. وقتی این اتفاق بیفتد یعنی محبوب می شوی و این محبوب شدن هم خیلی به توانایی ات در عرصه بازیگری ربطی ندارد و به نظر من فقط به دلیل نگاه ویژه ای است که خدا به یک بازیگر می کند. با مدارک مختلف داشتن و تحصیل در فلان دانشگاه ها نمی توانی تصمیم بگیری بازیگر محبوبی شوی و اگر محبوبیتی است خدا خواسته.
کسانی که شما را از نزدیک می شناسند و بیشتر با روحیات تان آشنایی دارند، می دانند که اساسا روحیه تان خوب است اما حال خوب نداشتن هم به هر حال برای هر کسی پیش می آید. حال و هوای شخصی خودتان چقدر در نقش هایی که برای بازی می پذیرید تاثیر دارد؟
- بعضی اوقات حال و هوای خودم واقعا حال و هوای بازی کردن در یک کار طنز نیست و این اتفاقی هم که می گویید خیلی زیاد می افتد. مثلا همزمان با سریال «دودکش» چند سریال جدی هم به من پیشنهاد شده بود، حتی یکی از آنها ملودرام بود ولی حال و هوایم شاد بود و خیلی حالم خوب بود. دیدم حیف است این حالم را خراب کنم چون وقتی وارد پروژه ای می شوی که قصه اش تلخ است ناخودآگاه عصاره این تلخی هم در تو می ماند.
در مورد «آخرین بازی» چطور؟ وقتی می خواستید بازی در این مجموعه را قبول کنید اوضاع تان چطور بود؟
- اتفاقا عجیب است که موقعی که این سریال به من پیشنهاد شد حالم خوب نبود و یک جورایی افسرده بودم. حال روانی ام نامساعد بود و بی حوصله بودم و حتی دوست داشتم یک سفر طولانی بروم اما همین چند روز پیش به حسین سهیلی زاده کارگردانمان گفتم واقعا ازت ممنونم.
دو چیز کمک کرد حال و هوای من عوض شود؛ یکی تئاتر آقای کوشک جلالی «سیستم گرون هلم» که سر تمرین حالم خیلی خوب نبود اما وقتی وارد اجرا شدیم تاثیر خوبی روی من گذاشت. حتی سر این نمایش به کارگردانش پیشنهاد دادم بازیگر دیگری را بیاورند اما ایشان لطف داشتند و گفتند می خواهند این تئاتر را با من روی صحنه ببرند. یکی هم سریال «آخرین بازی» که 8-7 ماه درگیرش بودم و باعث شد حال بدم بهتر شود.
معمولا وقتی حالتان خوب نیست سرتان را بیشتر با کار گرم می کنید؟
- اگر حالم خوب باشد ترجیح می دهم کار کمدی بازی کنم که حال خوبم را حفظ کنم و اگر هم معمولی باشم می دانم که آنقدر انرژی ندارم که برای کار کمدی بگذارم؛ بنابراین سعی می کنم همان درام و ملودرام بازی کنم. سر «آخرین بازی» من اصلا حوصله کار نداشتم، چه کمدی، چه درام.
به شدت به آرامش و استراحت نیاز داشتم ولی به واسطه دوستی که با آقای سهیلی زاده در این چند سال پیدا کردیم با هم صحبت کردیم و گفتند بیا، حالت خوب می شود؛ حال همه مان خوب می شود و خدا را شکر می کنم که این اتفاق افتاد. یک نکته را هم اینجا بگویم که به نظر من طول دوستی ها خیلی مهم نیست، عمق آنها اهمیت بیشتری دارد. من رفیق کارگردانی دارم که 10 سال است با هم دوست هستیم اما هنوز آنقدر که باید، من را نمی فهمد.
فکر می کنم تطابق حال شخصی یک بازیگر و نقشی که بازی می کند خیلی سخت باشد، چطور این مسئله را مدیریت می کنید؟
- دقیقا، کار سختی است. یک بازیگر باید تحت هر شرایطی روند کاری اش را حفظ کند. حتی اگر بدترین اتفاق زندگی هم برایش افتاده باشد، باید فردا برود و ادامه سکانس دیروز را بازی کند. آن موقع هیچ زیرنویسی وجود ندارد تا حال آن لحظات را به مخاطب بگوید که من این سکانس را در این شرایط بازی کردم. در این لحظات باید مثل یک دستگاه همه چیز را نگه داری و در ذهنت با شرایط گذشته ادامه دهی. فکر می کنم به همین دلیل است که می گویند بازیگری یکی از سخت ترین کارهای دنیاست. شاید برای همین است که به عنوان یک بازیگر حتی گاهی اوقات از خودت هم متنفر می شوی چون حتی اجازه نداری در همان حال بد باشی و از آن لذت ببری. (با خنده)
حال خوب از دست رفته تان را چطور برمی گردانید؟ می دانم که اهل ورزش هستید. فعالیت های ورزشی چقدر روی بهتر شدن تان تاثیر می گذارد؟
- امسال سال جذاب و خوبی برای من نبود و می توانم بگویم یکی از بدترین سال های زندگی ام از نظر روانی بود نه از لحاظ کاری یا زندگی شخصی و خانوادگی. البته مقداری از آن هنوز هم با من است و دلم می خواهد زودتر تمام شود. یک زمان هایی اگر حالم بد بود با شنا و تنیس بازی کردن خودم را آرام می کردم اما امسال این دو هم نتوانستند تاثیر چندانی روی روحیه من بگذارند اما مشاورم پیشنهاد کرد سرم را گرم کنم و همین مسئله منجر به این شد که امسال شاید یکی از پرکارترین سال های کاری ام را پشت سر بگذارم.
شروع امسال من با نمایش «سیستم گرون هلم» بود، الان هم سر سریال «شهرزاد» آقای فتحی هستم که برای اولین بار بعد از چند بار بدشانسی من این همکاری میسر شد. سر فیلم سینمایی آقای امیرشهاب رضویان هم هستم. خیلی وقت بود دوست داشتم با ایشان کار کنم چون کارگردان درجه یکی هستند اما چند سال بود ایشان کاری نساخته بودند.
امسال بعد از 8-7 سال آقای ایرج کریمی هم تصمیم گرفتند دوباره کاری را بسازند و من هم یکی از نقش های فیلم شان را بازی می کنم. در «نهنگ عنبر» سامان مقدم هم بازی کردم و قرارداد یک سریال انیمیشن دارم که تنها شخصیت واقعی اش من هستم و بقیه موجودات سریال انیمیشن هستند. حتی به عرصه سینما و تلویزیون هم بسنده نکردم و امسال با یک مجله تخصصی ورزش وارد حیطه مطبوعات هم شدم. البته ورزش مورد علاقه خودم تنیس است. به هر حال همه تلاشم را کردم تا از لحاظ کاری سر خودم را گرم کنم تا از این طریق حالم بهتر شود.
این همه مشغله و دغدغه باعث نمی شود از خانواده، همسر و پرستان عرشیا دور شوید؟
- شاید باورتان نشود اما حدودا از شهریور ماه تا الان من روزی 4-3 ساعت می خوابم اما ساعت هایی که در خانه هستم تلاش می کنم با حال خوب کنار آنها باشم. اول باید حال خودم خوب باشد تا بتوانم با آنها خوب باشم. مثل همان جمله که می گوید تا خودت را دوست نداشته باشی نمی توانی دیگران را دوست داشته باشیم. این قضیه واقعیت است و تا حال خودت خوب نباشد نمی توانی حال خانواده ات را خوب کنی. همه اینها مشغله های بیرون من است و آنها را تحمل می کنم تا روحیه ام متعادل شود و بتوانم برای خانواده ام و عرشیا خوب باشم. دوست دارم با اینکه در اوج خستگی به خانه می روم، خانواده ام از من انرژی خوب و مثبتی بگیرند.
در پایان برایمان بگویید چقدر به دیده شدن و پرمخاطب شدن «آخرین بازی» امیدوارید؟
- به زعم من اینکه یک سریالی بگیرد یا نه فقط به موضوعش برنمی گردد و مسائل دیگری هم در آن دخیل است. متن یک سریال باید آنقدر جذابیت داشته باشد که بیننده آن ار دنبال کند. بازی بازیگران کار هم خیلی مهم است. اگر بازی ها باورپذیر نباشد قاعدتا نمی توان انتظار داشت فیدبک خوبی از مخاطبان بگیریم اما درباره «آخرین بازی» می توانم بگویم هر چه داستان جلوتر برود مخاطبان بیشتری پیدا می کنند و بینندگان بیشتری آن ار دنبال می کنند.
در طول داستان گره هایی ایجاد می شود که داستان جذاب می شود و قصه هر چه جلوتر برود این جذابیت بیشتر می شود. نویسنده ما آقای جلالی به شدت فوتبالی است و فوتبال را دنبال می کند. تلفیق اتفاقات فوتبالی با یک قصه پرکشش که بتواند خانواده را هم درگیر کند هنری است که نویسنده ما به خرج داده.
ممنون، اگر صحبتی مانده بفرمایید.
- این را حتما دوست دارم بگویم که در سال 93 این اولین مصاحبه من است و هر گفتگویی که تا به حال از من منتشر شده، برای خودم هم جالب بوده چون زاییده ذهن برخی دوستان بوده که اصلا از آنها خبر نداشتم. یک جمله هم دوست دارم بگویم، همیشه آخرش خوب می شود، اگر الان خوب نیست یعنی هنوز آخرش نشده است.
اخبارفرهنگی - هفته نامه زنگی مثبت /برترین ها